نويسنده: احمدرضا صدري
جريان حيات از سيالترين و پرماجراترين پديدهها در جهان هستي است. چه بسيارند آنان كه سعادت در پي ضلالت و ايضاً ضلالت در پي سعادت يافتهاند و با كردار خويش امكان تغيير را در عالم اثبات نمودهاند. در زمره اين طيف، حكيم نامدار و متأله و استاد الفقهاء والمجتهدين، زندهياد جهانگيرخان قشقايي است كه درآستانه 40 سالگي، سر برآستان دانش و آموختن نهاد و پس از چندي در زمره فحول علمي زمانه خويش درآمد. جهانگير خان بعدها استاد نامداراني چون آيتالله العظمي حاجآقاحسين بروجردي، شهيد آيتالله سيدحسن مدرس و... گشت و از طريق اين يادگاران، نام خويش را در عرصه علم و دانش جاودانه ساخت.
مقالي كه درپي ميآيد، در سالروز رحلت حكيم جهانگيرخان قشقايي به شما تقديم ميشود و پيامآور تكامل و تغيير به سوي مبدأ خلقت است كه از قضا «رمضان المبارك» موسم آن به شمار ميرود. اميد آنكه مقبول افتد.
بنا به نقل تمامي تذكرهنويسان، مهمترين تحول در زندگي حكيم متاله جناب جهانگيرخان قشقايي(اعلي الله مقامه الشريف) در 40 سالگي روي داد، سني كه عموماً سن بلوغ فكري و به كمال رسيدن عقل تلقي ميشود. از امام صادق(ع) نقل شده است كه مرد چون به 40 سالگي ميرسد بايد خود را دريابد، چون كه ديگر مغرور نيست. به قول سعدي: « چو دوران عمر از چهل در گذشت/ زن دست و پا كه آبت از سرگذشت.»
چندوچون يك تغيير
در كتاب شعوبيه استاد قدسي از قول استاد جلالالدين همايي، نحوه آشنايي ايشان با حكيم قشقايي به تفصيل آمده است. در برخوردي كه بين استاد همايي و حكيم قشقايي در اصفهان پيش ميآيد، حكيم قشقايي از ايشان سراغ يك سازنده تار خوب را ميگيرد. مرحوم همايي اين كار را ميكند، منتها در بين گفتوگو متوجه هوش و ذكاوت سرشار حكيم قشقايي ميشود و به ايشان ميگويد حيف از اين استعداد سرشار نيست كه ضايع شود و هدر برود؟ چرا درس نميخوانيد؟
جهانگيرخان قشقايي پاسخ ميدهد كه اتفاقاً بسيار به اين كار شوق و علاقه دارد و اينگونه است كه ايشان با راهنمايي استاد همايي به مدرسه علميه ميرود و در سلك طالبان علم قرار ميگيرد. البته، با توجه به اسناد و قرائن تاريخي، شخص ناصح، هماي شيرازي است و نه استاد همايي.
انگيزه اصلي گرايش حكيم قشقايي به سلك اهل علم و معرفت، صفاي باطن و فطرت پاك آن حكيم الهي است كه اگر چنين نبود، امكان چنين تحولي در زندگي او ممكن نبود و اساساً كساني در اثر امر به معروف، طريق حق و معروف را در پيش ميگيرند كه صاحب فطرت پاك هستند، وگرنه اين امر بر جانشان گران ميآيد.
بلنداي همت در40 سالگي
در بلنداي همّت و بزرگمنشي حكيم قشقايي همين بس كه بعد از 40 سالگي كه قاعدتاً بخش اعظم نيروي جواني از دست رفته و امكان تغيير و تحول در زندگي بسيار ضعيف شده است، با همتي كمنظير گام در جاده علوم ديني مينهد و به جايگاهي ميرسد كه رسيد. امام صادق(ع) ميفرمايند:«ارزش هر كس به ميزان علو طبع و همت اوست.» عبرت نائيني درباره تحول حيرتانگيز حكيم قشقايي مينويسد: «در جواني به موسيقي علاقه داشت و چندي هم مشق تار كرد. سپس براي تكميل اين فن به اصفهان رفت و در آنجا از مدرسه صدر خوشش آمد و صبح و عصر به آنجا ميرفت. روزي درويشي كه در كنار مدرسه دكان داشت، او را خواند و از وطن و حرفه و نسب او جويا شد. جهانگيرخان شرح حال خود را با او در ميان گذاشت. درويش به او گفت:«گيريم كه در اين فن فرابي وقت شدي، مطربي بيش نخواهي بود.» جهانگيرخان گفت: «نيكو گفتي و مرا از خواب غفلت بيدار كردي. بگو چه بايد كرد كه خير دنيا و آخرت در آن باشد؟»
درويش ميگويد: «به نظر ميآيد كه فضا و هواي اين مدرسه را پسنديدهاي. در آنجا حجرهاي بگير و به درس مشغول شو. گويند كه جهانگيرخان همواره ميگفت كه من از نفس آن درويش و به يمن راهنمايي او به مقصود رسيدم.»
