نويسنده: مريم ترابي
طبق معمول هر پنجشنبه در خانه پدري دور هم جمع شدهايم. مادرم ناراحت است. وقتي جوياي علت ناراحتياش ميشويم، ميگويد امروز خبري را شنيدهام كه هنوز در شوك اين خبر ناراحتكننده هستم. دختر فلاني، (يكي از اقوام نزديك) از همسرش جدا شده است. همه با بهت و حيرت و ناراحتي به مادرم نگاه ميكنيم. اينها كه از هر جنبه خوب و خوشبخت بودند. از نظر مالي كه هيچ مشكلي نداشتند. از نظر عاطفي كه با عشق ازدواج كردند، پس چه اتفاقي بين اين زوج افتاده است كه زندگيشان از هم پاشيده است. هر چه فكر كرديم هيچ دليلي براي جدايي اين زوج به ظاهر خوشبخت پيدا نكرديم. خبر بسيار ناراحتكنندهاي بود، ولي گويا اين روزها بايد به شنيدن خبرهايي از اين دست عادت كنيم. پيگير ماجرا كه شديم فهميديم موضوع به تكرار رفتارهاي به دور از احترام برميگردد كه خانم نسبت به همسرش داشته و حساسيتهايي كه آقا داشته و او جدي نگرفته، تا اينكه اختلاف بالا گرفته و كار به جدايي كشيده است.
احترام به تفاوتها
وقتي طلاق عاطفي به مد روز زندگي مدرن امروزي ما تبديل ميشود، شنيدن بالا رفتن آمار طلاق نيز عادي ميشود. گفتم طلاق عاطفي. واژه جديدي كه در ادبيات امروزي براي خود جا باز كرده كه البته اين هم يكي از رهاوردهاي تكنولوژي و سبك زندگي امروزي است. زنان و مرداني كه زير يك سقف زندگي ميكنند ولي دچار سردي روابط عاطفي شدهاند. يعني ديگر حرف يكديگر را نميفهمند، پرده حرمت و احترام در بينشان از بين رفته و خانه به ميدان جنگي برايشان تبديل شده است كه البته به دلايلي نميتوانند تا اطلاع ثانوي از يكديگر جدا شوند ولي به مرور زمان با تمام شدن صبر و تحمل طرفين اين طلاق عاطفي به طلاق و جدايي واقعي منجر ميشود. اما چرا زندگيهاي امروزي مبتلا به بيماري طلاق عاطفي شدهاند؟ چه دليلي را ميتوانيم مسبب اصلي اين واقعه بدانيم؟ بالا رفتن سطح توقعات زوجين از يكديگر يا خودخواهي و عقل كل دانستن هر يك از زوجين يا دلايل ديگر...
هر دليلي براي اين روابط زناشويي بيمار وجود داشته باشد قطعاً در كنار تمام دلايل، نشنيدن و محترم ندانستن نظر و شخصيت طرف مقابل پررنگتر از بقيه دلايل است. اختلافنظر يكي از خصلتهاي بارز در زندگي مشترك است. هرگز دو نفر را نميتوانيم پيدا كنيم كه از هر نظر شبيه هم باشند و در هيچ زمينهاي با هم اختلافي نداشته باشند. هر انساني براي خود نظر و عقيدهاي دارد كه قطعاً با ديگري متفاوت اما در جايگاه خودش قابل احترام است. در زندگي مشترك نيز اگر به نظرات هم احترام نگذاريم، چرخ زندگي خوب و روان نميچرخد. معمولاً در زندگيهاي مشترك، اختلاف نظرها پاشنه آشيل دعواهاي زناشويي است. كارشناسان مسائل خانواده معتقدند مخالفت و خودخواهي نقطه شروع يك اتفاق ناگوار در زندگي مشترك است. شما اگر نظر مخالف و موافق خود را در رابطه با موضوعات مختلف زندگي بيان نكنيد و در مقابل همسر شما نيز نظر مخالف و موافق شما را نشنود و به آن اهميت ندهد در واقع به نوعي شما در اين زندگي ناديده گرفته شدهايد و در شما حس عصبانيت ريشه ميدواند. در خيلي از مواقع به دليل اين رنجش و عصبانيت دروني شما، بر سر موضوعي كوچك و بيربط دعواي بزرگي راه ميافتد كه علت آن را بايد در جاي ديگر و موضوع ديگري جستوجو كنيد.
اگر زن و مرد به تفاوتهاي يكديگر واقف باشند و آن را درك كنند خيلي بهتر ميتوانند مشكلات زندگي مشترك خود را حل كنند. اگر زوجين اين را درك كنند كه همسرشان از جنس ديگري است و در يك خانواده ديگر و با فرهنگ و سبك زندگي متفاوتي از او تربيت شده است و بدون شك اختلاف سليقههايي با او دارد، كمتر دچار مشكل ميشوند. براي مثال مرد خانواده غذايي را دوست ندارد ولي خانم خانه به اين غذا بسيار علاقهمند است؛ عشق در زندگي حكم ميكند كه وي با كمال رضايت اين غذا را ميل كند و در زمان مناسب نظر خود را نسبت به اين غذا به خانم خانه بگويد. مهمترين موضوع در يك زندگي اين است كه زوجين بتوانند اين اختلافنظرها را مديريت كنند. در واقع در زندگي مشترك بايد به نظرات يكديگر حتي نظراتي كه با آن مخالف هستيم احترام بگذاريم. زيرا اين موضوع، كليد موفقيت يك زندگي زناشويي به شمار ميرود.
احترام، محور اصلي كانون خانواده
موضوع احترام گذاشتن زوجين در خانه موضوعي سطحي نيست و نبايد از كنار آن به سادگي گذشت. در خانواده فرزند يا فرزنداني وجود دارند كه شاهد تمام اين احترام گذاشتنها يا بياحترامي كردنها هستند و در فضاي همين خانواده اين فرزندان بزرگ ميشوند و شخصيتشان شكل ميگيرد. تصور كنيد پدر خانواده سر ميز شام در حين خوردن غذا لطيفه يا خاطره خندهداري را تعريف ميكند و فرزندان هم همراه پدر ميخندند و فضاي شادي ايجاد ميشود ولي مادر خانواده مرتب با چشم و ابرو يا چشم غره به اين رفتار پدر خانواده اعتراض ميكند، در نهايت با عصبانيت و احتمالاً با لحن تند و پر كنايه پدر را بابت اين رفتار، مورد سرزنش قرار ميدهد زيرا از نظر او اصلاً كار پدر خوشايند نبوده است. در واقع پدر اين فضا را صميمي ميخواند، ولي مادر نظر ديگري دارد. اين اختلافنظر بستر بياحترامي والدين در خانواده است. كارشناسان معتقدند انتقال فرهنگ از نسلي به نسل آينده با اتكا به رفتار والدين و انتقال آن به فرزندان صورت ميگيرد. كارشناسان نسبت به فراموششدن اصل احترام در روابط بين اعضاي خانواده هشدار ميدهند، حتي آنان ريشه رفتارهاي نابهنجاري كه در جامعه مشاهده ميشود را در خانواده ميبينند.
اگر در خانواده، از ابتداي شكلگيري، اصل احترام حاكم نباشد، نميتوانيم شاهد حاكميت احترام در روابط اجتماعي نيز باشيم؛ چراكه حدود 55 درصد شخصيت فرزندان متأثر از خانواده شكل ميگيرد و تأثير آنچه در خانواده روي ميدهد در سالهاي بعد در سطح جامعه مشاهده ميشود. والدين با به رسميت شناختن نيازهاي يكديگر و احترام به استقلال فردي از جمله نيازهاي همسر خود در واقع اختلاف نظرهاي بين خود و همسرشان را بدون هيچ گونه بياحترامي به يكديگر، مديريت ميكنند و اين مديريت صحيح، هم به گرمي كانون خانواده كمك ميكند و هم در شكلگيري شخصيت فرزندان نقش مهمي دارد.
بنابراين تنها با رعايت چند نكته ساده ميتوانيم كانون خانواده را در برابر ويروس طلاق عاطفي و جدايي واقعي واكسينه كنيم. يكديگر را درك كنيم و نسبت به يكديگر هوش عاطفي داشته باشيم. زن و شوهري كه ذهن و رفتار يكديگر را درك كنند، روابط عاطفي مثبتي هم با يكديگر برقرار ميكنند. زماني كه روابط عاطفي مناسبي در ميان ما و همسرمان وجود داشته باشد، خانواده با آرامش بيشتري به فعاليت خود ادامه ميدهد و در انجام امور بيرون از خانه هم موفقتر عمل ميكند. به يكديگر احترام بگذاريم حتي اگر با يكديگر اختلافنظرهايي داريم كه منجر به مشاجره ميشود. يكديگر را با لحن و الفاظ زشت مورد حمله قرار ندهيم. دعوا و اختلافنظر با همسرمان را با ديگران حتي نزديكترين فرد خانواده در ميان نگذاريم. با اين كار حرمت و احترام همسر خود را نگه داشتيم. با خانواده همسر خود همانگونه رفتار كنيم كه با خانواده خود رفتار ميكنيم. اين احترامي است كه به طور قطع بر تربيت فرزندانمان نيز مؤثر خواهد بود. و در پايان فراموش نكنيم كه خانه محل ارتباط عاطفي اعضاي خانواده است؛ غر زدن، دستوردادن، سركوفتزدن و... ميتواند به اين فضا آسيب بزند. مراقب كانون گرم خانواده خود باشيم.