نويسنده: نيما احمدپور
سر خاك شد و نقش خيال تو نرفت
خون گشت دل و شوق وصال تو نرفت
هر چند ز هجران تو زنگار گرفت
ز آئينه دل عكس جمال تو نرفت
«فيض كاشاني»
تاريخ را فوايد بيشمار است. ميتوان از تاريخ درس سياست، اخلاق، تجربههاي علمي، عبرت و شناختن در زمينههاي عقيدتي آموخت. اصولاً حيات هر اجتماع در ادامه مسيري است كه طي كرده است و تجزيه و تحليل مسائل آن جامعه بدون در نظر گرفتن مقاطع تاريخياش ميسر و صحيح نيست. متأسفانه اين علم پربار در ميان مسلمين مدتها منزوي شده بود و از همان زماني كه ما تاريخ را فراموش كرديم به خودگمگشتگي دچار شديم. بنابراين بازگشت به خويشتن هم بدون مراجعه به تاريخ خويش ميسر نيست. براي ملتي كه هويت خود را فراموش كرده و دچار از خود بيگانگي شده است بايد او را به سوي گذشتهاش توجه داد و هويت، مجد و عظمت گذشتهاش را يادآور شد.
بايد چنين ملتي تار و پود راهي را كه درنورديده است، بازشناسد تا مكان و موقعيت فعلياش را براي رفتن به سوي آيندهاي روشن درك كند. تاريخ فرهنگ ايران از جمله تواريخ ناشناخته و مظلومي است كه بيش از هر كس استعمارگران براي مطامع خويش بدان پرداختهاند. اين تاريخ معماران فراواني دارد كه برج و باروي آن را ساخته و پرداخته و پرچم آن را با عصاره وجودي خويش در اهتزاز نگهداشتهاند، اما همچون سربازاني گمنام رخ در نقاب خاك كشيدهاند.
شناخت اصولي و دقيق اين معماران فرهنگ و ادب نهتنها بدان لحاظ كه مربيان ما بودهاند ضرورت دارد، بلكه حيات تكتك آنها درسآموز و موجب بصيرت و رشد انساني است. در راستاي ارزش تعاليبخش علم تاريخ و شناخت چهرههاي ارزشمند فرهنگ خود و مراجعه به گذشته براي بازيابي هويت خويش، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي دفتر اصفهان تلاش كرده است با كمك محققان و انديشمندان قدمهاي مثمرثمري بردارد، بديهي است بايد چهرههاي مهم صد ساله اخير اصفهان، شخصيتها و جرياناتي را كه كمتر به آنها پرداختهاند در اولويت قرار دهد. يكي از چهرههاي بارز حكمت، فلسفه و استاد عظيمالشأن علماي متأخر، حكيم جهانگيرخان قشقايي است.
كسي كه بارها در كتب مختلف نامي از او به ميان آمده است، ولي تحقيق مجزايي درباره اين مرد بزرگ يافت نميشود. يقيناً اگر اين حكيم بزرگوار در كشمكشهاي سياسي قرن حاضر حتي از سرمنزل جيرهخواري از كوزه استعمارگران نقش داشت، درباره او كتابها يافت ميشد، اما بايد دانست آن هنگام جامعه ما علم را ارج خواهد نهاد كه هر كس كه در آن قدمي برداشت محترم شمارد، به او تأسي جويد، براي زندگي او ارزش قائل شود و در ماده و معني ارج نهد. آيا تا زماني كه معماران علم، ادب و فرهنگ در اين كشور مهجور ميمانند، باز ميتوان اميدوار بود كه راه رشد و كمال گشود و روندگان اين راه فراوان باشند؟ و آيا ركود در پيشرفت در نتيجه اين بيتوجهيها نيست؟
بيترديد لازم است كه سخن از مردان ارزشمندي به ميان آيد كه گامهاي مؤثري در اين راه برداشتهاند. حكيم قشقايي يكي از اين شخصيتهاست. ارزش حكيم وقتي بهخوبي مفهوم ميشود كه گفته شود پس از وفات وي و رفيق شفيقش آخوند كاشي حوزه علميه اصفهان راه افول پيمود و تنها چند صباحي درخششهايي از شاگردان او ديده شد، ولي حقيقت اين است كه پس از آنها ديگر مجد و عظمت گذشته خويش را بازنيافت. كساني كه او آخرين حلقه از سلسله حكما و علماي بزرگي هستند كه سلسله طلايي ملاصدراها، مجلسيها، ميردامادها و حاجكلباسيها حلقههاي آن را تشكيل دادند و به جهانگيرخان ختم شد. زحمت تحقيق پيرامون اين مرد بزرگ را محقق ارجمندجناب مهدي قرقاني روحاني فاضل و با همت به عهده داشتهاند. ايشان با كندوكاوهاي محققانه خود طي مدتي نسبتاً طولاني سعي كردند همه ابعاد زندگي مرحوم قشقايي را روشن سازند.
ارزش زحمت اين كار تنها براي كسي روشن است كه خواسته باشد با تفحص در كتابخانههاي اصفهان، قم، تهران و ساير نقاط جمله جمله نوشته خود را از دل كتابها استخراج و ابعاد وجودي گمشده خويش را ذره ذره از ميان خروارها كتاب ترميم كند. ناگفته نماند قلم و جهت ديد نويسنده اين كتاب متوجه جنبههاي عرفاني و اخلاقي مرحوم جهانگيرخان بوده و شخصيت وي را از اين زاويه بررسي كرده است. امتياز مهمي كه اين نوشتار علاوه بر روشن كردن زندگي مرحوم قشقايي دارد اين است كه در مجموع دورهاي از حوزه علميه، محفل و شبكهاي از اساتيد، دوستان و شاگردان وي را ترسيم و روشن ميكند. به همين دليل ميتوان آن را به عنوان يك منبع و مأخذ براي مراجعه محسوب كرد.