کد خبر: 857574
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
غفلت ما از تربيت فرزند مستقل
در صف نانوايي اول صبح روز جمعه مردي داشت به دوستش مي‌گفت به پسرم مي‌گويم چرا دنبال كار نمي‌گردي، برمي‌گردد به من مي‌گويد پدربزرگ زمين دارد و...
نويسنده: حسن فرامرزي
 
 
يك: در صف نانوايي اول صبح روز جمعه مردي داشت به دوستش مي‌گفت به پسرم مي‌گويم چرا دنبال كار نمي‌گردي، برمي‌گردد به من مي‌گويد پدربزرگ زمين دارد و بالاخره دير يا زود مي‌ميرد، زمينش را مي‌فروشيم و با پولش مي‌زنيم توي كار ساخت و ساز. هر دو مرد وقتي اين جملات تعريف شد خنديدند، خنده هر دو آنها البته تلخ بود و من به اين فكر مي‌كردم كه در گوشه‌اي از اين دنيا كسي منتظر است پدربزرگش بميرد تا او صاحب زمين شود و با پولش كاري بكند، يعني هر روزي كه اين پدربزرگ زندگي مي‌كند در چشم نوه يك افسوس بزرگ است. فكر كن به اينكه هر روز صبح از خواب بيدار شوي و بگويي امروز ديگر روز مرگ پدر‌بزرگ است يا امروز ديگر پدربزرگ بايد بميرد و با همين فكرها روزت را شب كني.
 
 
دو: خيلي مهم است كه ما به فرزندان خود درباره داشته‌هايشان در زندگي چه حس و دركي را منتقل كرده باشيم. اين سال‌ها حمايت‌هاي عجيب و غريب والدين از فرزندان خود باعث القاي چنين فرهنگي در كشور شده است. آنها كه تمكن مالي داشتند و فرزندان خود را از هر نظر از داشتن آپارتمان و ماشين و پول بي‌نياز كردند عملاً فرزنداني طلبكار درو كردند و امروز مي‌بينيم كه آنها روز به روز طلبكارتر مي‌شوند. آنها هم كه تمكن مالي نداشتند طوري مسئله را براي فرزندان خود بازگو كردند كه انگار كم‌كاري كرده‌اند، يعني از اينكه نتوانسته‌اند تا آخرين روزهاي مرگ، زندگي فرزندان خود را تأمين كنند ناراضي‌اند. 
 
 
 
منتظرم پدربزرگ بميرد تا زمينش را بفروشيم! 
 
 
 
سه: يكي از پديده‌هايي كه امروز جامعه‌شناسان و روانشناسان كشور از آن ياد مي‌كنند و انصافاً هشداري براي نسل آينده مي‌تواند باشد بالا رفتن سن بلوغ اقتصادي در جامعه است. به اين معنا كه ما امروز با آدم‌هايي مواجه هستيم كه اگرچه به گواهي شناسنامه‌هايشان 30 سال و بيشتر دارند اما از حيث بلوغ اقتصادي و تسلط بر معيشت بيشتر از 16 سال ندارند. در واقع نوجوان تازه‌كاري بيش نيستند، با اين تفاوت كه يك نوجوان سال‌هاي بسياري براي ورود به بازار كار دارد اما آنها سال‌هاي بسياري را از دست داده‌ و فرصت‌سوزي كرده‌اند.
 
 
چهار: فرهنگي كه جا دارد در خانواده‌ها آرام آرام جاي خود را پيدا كند اين است كه ما تعريفمان را از پدر و مادر دلسوز تغيير دهيم و به فرزندان خود خيانت نكنيم. گاهي ما تصور مي‌كنيم پدر و مادري خوب است كه هيچ حرفي از تنش‌هاي معيشتي بيرون و واقعيت‌هاي اقتصادي نزد و از آن سو فرزند خود را درگير مسئوليت‌هاي اجتماعي نكند. وقتي اين تعريف ما از پدر و مادر خوب مي‌شود فرزنداني پرورش پيدا مي‌كنند كه مستعد تنبلي و تن‌پروري هستند، آنها هيچ وقت در صف نايستاده‌اند، آنها را به خريد نفرستاده‌ايم، از آنها نخواسته‌ايم كه به جز تحصيل، كاري را شروع كنند و به پايان برسانند. اجازه نداده‌ايم كه آنها در تابستان يا اوقات فراغت كاري را براي خود و خانواده‌شان انجام دهند و درآمدي هر چند مختصر براي خود و خانواده‌شان داشته باشند.
 
 
تلنبار شدن چنين فرهنگي در خانواده‌هاي ما باعث شده كه گاه در بين نسل جوان افرادي پيدا شوند كه دنبال مرگ پدربزرگ مي‌گردند، چون احساس مي‌كنند با مرگ او مي‌توانند كاري براي خود صورت دهند. در واقع شايد آن پسر جوان تقصيري ندارد، به او گفته و آموزش داده نشده كه سرمايه اصلي خود اوست، فكر و انديشه و پشتكار اوست كه مي‌تواند زندگي‌اش را متحول كند بنابراين در چنين فضايي ما آرزو مي‌كنيم تا عزيزترين كسان ما بميرند تا ما به سرمايه‌اي برسيم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر