کد خبر: 857039
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۹
گزارشي از برنامه «ماه عسل»؛ كمي درباره آنچه كه مخاطب تلويزيون نمي‌بيند
سيصد متري كنار اتوبان راه مي‌روم تا به لوكيشن «ماه عسل» برسم. فضاي اطراف سبز است و توي اين ماه رمضاني، خنك خنك.
نویسنده: محسن غلامي (قلعه‌سيدي)
 
سيصد متري كنار اتوبان راه مي‌روم تا به لوكيشن «ماه عسل» برسم. فضاي اطراف سبز است و توي اين ماه رمضاني، خنك خنك. حالا توي اين مجموعه عريض و طويل چطور پيدايش كنم، دكور برنامه را مي‌گويم.
  
من و چند تا دشواري بامزه
نگهبان دم فضاي سبز زيادي نوربالا مي‌زند. سمتش مي‌روم. خوش و بشي مي‌كنم. سؤال نكرده‌ام كه چهارچشمي نگاهم مي‌كند. قشنگ معلوم است خيالاتي توي سرش دارد.
گفت: «كجا؟» گفتم: غلط كردم هيچ‌جا به خدا. مي‌خواهي برگردم. نمي‌دانم چش شد كه غش كرد؛ وا رفت. مي‌گفت بايد كارت ورود به مجموعه را داشته باشي و اينها. فكر مي‌كنم جوگير بود. «آخه بنده خدا توي اين مجتمع چندين كيلومتري من دربروم تو مي‌خواهي با اين هيكل خوش‌تراشت لابد مرا هم بگيري؟» سر به سرش مي‌گذاشتم و به شوخي حرف مي‌زديم البته. تا تماس گرفتم، دو ثانيه نكشيد كه آرش ظلي‌پور آمد، مي‌شناسيدش. رفيق و مجري خوش‌صدا. با تريپ اسپورت و كاملاً راحت. 
 
راه افتاديم به سمت برنامه. آرش سربه سر رفيقش مي‌گذارد. مي‌گويد به اسم خانم غلامي آفيشت كرده‌اند. ياخدا! مي‌خندند و خوش و بش مي‌كنيم. هنوز يك دقيقه هم پياده نرفته‌ايم كه مي‌رسيم، دقيقاً دم در همين مجموعه عريض و طويل است. فضايي مثل پارك جمشيديه را فرض كنيد، البته فقط فرض. «ماه‌عسلي‌ها» كه پول اجاره آنجاها را ندارند.
به اندازه 200 متر هم فضا براي رفت و آمد جلوي سالن دراختيارشان هست. ورودي كوچكي دارد با دوتا اتاق كه يكي براي گريم است و يكي هم ويژه ميهمانان روزانه. انصافاً اين بضاعت به قيافه «ماه عسل» نمي‌خورد. ديوار اتاق و همين تابلوي اعلانات هنوز پر است از اعلاميه‌هاي ورزشي. چندتا صندلي پلاستيكي و پنكه‌اي روميزي. از كولر روزميني هم خبري نيست. بگذاريد چيزي ننويسم بلكه به كسي برنخورد! رد شويم پس...
  
شبيه تيم فوتبال آن هم خارجي
يك ربعي به پخش زنده باقي‌ است. از اتاق بيرون مي‌آيم، از سر فضولي هم كه باشد مي‌روم ته سالن كه دقيقاً دكور «ماه عسل» قرار دارد. نصف يك سالن فوتسال را تصور كنيد به همان اندازه. حدود 20 نفري توي سالن مثل لانه مورچه مشغول كارند. جل‌الخالق! اينها چرا همه يكدست‌اند؟ همه لباش مشكي آستين‌كوتاه پوشيده‌اند. پشت پيراهن‌شان به انگليسي maheasal نوشته شده و جلوي آن هم علامت ماه هلالي شكل برنامه را چسبانده‌اند. ياد تيم‌هاي ورزشي مي‌افتم. حالا چرا به انگليسي؟ خنده‌ام مي‌گيرد از حرف خودم. چه ايرادي دارد. جالب اينكه هركسي هم اين پيراهن تنش نباشد حق ورود ندارد. بچه‌هاي خدمات پركارند. چندتايي دارند همان دكور زرد و براق «ماه عسل» را تي مي‌كشند و دستمال. دوربين‌ها را چك مي‌كنند كه نه تايي مي‌شود. اطراف دكور چيده شده‌اند. هركسي مشغول جايي‌ است. در اين حال و هوا هستم كه آرش ظلي‌پور را نمي‌بينم، غيبش زده. سريع برمي‌گردم تا از من يهو نپرسند كه تو با اين تيپ وسط معركه چه مي‌كني؟!
 
صداي احسان عليخاني را توي محوطه مي‌شنوم. داخل همان اتاقي هست كه گفتم، نهايتاً 12 متر است با چندتا صندلي پلاستيكي و مانيتوري كه ماه عسل را نيز پخش مي‌كند. برنامه كم‌كم به زمان پخش زنده نزديك مي‌شود. ساعت 19 و خرده‌اي‌ است. احسان عليخاني با يكي دوتا ميهمان اول برنامه، توي دكور هستند تا برنامه شروع شود. ميهمان‌شان همان دو خانواده‌اي هست كه خداروشكر از صدقه‌سري طرح محسنين تكاني به زندگي‌شان خورده. داستان را حتماً روي آنتن ديده‌ايد. يكي از بچه‌ها شمارش معكوس مي‌دهد. بعد هم كه پلاتو اوليه مجري و بقيه ماجرا. گپ و گفت‌شان با پخش زنده ادامه دارد.
  