مهدي بامدد نيز ميگويد: «در يكي از تابستانها كه ايل قشقايي به سميرم آمده بود، جهانگيرخان هم براي خريد مايحتاج زندگي به اصفهان ميآيد و تار خود را هم كه خراب شده بود براي تعمير نزد يحيي ارمني، تارساز معروف مقيم جلفا ميبرد و اين اوست كه به او ميگويد دنبال كار بهتري برو و علم بياموز كه از تار زدن بسيار بهتر است.
اين سخن در جهانگيرخان تأثير ميگذارد و در مدرسه صدر حجرهاي ميگيرد و با عشق و علاقهاي مفرط به تحصيل علوم ديني ميپردازد و به مرتبهاي ميرسد كه از بزرگان حكما و فقها و مدرسين اصفهان ميشود.»
مظفر قهرماني در اين باره مينويسد: «ستاره سعادت اين مرد ايلياتي آن زمان طلوع ميكند كه در عنفوان جواني به عشق كسب هنر موسيقي و ياد گرفتن سهتار از ييلاق به اصفهان ميرود و مشغول فرا گرفتن سه تار ميشود. روزي در دكه استاد، چشمش به انبوه جمعيت ميافتد كه از مدرسه چهارباغ خاج ميشوند و فردي معمم در پيشاپيش جمعيت در حركت بوده است. از استاد ميپرسد كه آن فرد كيست و اين مردم در پي او چه ميكنند. استاد ميگويد كه آنها از نماز جماعت ميآيند و آن آقا مجتهد و پيشنماز آنهاست. جهانگيرخان تحت تأثير آن ابهت و جلال قرار ميگيرد و از مشق سه تار منصرف ميشود و ترك ديار ميكند و در مدرسه علوم ديني به تحصيل علم ميپردازد.»
استادان حكيم در طريق تغيير
حكيم قشقايي در نيمه نخست عمر، شاخصترين ثمره زندگي را كسب مال ميدانست ولي در نيمه دوم رو به علم نهاد و تلاش كرد كه از بقيه عمر خود نهايت استفاده را ببرد، از اين رو در حلقه اهل علم درآمد كه حاصل آن كسب علم و معرفت بود. زيبايي و حسن زندگي حكيم در اين بود كه مال را در جهت رفعت علم به كار گرفت و بخش اول زندگي را فداي نيمه دوم عمر كرد. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «خير آن نيست كه مال يا فرزندانت زياد شوند، بلكه خير آن است كه عمل صالح تو زياد شود.»
حكيم قشقايي از محضر اساتيد ارجمندي چند ادبيات عرب، حكمت، فلسفه، عرفان، فقه، اصول، رياضي، هيئت و طب را آموخت و خود در تمام آنها استاد مسلم شد.
بزرگترين استاد حكيم قشقايي، فيلسوف بزرگ و علامه كبير آقا محمدرضا قمشهاي است. وي از حكما و عرفاي بزرگ اصفهان بود كه فلسفه را با مشرب عرفان درآميخته و با ذوق سليم خود زينت بخشيده بود. او زمستانها را در اصفهان به سر ميبرد و تابستانها به قمشه ميرفت. در اواخر عمر در تهران زندگي ميكرد و به تدريس اسفار، مصباحالانس، شرح فصوص محيالدين عربي و شرح اشارات پرداخت.
حكيم قشقايي كه سالها شاگرد ايشان بود، مينويسد: «به شوق استفاده از محضر حكيم قمشهاي به تهران رفتم و همان شب اول، خود را به محضر حكيم او رساندم. لباسهايش علمايي نبود و به كرباس فروشها تعلق داشت.»
استاد با شاگرد خود قرار ميگذارد كه در محلي خارج از تهران و در قهوهخانهاي به او اسفار درس بدهد. جهانگيرخان اسفار را با خود ميبرد و ميبيند كه استاد در خلوتگاهي روي حصيري نشسته است. كتاب اسفار خود را باز ميكند و ميبيند كه استاد كتاب را از حفظ ميخواند و سپس مطلب را شرح ميدهد. جهانگيرخان از شدت شوق و ذوق از خود بيخود ميشود.
از ديگر اساتيد حكيم قشقايي مرحوم حاج ملا حسينعلي توسيركاني، محقق فقيه جامعالشرايط از شاگردان شيخ محمدتقي تهراني است كه حوزه درس او در اصفهان شهرت به سزا و حوزه علميه بسيار قوياي داشت و اكثر مردم مقلد او بودند. از جمله تأليفات وي ميتوان به «رساله در رد اخباريه»، «نجاتالمؤمنين» در اخلاق و اصول، «حاشيه برجامع عباسي» و... اشاره كرد.
