نويسنده: جواد محرمي
با اينكه دو سريال پربيننده و استراتژيك «كيف انگليسي» و «كلاه پهلوي» را در كارنامه دارد اما چهار سال است كه فيلم يا سريالي نساخته، نه با تلويزيون نه با سازمان سينمايي و نه با هيچ نهاد و ارگان انقلابي و غيرانقلابي ديگر. همين كمكار بودن بهانه خوبي بود براي اينكه چند ساعت پاي حرفهاي سينمايي ضياءالدين دري بنشينيم و از اتفاقاتي بشنويم كه بعضيهايش حيرتانگيز است. گفتوگوي «جوان» با اين كارگردان پيش روي شماست.
برخي آفت اصلي سينماي ايران را منطبق نبودن با منافع ملي ميدانند. شما دو سريال ساختهايد كه ميتوان آن را در قالب سينماي به اصطلاح استراتژيك طبقهبندي كرد؛ آثاري كه مانند بسياري از سريالهاي بدون راهبرد تلويزيون فقط به قصد سرگرم كردن و صرفاً پر كردن اوقات فراغت ساخته نشده بودند بلكه دو موضوع پراهميت تاريخ معاصر را دستمايه كار قرار داده بودند. به نظر شما چرا سينماي ايران برخلاف سينماي هاليوود با منافع ملي كشور گره نميخورد؟ سينماي ايران تقريباً ساز خود را ميزند، البته منظورم از منافع ملي صرفاً پيروي از سياست و فرهنگ رسمي نيست.
من اين را بارها گفتهام ولي حرفهاي آدمهايي مثل من در رسانهها بايكوت ميشود. سينماگران در ايران به خاطر برخي محدوديتها مدام مظلومنمايي ميكنند، محدوديتهايي كه به نظر من اهميت زيادي ندارند. مثلاً در هاليوود به ظاهر ميتوانند سياستمداران را در فيلمهايشان به چالش بكشند و ما هنوز نميتوانيم خيلي مستقيم وارد اين مقوله بشويم هر چند به طور غيرمستقيم اين كار انجام ميشود. به نظرم اينها بهانه است. دليل اصلي گره نخوردن سينما با منافع ملي اين است كه بخش قابل توجهي از سينماگران ما خيلي راهبردهاي نظام را قبول ندارند. جالب است كه بخش عمده بودجه سينما را هم همينها به خود اختصاص ميدهند.
اين تئوري مسخره و بيمبناي هنر براي هنر را آن وريها براي شبهروشنفكران كشورهاي جهان سوم ساختهاند، الان هم ديگر اين شعارها از حيز انتفاع افتاده است. ديگر خودشان هم زياد اين حرفها را تكرار نميكنند. بله آنها در سينما آزاديهاي بيشتري دارند و ما هم به مرور بخشي از اين آزاديها را كه منطقي باشند به دست خواهيم آورد. هنرمند در غرب هرقدر تند هم از مسائل سياسي و اجتماعي انتقاد كند ولي يك مسئله درباره او روشن است و آن اينكه خواهان تغيير نظام سياسي كشور نيست. اينكه در اينجا هنرمند ژست اپوزيسيون ميگيرد يك آفت فرهنگي است، مختص به پس از انقلاب هم نيست، پيش از انقلاب هم برخي فيلمسازها نميدانستند سينما بايد چه نسبتي با منافع ملي داشته باشد، فكر ميكردند و ميكنند اگر فيلم منطبق با منافع ملي باشد تبديل ميشوند به فيلمساز سفارشيساز و آدم حكومت، بنابراين براي اينكه بگويند ما روشنفكر هستيم بايد در اثرشان يك فحش يا طعنهاي به جايي بدهند تا بگويند ما مستقليم.
از سريال كيف انگليسي شما در زمان پخش استقبال بينظيري شد كه شايد درباره يك سريال با موضوع تاريخ معاصر بيسابقه باشد.
بله، استقبالي بيسابقه بود. ارزيابي سازمان اين بود كه درجه سني بالاي 20 سال مخاطب سريال باشند اما كيف انگليسي سنين بالاي 12 سال را درگير خود كرده بود. اساساً در تلويزيون و سينماي ما براي بزرگسالان فيلم ميسازند و بر خلاف غرب اصلاً به اين توجه ندارند كه اثر اگر بتواند همزمان سنين پايينتر را نيز درگيركند، مؤثرتر خواهد بود.
چرا اين اتفاق درباره كلاه پهلوي نيفتاد؟
درباره كلاه پهلوي هم اتفاق افتاد اما فضاسازي رسانهاي كه ضد كلاه پهلوي از سوي هر دو جناح سياسي كشور شكل گرفت، عجيب بود. هفته ششم، هفتم از سوي روزنامههاي اصولگرا براي مصاحبه دعوت شديم. انتشار روزنامه تازه چند ماه بود كه آغاز شده بود و در آن صحبتهاي خيلي جدي و تخصصياي هم درباره سريال مطرح شد. اصلاً هم اينطور نبود كه بخواهيم زير بغل انقلاب و نظام هندوانه بگذاريم. همان موقع آقاي قوچاني قراري با من گذاشته بود تا به بهانه سريال با ماهنامه مهرنامه مصاحبه كنم. ايشان پس از اين ماجرا سراغي از ما نگرفت. بعضي رسانهها جو رسانهاي بيسابقهاي عليه سريال درست كرده بودند تا تظاهر كنند اين كار زمين خورده طوري كه قوچاني هم كنار كشيد، درحالي كه مردم كار را دوست داشتند و دنبال ميكردند. آقاي ضرغامي و رسانه ملي هم احتمالاً چون با اين سريال ميخواستند از ژست دموكرات خود بيرون نيايند در مقابل هجمههاي ناروايي كه عليه سريال انجام ميشد عكسالعملي نشان نميدادند. از چند دانشگاه با من تماس گرفتند از جمله تهران و شريف تا براي بحث درباره سريال بروم ولي جا زدند. يك سال پس از پخش كلاه پهلوي دو جوان در جشنواره فيلم فجر جلو آمدند و سلام و عليك كردند و گفتند ما همانهايي هستيم كه سال 91 با شما براي آمدن به دانشگاه تماس گرفتيم، گفتم بله ولي چرا ديگر پي ماجرا را نگرفتيد؟ گفتند متأسفانه دانشگاه اجازه نداد.
انتقادها از يك جايي از سوي رسانههاي هر دو جناح شدت گرفت، آنهايي هم كه بايد حمايت ميكردند و مقابل فضاسازي ميايستادند، يا سكوت كردند يا همراهي نشان ندادند. يك رسانهاي انتقاد كرده بود كه چرا لباس خانم گوهر خيرانديش اينقدر تنگ است. ايشان كمي چاق شده بود و ما همان لباس قديمي را بر تن ايشان ميكرديم. سال 85 لباس دوخته شده بود و مثلاً سال 88 ايشان جلوي دوربين رفته بود، آن هم در يك نماي لانگ شات. بعد آقايان هم يادشان ميرود كه پول چه جوري ميدهند، با چه وضعي ميدهند و تهيهكننده در چه فشارهايي قرار دارد. ما را صدا و براي همين جريمه كردند. گفتم اولاً من متوجه نشدم چون آن طوري نگاه نميكنم. گفتم اگر خيلي بد بود خب چرا سانسور نكرديد.
چرا هيچ وقت فيلم سياسي نساختيد؟
چون ژانر سياسي در ايران نداريم. عدهاي نشستهاند در شوراي پروانه ساخت و سليقه خودشان را اعمال ميكنند. وقتي شما فيلمنامه را ارائه ميدهيد، سليقه آن چند نفر تعيينكننده است. مثلاً من ميخواهم نقش نيروهاي خارجي در كودتاي 28 مرداد را در يك فيلم به تصوير بكشم...
يعني ضياء الدين دري پس از اين همه سابقه هنوز نتوانسته برادرياش را ثابت كند؟
بله، متأسفانه همينطور است. البته به عدهاي اعتماد كردند، بودجه دادند ولي نتيجه خوب نشد.
مثلاً همين سريال سرزمين كهن؟
بله، شما ببينيد هنوز شروع نشده ميرفت چه چالش امنيتي در ميان عشاير كشور درست كند.
حتي كارگرداني مثل كيومرث پوراحمد دو فيلم دفاع مقدسي ضدجنگ در كارنامه دارد.
