دنیا حیدری
موفقيت، رؤيايي بود كه كرش براي فوتبال تعبير كرد. آن هم يك تعبير رؤيايي با دو صعود پياپي به جام جهاني. نه اينكه پيش از مرد پرتغالي نيمكت تيم ملي صعود به جام جهاني را تجربه نكرده باشيم نه. پيش از او نيز سه مرتبه اين تجربه را داشتيم و جز 98 فرانسه ديگر صعودهايمان با استرس و اما و اگر همراه نبوده اما هرگز نتوانستيم با چنين اقتدار و آمار خيرهكنندهاي صعود كنيم. آن هم دو مرتبه پياپي كه حالا انتظار صعود از مرحله گروهي جام جهاني را به وجود آورده است.
اما كرش، همان پرتغالي يك دنده كه گاه پا در يك كفش ميكرد براي رفتن و گاه نداشتههاي فني، زيرساختي و امكاناتمان را بر فرق سرمان ميكوبيد و گاه چنان جواب دندانشكني به حريفان ياوهگو ميداد كه تصور ميكرديم به اشتباه محل تولدش در شناسنامه پرتغال نوشته شده، اين رؤيا را به شيريني هر چه تمامتر برايمان تعبير كرد. آن هم در دومين صعود پياپي كه نه فقط براي نخستين بار بود، كه مقتدرانه و غرورآفرين و البته زودهنگام بود. كرش ثابت كرد كه موفقيت آنقدرها هم دور از دسترس نيست كه با حسرت بدان چشم بدوزيم. او ثابت كرد كه موفقيت هدفي است والا كه براي رسيدن به آن بايد يكدل بود و تلاش كرد و با سختيها جنگيد. حتي اگر اين سختيها نداشتن زمين تمرين، حريف تداركاتي يا حتي ياوهگويي دشمناني باشد كه ميخواهند به هزار و يك ترفند ورزش و بهخصوص فوتبال ايران را منزوي كنند. حالا اما با گذشت شش سال از حضور او در ايران ميدانيم هر خواستني توانستن است. نه اينكه كرش معجزهاي خارقالعاده كرده باشد نه. او بدون شك پيغمبر نيست كه كارش را معجزهاي الهي بدانيم كه بعد از سختيهاي بسيار نصيبمان شده. او فقط يك مربي پرتلاش است با هدفي مشخص كه تداوم حضورش روي نيمكت تيم ملي فوتبال ايران رؤيايي شيرين را براي ما محقق كرد. همين و بس.
امكانات فوتبال ايران از اولين روز حضور كرش و در طول شش سال گذشته اندك تغييري نكرده. چانهزنيهاي او براي زمين تمرين، حريف تداركاتي، برپايي اردو يا حتي گرفتن بازيكنان از تيمهاي باشگاهي همچنان به قوت خود باقي است و اين مسائل و مشكلات را نه قهرها و تهديدهايش به استعفا تغيير داد و نه بيانيههايش براي ايجاد اتحاد و همدلي. در واقع مهمترين فاكتوري كه باعث شد تيم ملي فوتبال ايران دو صعود به جام جهاني را با اين مرد پرتغالي تجربه كند، حضور مستمرش طي شش سال گذشته روي نيمكت تيم ملي بود.
ثبات، بدون شك مهمترين كليدواژه موفقيت كرش در تيم ملي فوتبال ايران بود. مسئله بسيار مهمي كه توانست انبوه مشكلات خصوصاً مشكلات زيرساختي و تداركاتي را كنار زده و تصويري خيرهكننده از تواناييهاي فوتبال ايران ترسيم كرده و موفقيتي خاطرهانگيز را رقم بزند. قرار نيست تواناييهاي سرمربي تيم ملي و دانش فني او را زير سؤال ببريم. اما بدون شك شش سال حضور در تيم ملي ايران شناختي را براي او فراهم كرد كه بتواند با كمترين امكانات، بهترين انتخابها را داشته باشد. انتخابهايي كه بسياري از آنها در فواصل زماني مختلف با انتقادهاي زيادي مواجه شدند اما مجموعه اين انتخابهايي كه درست و غلط را در كنار هم داشت، توانست همان هدفي را دنبال كند كه كرش برنامهريزي كرده بود و نتيجهاي را رقم بزند كه نه فقط او كه 80 ميليون ايراني چشم انتظارش بودند؛ صعود به جام جهاني. صعودي مقتدرانه كه بعد از سالها آقايي ايران را بار ديگر در فوتبال آسيا به رخ كشيد. آقايي تيمي كه اگرچه طي چند سال اخير سكوي نخست ردهبندي قاره كهن را در اختيار داشت اما حالا با اين صعود مقتدرانه يك بار ديگر به همه ديكته شد. خصوصاً آنهايي كه تلاش زيادي براي پايين كشيدن آن داشتند اما تيرهايشان به سنگ خورد.
اين موفقيت ميتواند يك الگو باشد و بررسي شود. درست مثل باختهايي كه نياز به بررسي دارند براي علتيابي و عدم تكرار، بردها نيز ميتواند زير ذرهبين قرار گيرد براي الگوبرداري. خصوصاً كه ثبات، گمشده امروز فوتبال ايران است. چه در عرصه مديريت و چه فني. گمشدهاي كه فوتبال باشگاهي و پيشتر فوتبال ملي ضربههاي جبرانناپذيري از آن خورده است. اما امروز، با يك نگاه ساده ميتوان دريافت اين حضور مستمر كرش در شش سال گذشته و اعتماد به يك تفكر واحد براي پيادهسازي اهدافش بوده كه توانسته بعد از صعود به جام جهاني برزيل، حضور در جام جهاني روسيه را نيز مقتدرانه رقم بزند. چيزي مشابه اتفاقي كه طي دو سه سال گذشته در عرصه فوتبال باشگاهي براي پرسپوليس رخ داد. ثبات مديريت و بعد از آن ثبات كادر فني كه اين تيم را از ناكاميهايي كه سه سال قبل با آن دست و پنجه نرم ميكرد طي دو سال به يك نايب قهرماني، يك قهرماني و صعود به يك چهارم نهايي آسيا رساند. موفقيتي كه پيش از آن و چند سال قبل سپاهان نيز با تكيه بر همين مهم بدان دست يافته بود و با دور شدن از اين راه، موفقيتهايش نيز خاتمه يافت.