استاد حكيم قشقايي حاج شيخ محمدباقر مسجدشاهي نجفي از علماي بزرگ اصفهان است. وي مقدمات علوم را در اصفهان فرا گرفت و پس از فوت پدر، به دستور مادر براي ادامه تحصيل به نجف رفت و از محضر بزرگان آنجا بهره جست و به مقام اجتهاد رسيد و به اصفهان بازگشت. حكيم قشقايي در عقليات و سطوح از محضر مرحوم ملاحيدر صباغلنجاني بهره گرفت. آخوند ملاحيدر مشهور به صباغ از حكماي معقول و سالها در مدرسه صدر به تدريس مشغول بود. وي فقيه و اصولي و رياضي با حافظهاي قوي و زهدي مثال زدني بود.
استاد شرعيات حكيم قشقايي، ميرزامحمدحسن نجفي، عالم و فقيه نامور اصفهان و امام جماعت مسجد ذوالفقار بود.
حكيم قشقايي در فنون عقلي شاگرد ميرزاعبدالجواد حكيم و ملااسماعيل دربكوشكي واحدالعين، صاحب حواشي شوارق بود. البته سيدجلالالدين آشتياني بعيد ميداند كه ميرزاجهانگيرخان، محضر ميرزاعبدالجواد و ملااسماعيل را درك كرده باشد. اما از آنجا كه ميرزاعبدالجواد در سال1327 يعني يك سال قبل از حكيم قشقايي فوت شده بود، احتمال استفاده حكيم از محضر اين استاد چندان بعيد نمينمايد. همچنين ملااسماعيل در سال1304 از دنيا ميرود و لذا چنين به نظر ميرسد كه حكيم قشقايي21 سال از حيات وي را درك كرده باشد.
حكيم قشقايي برمسند تدريس
حكيم قشقايي پس از آنكه خود جامع معقول و منقول و به خصوص در حكمت سرآمد شد در مدرسه صدر به تدريس پرداخت و بسياري از بزرگان علم و ادب در محضر درسش حضور پيدا كردند. ايشان گاهي در شبستان مسجد جارچي درس ميداد.
روزهاي پنجشنبه و جمعه، رياضي و هيئت ميگفت و گاهي نيز به تدريس نهجالبلاغه ميپرداخت و آن را با حكمت تحليل ميكرد و كتابهاي اسفار، شفا و شرح منظومه را با بياني شيوا تدريس ميكرد. فاضل توني از جمله كساني است كه سومين دوره شرح منظومه را از ايشان فرار گرفته است. آيتالله حاجآقارحيم ارباب از شاگردان میرزا حكيم قشقايي نوشته است: «هم اسفار، اشارات، مكاتب شيخ و شرح كبير درس ميدادند و جامع معقول و منقول بودند. به خصوص در شرح جمعه مباحثه ميكردند و مرد پاك، خوب و متعبدي بودند. ايشان در ايام تعطيل رياضيات تدريس ميكرد و شاگردان زيادي داشت.»
حكيم قشقايي گاهي فقه تدريس ميكرد و معمولاً پس از هر درس فقه، يك درس شرح منظومه حكمت و يك درس اخلاق ميگفت. ايشان همه سطوح درسي حوزه در رشتههاي مختلف علمي، حتي رتبه عالي درس خارج را تدريس ميكرد و مرحوم سيدابوالحسن اصفهاني رتبه عالي درس خارج ايشان را درك كرده بود. ايشان درس پرجمعيت خود را در ايوان شرقي مدرسه صدر داير كرد و چون زمستانها دشوار بود، حاج مهدي سمسار در آن قسمت براي استاد مسجدي را بنا كرد. مرحوم حاج شيخعباس قمي درباره درس حكيم قشقايي مينويسد: «جهانگيرخان در علم و عمل به جايي رسيد كه از اقطار بلاد به حوزه درس او ميآمدند.»
آقابزرگ تهراني در اين باب مينويسد:«جهانگيرخان چنان كوشيد كه به اعلي درجات علم دست يافت و از ساير بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش شتافتند.»
آثار حكيم
شرح نهجالبلاغه. مرحوم آقابزرگ تهراني در كتاب طبقات الاعلامالشيعه به نقل از كتاب «تاريخ نجف و حيره» از اين شرح نام برده است. جابري انصاري از شاگردان جهانگيرخان قشقايي مينويسد: «در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهجالبلاغه ميخواندم و شرحي بر آن كتاب مستطاب مينوشت». با اين همه تاكنون شرح نهجالبلاغه آن حكيم به دست نيامده است.
اشعار حكيم
سيداحمد ديوانبيگيشيرازي مينويسد: «ايشان در جواني و قبل از ورود به حوزه علميه گاهي شعر ميگفت، اما پس از آن ديگر شعر نگفت. چند بار كه اصرار كردم از آن اشعار چيزي را كه در خاطرشان مانده برايم بخوانند تا بنويسم، اين چند بيت را فرمودند:
شميم ساحت چين باد صبحدم دارد
مگر گذار بر آن زلف خم به خم دارد
به روزگار همين شاديم بس كه دل
زعشق روي تو چون لاله داغ غم دارد
آقاي وحيد دستگردي ميگويد: «با اينكه چندين سال در محضر درس وي حاضر بودم، هرگز دعوي شعر و شاعري از وي نشنيدم و پس از رحلتش بود كه از محرمترين شخص نزد او، يعني شيخمحمد حكيم از اين امر آگاه شدم.»
رواج فلسفه به همت حكيم
استاد جلالالدين همايي مينويسد: «مرحوم قشقايي فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامي كفر و الحاد نجات داد، سهل است كه چندان به اين علم رونق بخشيد كه فقها و متشرعان نيز علانيه با شوق و علاقه روي به درس فلسفه نهادند و آن را مايه فضل و مفاخرت ميشمردند.»آيتالله بروجردي براي علامه طباطبايي پيغام داده بودند: «در زمان جواني در حوزه علميه اصفهان نزد مرحوم جهانگيرخان اسفار ميخوانديم، ولي مخفيانه. چند نفر بوديم و خفيه به درس ايشان ميرفتيم.»
حكيم قشقايي يكي از مدرسان بزرگ فلسفه ملاصدرا و در اين زمينه شاگرد آقا محمدرضا قمشهاي بوده است. آقابزرگ تهراني درباره بعد فلسفي ايشان مينويسد: «وي معقول و منقول را تحصيل كرد تا جايي كه به اعلي درجات علمي رسيد و در فلسفه غرق شد و اين علم را با جد و كوشش فراوان فراگرفت و غوص علوم فلسفي را روشن كرد و تا جايي پيش رفت كه نزديك بود علوم فلسفي در وي منحصر گردد. شهرتش در ايران پيچيد و طالبين فلسفه را به سوي خود جذب كرد و اهل علم از ساير بلاد براي فراگيري فلسفه به سويش شتافتند.»
شاگردان حكيم
* ملا محمدجواد آدينهاي، از بزرگترين مدرسين حكمت در حوزه اصفهان كه خود شاگردان فراواني داشت.
* سيد محمدعلي ابطحيسدهي صاحب بيش از 50 تأليف ارزشمند از جمله رساله در نبوت، شرح فارسي بركفايه آخوند خراساني و....
* ميرزا محمود ابنالرضا از علماي بزرگ خوانسار كه علاوه بر تدريس فقه و اصول، درس اخلاق نيز داشت و در خوانسار به تدريس و اقامه جماعت و تهذيب اخلاق جامعه پرداخت.
* آقا ضياءالدين اراكيعراقي، استادي مسام كه در نجف براي طلاب ديني حوزه درسي را داير و طلاب زيادي را جذب كرد. سطح تدريس وي چنان بود كه گويند بيش از 300 تن از دانشمندان و مجتهدين در درس او حاضر ميشدند، از جمله آيتالله سيدمحسن حكيم، شيخ محمدتقي آملي، شيخ هاشم آملي، سيد محمدكاظم عصار، سيدمحمدتقي خوانساري، آقا شيخ محمدتقي بروجردي
* حاج آقا رحيم ارباب، از مجتهدين بارع و جامع اين عصر در علوم عقليه و نقليه. وي بخش زيادي از سطوح عاليه فلسفه و حكمت، از جمله شرح اشارات و شفاي شيخالرئيس را نزد جهانگيرخان قشقايي آموخت.
* عبدالله اشراق كه غير از علوم ديني، در خوشنويسي نيز استاد بود.
* ميرزا مصطفي جعفرطياري
* آسيد ابوالحسن اصفهاني، از مراجع و علماي بزرگ
* آيتالله حاج شيخ حسنعلي اصفهاني مشهور به نخودكي صاحب كرامات فراوان بيآنكه داعيه در اين زمينه داشته باشد.
* ميرزا محمدباقر امامي
* حسينامينجعفريدهاقاني
* اسدالله ايزدگشسب
* آيتالله العظمي بروجردي
* شيخ علي بافقي
* محمدحسن بيچارهبيدختي
* ميرزا مهدي بيدآبادياصفهاني
و عده بيشماري از بزرگان كه در اين فرصت مجال اشارت به آنان نيست.