بله، بودجهها صرف ميشود. گاه ممكن است چيزي عايد شود. من فيلم ضد جنگ نميسازم، من در فيلمم سياستهاي استعماري را ميزنم، سياستهايي را كه ايران را وابسته ميكند مورد حمله قرار ميدهم. عدهاي اين را دوست ندارند، علني هم عنوان نميكنند. روششان اين است كه آدم را بايكوت ميكنند. آنها كه من بهشان در فيلمم انتقاد ميكنم، دوست ندارند كه فعال باشم. وقتي تنگنظرانه نگاه ميكنند خود من هم عقبنشيني ميكنم چون حاضر نيستم تن به هر كاري بدهم. فيلم يك موجود جاندار است، به محض اينكه شما دست به خودسانسوري بزنيد، مخاطب متوجه ميشود. من قصد داشتم زندگي هويدا را بسازم اما اجازه ندادند. راستش دردسرهاي ساخت فيلم سياسي شما را از كار منزجر ميكند. شما فكر ميكنيد معماي شاه را اجازه ميدادند كسي به غير از ورزي بسازد؟ چون هر كس ديگري بود اين كار ساخته نميشد. كلاه پهلوي براي من كلي دردسر ايجاد كرد، يكي از تبعاتش اين بود كه چهارسال كار نكردم.
موضوعي كه من سوژه كار قرار دادم خيلي سخت بود، چه كسي حاضر است چنين ريسكي بكند؟ همان زمان يك روحاني از مشهد به من زنگ زد و گفت ما با ديدن كلاه پهلوي احساس تكليف و دين كرديم تا با شما تماس بگيريم. نامش يادم نيست، زماني جزو مشاوران آقاي ضرغامي هم بود، دوست دارم اگر اين مصاحبه را ميخواند به من زنگ بزند. به من گفت: ما در مشهد طلبههايي داشتيم كه حتي تماشاي سريالهاي تلويزيون جمهوري اسلامي را هم گناه ميدانستند. گفت شما با اين سريال طلبهها را پاي تلويزيون كشيديد، حالا هنوز سريال درحال پخش بود، گفتم چطور؟ گفت: خانمهاي آن طلبهها سريال را دنبال ميكردند و به تدريج همسرانشان را هم پاي تلويزيون كشيدند. اصلاً هم مبالغه نميكرد، ميگفت ما جلسهاي در صحن امام رضا (ع) گذاشتيم و با هم قرار گذاشتيم تا با شما تماس بگيريم و به خاطر اين سريال از شما تشكر كنيم. البته آقاي علمالهدي سه تا جمعه پشت سر هم ما را نواخت. آن طلبه ميگفت ما شماره شما را براي آيتالله علم الهدي هم فرستاديم و گفتيم از اين سيد دلجويي كنيد.
آيتالله علمالهدي چه ايراداتي به كلاه پهلوي گرفته بودند؟
من فكر ميكنم ايشان اصلاً سريال را نميديدند. عدهاي احتمالاً به ايشان اطلاعات غلط داده بودند كه بله خانمها در اين سريال آنچناني هستند.
واكنش رسانههاي اصولگرا چگونه بود؟
اغلب خيلي عجيب بود و همان خط تخريب را دنبال و از چپ و راست به من حمله ميكردند.
نقد جدي هم مشاهده كرديد؟
به هيچ وجه، منتقدان جدي و صاحبنام به طور كلي سكوت و شبه روشنفكران كاملاً بايكوت كردند. تنها مجله تخصصي كه آن هم پس از تمام شدن سريال با من مصاحبه كرد، دنياي تصوير علي معلم بود. مرحوم علي معلم جايي به يكي از فرزندان من گفته بود كه پس از درج عكس سريال روي جلد مجله تماسهاي زيادي از رسانههاي ديگر با من گرفته شد كه چرا شما اين كار را كرديد. با كلاه پهلوي معامله بدي كردند ولي شما همين الان ببينيد چه بهرهبرداريهايي از اين سريال ميشود. نسخه كيف انگليسي هنوز درحال تقليد شدن و منبعي است براي ساخته شدن دهها فيلم، اينكه براي به تصوير كشيدن يك عشق باسمهاي كمي هم سراغ سياست بروند، شد كليشه.