مراقبت همه چيز و همه كس
جلوي عليخاني مانيتوري كوچك تعبيه شده تا روي آنتن زنده مراقب دوربين‌ها باشد. دور سالن را با پارچه مشكي پوشانده‌اند تا فضا تاريك‌تر باشد. هر از چندگاهي برنامه قطع مي‌شود براي آگهي و غيره. اين وسط حتي به هم نيز گير مي‌دهند تا به قول عليخاني همه چيز بهتر شود. امروز كمي تا حدودي بداخلاقي مي‌كند، البته حق دارد، بايد حساس بود. گاه از سرصندلي پا مي‌شود و چرخي توي سالن مي‌زند. دوباره يكي از بچه‌ها با صداي بلند ثانيه‌شماري مي‌كند و دوباره آنتن و همان چيزي كه شماي مخاطب به طور مستقيم در قاب تلويزيون مي‌بينيد. آرش ظلي‌پور مدام در حال جواب دادن تماس‌هاي از طرف شبكه است و سرش توي گوشي‌ ولي خب همه‌جوره مراقب ميهمان‌هاست؛ حواسش جمع است و تا سابقه اينها را درنياورد ول‌كن نيست بنابراحتياط، تا خداي نكرده سوژه دست كسي ندهند. همه سعي مي‌كنند حين پخش، سرشان به كار خودشان باشد. تنها كسي كه راه مي‌رود عكاسي ا‌ست كه مدام فلش مي‌زند و عكس‌ها را خالي مي‌كند. همه عوامل واقعا منظم‌اند و از اين نظم محوطه كيف مي‌كني. از ماشين پارك شده توي سالن سال قبل و ظروف نشسته و... آنجا ديگر خبري نيست، امسال انصافاً فضا ‌تر و تميز است. همين است ديگر، سوژه براي شوخي‌كردن‌هاي ما نمي‌گذارند كه كمي بيشتر سرشان غر بزنيم.
 
كمي متفاوت با چيزي كه مردم مي‌بينند
تحملم قد نمي‌كشد، خارج مي‌شوم. سرم را كه بيرون پرده مي‌برم، تازه يادم مي‌افتد كه چيزي تا اذان نمانده. روي همان ميزهاي سفيد حياط، بساط افطاري را دارند پهن مي‌كنند البته يك ربعي وقت هست. صداي قل‌قل سماورها هم كه به راه افتاده. چند نفري از مشكي‌‎پوش‌ها مشغول پر كردن سفره هستند. با پنير و سبزي و مخلفات ديگرش. صداي اذان نيامده، شكم گرسنه ما با ديدن اينها...
 
توي اتاق كناري مي‌روم، انگار اواخر برنامه هست و پلاتوي آخر. چنددقيقه‌اي تا اذان مانده كه بچه‌ها يكي يكي از سالن خارج مي‌شوند و همچنين ميهمان‌ها. عليخاني البته سلفي‌اش را گرفته. بقيه اين وسط ول‌كنش نيستند و دارند عكس مي‌گيرند و ذوق مي‌كنند. به لطف دوستان، تا بقيه دارند عكس مي‌اندازند يا دور ميزهاي افطار جمع مي‌شوند دوباره سراغ دكور خالي مي‌روم، نيمچه قدمي و كنجكاوي هميشگي. اصلاً اجازه عكس شخصي و فيلم و غيره را نيز نمي‌دهند. جانت را دوست داري اصلاً نبايد دست به اين حركات بزني!
 
بايد دست مريزادي گفت به بچه‌هاي فيلمبرداري و جلوه‌ها كه كارشان را بلندند. حالا چرا؟ قبلاً هم گفته‌ام چيزي كه مخاطب «ماه عسل» توي تلويزيون مي‌بيند و دكوري كه من اينجا جلوي چشمم قد علم كرده، با همه زحمتي كه برايش كشيده‌اند اما واقعاً متفاوت است. زرق و برقش را مي‌گويم و عظمتي كه در مانتيور تلويزيون چندبرابر جلوه مي‌كند. به طنز بنويسم اينكه لابد همين نوشتن‌ها و نقدكردن‌هاست كه نمي‌گذارند داخل سوراخ سمبه‌هاي لوكيشن بروم مثلاً آن تونل نقلي امسال و غيره. ولي دم‌شان گرم بافكر هستند و خوش‌ذوق. مگر تلويزيون جز اين چه مي‌خواهد. از آخر ماجراي ديروز هم بگويم. از سفره افطاري كه پهن شد. همه در حال خوردن بودند جز ميهمانان و خود عليخاني. همچنان گپ مي‌زدند و امضا و افطار سرپايي با چايي و اينها. برخلاف جديت حين برنامه، آرام بود و مي‌شد رفت سمتش. سلام و گپي و اينكه مي‌گفت: «نقد منصفانه بكنيد من با نوشتن‌ها اصلاً مشكلي ندارم.»
 
حرف زدنمان كه تمام مي‌شود، افطار مختصري مي‌كنم به لطف رفقاي جمع «ماه عسل». رفيق‌اند و صميمي. بداخلاقي بين اين همه عوامل نمي‌بيني. هركسي به كارش آشناست. كمي در كار البته جدي‌اند برعكس ماها كه به كنايه و طنز بهشان گير هم مي‌دهيم. با آرش ظلي‌پور و روابط عمومي برنامه كه به گرمي و با حوصله حواسش به ما بود، خداحافظي مي‌كنم.
دم آخري از همان مسير قبلي و از داخل تاريكي مجموعه برمي‌گردم و از دور سالن برنامه را ديد مي‌زنم. سفره افطاري‌شان گرم است و روشن. دور هم خوش‌اند شايد مثل مردمي كه ساعتي را هرشب با اين جماعت خوش مي‌گذرانند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار