سينماي ايران تا به حال به موضوعات مختلفي در رابطه با دفاع مقدس پرداخته و جنگ را از زواياي گوناگوني به تصوير كشيده است. ابراهيم حاتميكيا و رسول ملاقليپور با فيلمهايشان جنگ را از زاويه ديد جانبازهاي شيميايي و به زيبايي به تصوير كشيدند و به خوبي گوشهاي از رنجهايشان را مقابل چشم بينندگان آوردند. كارگردانهاي جوانتر همچون نرگس آبيار با تأثيرگذاري هرچه تمامتر از سالها چشمانتظاري يك مادر سخن گفته و اميرحسين مهدويان جنگ را از قالب فرماندهاي چون حاج احمد متوسليان تعريف كرده است.
در ميان موضوعات ساخته شده، يك حلقه گمشده وجود داشت. حلقهاي كه در آن از رنجها و سختيهاي همسران شهدا صحبت كند و زندگي و دغدغههاي آنان در طول هشت سال دفاع مقدس را نشان دهد. همسراني كه در نبود شوهرهايشان از پا ننشستند و با فعاليتهايشان در حال خدماترساني به جبههها بودند. فعاليتهايي كه در مقايسه با عملياتهاي سخت رزمندگان چندان به چشم نيامد و از نظرها مغفول ماند.
با اينكه ادبيات دفاع مقدس خيلي زودتر به اين سوژه و موضوع روي خوش نشان داد و كتابهاي زيادي با موضوع شهدا از نگاه همسران شهدا چاپ شد ولي كارگردانان سينما تا به حال رغبتي در پرداخت اين آثار نشان ندادند تا سينما خيلي دير به موضوع همسران شهدا بپردازد. «دختر شينا» يا «روزهاي بيآينه» نمونههاي درخشاني از پرداختن به زندگي همسران شهداست كه براي پرداخت در قالب سينما حرفهاي زيادي براي گفتن خواهد داشت.
با اين حال منير قيدي در اولين فيلمش به نام «ويلاييها» توانست اين خلأ را تا حدودي پر كند. ويلاييها شايد به لحاظ ساخت، يك شاهكار سينمايي نباشد ولي به لحاظ جايگاه و موقعيتش در سينماي ايران فيلم مهمي است. حرفهاي زيادي براي گفتن دارد و سوژه جذابي را به تصوير ميكشد. كارگردان در خلاصه فيلم اينچنين مينويسد: «ويلاييها روايتگر زندگي شيرزنان قهرمان ايراني است كه در شهركي ميان خط مقدم جبهه و شهر اهواز زندگي ميكنند و در انتظار ديدار همسرانشان روزگار ميگذرانند.» ويلاييها داستان زنان و فرزنداني كه در سالهاي جنگ به خاطر حجم مسئوليتهاي همسرانشان، راهي انديمشك ميشدند تا در فاصله نزديكتري جوياي حال آنها باشند و از نظر روحي، شوهرانشان را تقويت كنند را روايت ميكند. داستان ويلاييها از جمله اين اتفاقات است كه با وجود مجال اندك خيال براي خودنمايي، توانسته روايتگر زندگي قهرمانان صبر و مقاومت تاريخ اين كشور در سالهاي دفاع مقدس باشد.
ويلاييها شايد اولين فيلمي است كه با چنين وضوحي به دوران جنگ از منظر زنان و بچهها ميپردازد و برخلاف بسياري از فيلمهاي جنگي مردها حضوري سايهوار و مبهم دارند. همين نكته فيلم منير قيدي را از ديگر فيلمها متمايز ميكند. «دلهره» و «انتظار» برجستهترين كليدواژههاي دنياي زنان در جنگ است كه خطر ضدجنگ شدن را به هر فيلم و نوشتهاي نزديك ميكند اما «جنگ» در ويلاييها «دفاعمقدس» است، اگرچه جنگ ذاتاً پديده شر و مذمومي است اما در مواقعي به ناچار بايد به آن تن داد و از اين ناچاري براي پرورش نفس خود استفاده كرد. فيلم براي جنگ قداست قائل است و شخصيتها با تمام دلبستگي و زنانگي، باز هم مردانشان را براي رزم مذمت نميكنند.
با اندكي تيزبيني ميتوان داستان شخصيتهاي فيلم را در زندگي امروز نيز ملاحظه كرد. جايي كه همسران جوان شهداي مدافع حرم با از خودگذشتگي و ايثار، شوهرانشان را در پيمودن مسيرشان همراهي كردند. قطعاً اگر اين همراهي نبود، اين شهدا با دلي قرص پا به ميدان نبرد نميگذاشتند و به دفاع از عقيدهشان نميپرداختند. بسياري از شهدا بچههاي كوچكشان را نزد همسرشان گذاشتند و با احتمال شهادت براي دفاع از حريم اسلام راهي شدند و اگر آنها ذرهاي شك و ترديد نسبت به ايثار و مقاومت همسرانشان داشتند، نميتوانستند قهرمانان اين روزهاي كشورمان باشند.
داستان ويلاييها از دفاع مقدس تا دفاع از حرم ادامه دارد. هرجايي كه آتش جنگي به پا شده، رزمندهاي مشغول دفاع گشته و هر جايي رزمندهاي سلاح به دست گرفته و از مذهب و ناموس و وطن دفاع ميكند، همسري مضطرب در انتظار نشسته است و اين راز جاودانه شدن شهداست. همسري با صبوري و فداكاريهايش به پاي همسرش نشسته تا از دامن او، مرد به معراج برود.