يعني شما براي اولين بار رابطه بين جنسيت، زن و مرد با سياست را به طور پررنگ و نه حاشيهاي در متن يك سريال جدي با تهمايههاي سياسي و تاريخي وارد كرديد؟
بله، فكر ميكنم همينطور باشد. به جز اين مورد، كيف انگليسي اولين اثر رسمي در جمهوري اسلامي است كه پايان آن باز است. در تلويزيون پخش شده و 16 سال از آن ميگذرد. اين هيچ جا مطرح نشد، دو سال پس از پخش سريال دو تا خانم در نمايشگاه كتاب به طور اتفاقي به من مراجعه و سؤال كردند كه چرا پايان اين سريال باز بود؟ گفتم: خودتان چه فكر ميكنيد؟ گفتند: ما تا به حال دوسه بار سريال را ديدهايم: گفتم مسئله من در سريال اين نبود كه خانم مستانه و آقاي اديبان به هم برسند. من كاري كردم كه همين پايان باز شما را وادار كند تا سريال را از ابتدا ببينيد. هربار كه ببينيد يك برداشت تازهاي ميكنيد. فيلم يك موجود زنده است و اگر پنج سال ديگر آن را ببينيد، به برداشت جديدي دست پيدا ميكنيد. براي نمونه يك نفر از منتقدان به اين اشاره نكردند، چرا؟ چون آن زمان فكر ميكردند كيف انگليسي براي اين ساخته شده تا روشنفكران و تحصيلكردگان خارج از كشور را زير سؤال ببرد. در صورتي كه نگاه من اين نبود، حرف من چيز ديگري بود. من خودم تحصيلكرده خارج از كشور بودم.
يعني سوءبرداشت از سريال كيف انگليسي شده بود؟
نه، اينها سوءبرداشت نيست، اينها مواضع تنگنظرانه است، چون آن زمان دولت دوم خرداد روي كار بود و خيلي از آنها در حد فاصل پايان جنگ تا دولت دوم مرحوم آقاي هاشمي مزايايي كسب كردند و براي تحصيل به خارج از كشور رفتند و آن زمان مدعي اصلاحات بودند، بيشتر به اينها برخورده بود. اين در طول تاريخ پارلمان كشور بيسابقه است كه نمايندگان مجلس در بيش از 130 نطق پيش از دستور به كيف انگليسي حمله كردند، تا حدي كه من ميخواستم متني بنويسم و عنوان كنم اين همه حمله از تريبون خانه ملت به سريالي كه از رسانه ملي پخش شده كارگردان را محق ميكند تا به مجلس رفته و از خود دفاع كند اما اين نامه را هيچگاه ارائه نكردم.
كميسيون فرهنگي هيچگاه نخواست كه به مجلس برويد؟
نه، به جز مسئله تحصيل در خارج از كشور آنها چون رابطه خيلي خصمانهاي با سيماي تحت مديريت آقاي لاريجاني داشتند، سريال را ميكوبيدند. در صورتي كه اگر اين سريال در دوره پيش از دوم خرداد پخش ميشد، احتمالاً همه آنها دفاع ميكردند. آن وقت شما سؤال ميكنيد چرا فيلم سياسي ساخته نميشود؟ البته من آدمي هستم كه ريسك ميكنم و واهمه ندارم. سياست براي من جذاب است، من به انقلاب اسلامي علاقه دارم. پيش از انقلاب اروپا را ديدم، با پول اين نظام هم اروپا نرفتم، به خاطر انقلاب درسم را رها كردم و به ايران برگشتم و اسير زرق و برق غرب نشدم. ماهيت آن در همان دوره جواني برايم روشن شد. بچههاي مطبوعات به من ميگفتند آقاي دري ما به برخي نشريات درباره كلاه پهلوي مطلب داديم اما سردبيرها گفتند ما بنا به كوبيدن كلاه پهلوي داريم.
معتقديد قرباني يك جنگ رسانهاي شديد؟
بله، البته من يقين دارم تاريخ به كلاه پهلوي اداي احترام خواهند كرد. من وظيفه شرعي، ملي و مذهبي خود را انجام دادم.
يعني به دستهاي پشت پردهاي اعتقاد داريد كه كار را تخريب ميكردند؟
بله، البته من داييجان ناپلئون نيستم، توهم هم ندارم، ولي اين را ميدانم كه عناصري قصد داشتند كار زمين بخورد.
تيم و مشاور رسانهاي قوي كنار سريال نداشتيد؟
چرا بود، من به اين چيزها اعتقاد دارم ولي تصميمش با من نبود چون بالاخره هزينهبر است. آن آقايي كه براي سريال سايت زد ميگويد هنوز سازمان پس از چهار سال پول من را نداده است. البته ايشان در دوران پخش سريال روابط عمومي بودند نه دوران طولاني فيلمبرداري و لازم بود ما پيش از پخش فضاسازي به نفع كار ميداشتيم. سازمان بايد اين مسائل را پيشبيني ميكرد اما يك بار در روزنامه جام جم سه كارشناس كه مدرس دانشگاه بودند درباره سريال نظر مثبت دادند و پس از آن به طور كلي ماجرا را جمع كردند، يعني در روزنامه خود سازمان هم دوست نداشتند از كار تعريف و تمجيد بشود. اين اتفاقي نبود، نقد جدي هم نميكردند چون ميدانستند با من به سادگي نميتوانند طرف شوند. البته بخش عمدهاي از منتقدان جدي كه دوستان من هستند ترجيح دادند در آن زمان سكوت اختيار كنند، موضوع سريال چون حقانيت فرهنگ و هويت بومي و ملي ما را افشا ميكرد ( تأكيد وجه اجتماعي آن بر سبك زندگي اسلامي بود) و به مخاطب جوان ما اين پيام را انتقال ميداد كه فكر نكنيد كه اجداد شما در يك فرهنگ غربي زندگي ميكردند و انقلاب آمد و اين را از شما گرفت، اين نبوده، از كل ماجرا 70 سال بيشتر نميگذرد، پيش از آن همه زنها چادري بودند، اگر عدهاي چادر برداشتند اين با اختيار خودشان نبوده بلكه با زور چادر از سرشان برداشتند، يعني فرهنگ غربي را با چماق به زنان ما تحميل كردند، اگر جوان ما اين را بداند براي عدهاي خوشايند نيست.
شما در جريان پخش كيف انگليسي از حمايت يك جناح سياسي برخوردار بوديد اما مدعي هستيد در جريان پخش كلاه پهلوي از سوي رسانههاي هر دو جناح سياسي كشور به شما حمله ميشد. چرا اين اجماع اتفاق افتاد؟
بله و اين براي من مايه حيرت بود و از سويي مايه سربلندي، زيرا حداقل ثابت ميكند آدم مستقلي هستم. البته بخشي از خانوادههاي حزباللهي اصيل گلايه داشتند و ميگفتند چرا كاراكترهاي خانم كه غربزده هستند در اين سريال اينقدر پوشيده هستند، در واقع انتظار داشتند ما خانمهايي را كه به عنوان نماينده فرهنگ غرب نشان ميدهيم يك مقدار حجابهايشان را باز ميكرديم تا با زنان محجبه متفاوت باشند. ميگفتند وقتي بچههايمان از ما ميپرسند اينها كه زياد مشكلي نداشتند، جوابي نداشتيم به آنها بدهيم.
ولي ظاهراً انتقادهایی مثل انتقاد آيتالله علمالهدي خلاف اين مسئله بوده است؟
بله، همانطور كه عرض كردم به نظرم به ايشان اطلاعات غلط ميدادند چون شما در كلاه پهلوي حتي يك تار مو هم نميديديد منهاي صحنههايي كه در اروپا گرفته شده بود، برخلاف سريال سرزمين كهن كه در اين مورد از كلاه پهلوي جلوتر است. البته از ديد آقاي علمالهدي نشان دادن زنهايي كه فرهنگ غربي دارند هم غلط است ولي ما اگر ميخواستيم كاملاً اين زنها را حذف كنيم و همينقدر هم به آن نميپرداختيم اصلاً نميشد موضوع را براي مخاطب جا بيندازيم.
كيف انگليسي و كلاه پهلوي چند سال از عمر شما را به خود مشغول كرد؟
10سال، ولي خيلي به كار جفا شد. بخش عمده گلايه من از رسانههايي است كه ما فكر ميكرديم انقلابي هستند، بخشي هم به مديراني كه سنگ جلوي پاي ما ميانداختند. از شيراز همين الان به من زنگ ميزنند ميگويند آقاي دري اينجا مردم دي وي دي كلاه پهلوي ميخواهند ولي نيست، دو روزه تمام ميشود. من هم ميگفتم بله كم ميدهند، سروش مثلاً صدتا بيشتر براي استان فارس نميداد، ولي شما يقين بدانيد كلاه پهلوي مرجع است و خواهد بود، البته موقع ساخت يك لطمه جدي هم به فيلم زدند، بخشهاي جذاب سه قسمت اول را حذف كردند كه يك روايت عشقي بود.
يعني با عشق مشكل داشتند؟
لابد داشتند ديگر.
عشق از خيانت و طلاق و از اين قبيل چيزها بدتر كه نيست.
بله عشق كه چيز بدي نيست. الان شما ببينيد اين همه طلاق در جامعه زياد شده چون جوانها بلد نيستند عاشقانه زندگي كنند. ميگفتند عشق در اين فيلم زياد است. يكسري صحنهها هم اساساً گرفته نشد، يعني پيش از فيلمبرداري آنها را از فيلمنامه درآوردند، همين شد كه حجم و بار سياسي سه قسمت اول سريال كه در فرانسه اتفاق ميافتاد سنگيني كرد. در واقع بخشهاي اروپا را گروكشي كردند. درست اين بود كه ابتدا بخشهاي اروپا گرفته ميشد ولي وقتي بخشهاي ايران را گرفتيم، تازه پول دادند برويم بخشهاي اروپا را بگيريم. بعد چون دوران پهلوي بود، اينها انتظار داشتند عدهاي در فرانسه بنشينند و به رضا شاه بگويند زنها را بيحجاب كنيد، مدام با اينها كلنجار ميرفتم كه اين اتفاق نميتواند بيفتد، مثل همين گلدرشتهايي كه در برخي كارهايشان هست، من مقاومت ميكردم. يادم نميرود يك سال از فيلمبرداري گذشته بود همين آقاي برازش شد مدير شبكه و آقاي ميرباقري هم معاون سيما چون تازه مسئول شده بودند كار را خواباندند. يك شش ماه، يك سه ماه، يك دوماه، دوتا يك ماه حين فيلمبرداري براي اعمال اصلاحات جديد كار را متوقف كردند. در واقع آقايان ميخواستند دانش خودشان را در فيلم مشاهده كنند، 600 دقيقه هم گرفته بوديم. من براي كلاه پهلوي خيلي زحمت كشيدم، عمرگذاشتم.
قرار نیست فیلم تازهای بسازید؟
من فيلمنامههاي زيادي دارم، دوست ندارند من كار كنم. ظاهراً دست روي نقاط حساسي گذاشتهام. عدهاي ترجيح ميدهند درباره مسائل استراتژيك يا كار نشود يا كار اصيل ساخته نشود و خيانت به فرهنگ كشور از همينجا نطفهاش منعقد ميشود.
برخي معتقدند سينماي هند بيش از سينماي ايران منطبق بر منافع ملي است؟
حتماً همينطور است، البته شما اگر اين مقايسه را انجام بدهيد، شبهروشنفكرهاي سينماي ايران ميگويند آنها آزادي دارند و ما نداريم، يعني اگر داشتيم ما هم آن نسبت را رعايت ميكرديم درحالي كه راست نميگويند. آزادي بهانه است، البته معتقدم محدوديتها بعضي وقتها دست و پاي آدم را ميبندد و براي من هم اتفاق افتاده ولي مشكل سينماي ايران پيچيدهتر از اين است. چند سال پيش من در فرانسه فيلمي هندي ديدم به نام خراج كه در سال 2001 براي اولين بار نامزد بهترين فيلم غيرانگليسي زبان اسكار شده بود. يك فيلم كلاسيك خوش ساخت كه در سطح خيلي بالايي ساخته شده است و آن هنديبازيهاي معمول را ندارد. البته رقص و آواز دارد ولي خيلي شيك، حرفهاي و استاندارد ساخته شده است.
امريكاييها اين اشتباه را مرتكب نشدند كه به اين فيلم هندي اسكار بدهند چون همين حالا هم نميتوانند جلوي پيشروي صنعت فيلم هند را بگيرند. در واقع دوست ندارند به بخشي از سينماي هند مشروعيت هنري بدهند، اينكه در ايران و دانشگاههاي سينماي ما فيلم هندي را مسخره ميكنند، بيدليل نيست. دستهايي وجود دارند كه نميخواهند سينماي ايران صنعتي شود، همين حالا در هند فيلمي با بودجه يكصد ميليون يورو درحال ساخت است، اين شوخي نيست، ما با يك صنعت مواجهيم. آنها يك سينماي ملي دارند كه فرهنگ هند را عرضه ميكند. به اين سينما اسكار نميدهند چون ميدانند اگر به آن ميدان بدهند بازار هاليوود را تحت تاثير قرار ميدهد ولي به سينماي ايران اسكار ميدهند چون ميدانند قرار نيست حالا حالاها اين سينما صنعتي شود. البته هنديها در سال، بالاي هزار فيلم ميسازند و اغلب هم فيلمهاي نازل است اما جريان كلان سينماي هند روي ريل منطقيتري نسبت به ايران قرار دارد چون براي مخاطب عام فيلم ميسازند نه جشنوارهها.
شما ديديد يك فيلم محصول مشترك ايراني و هند كه كار متوسطي هم بود در جامعه امروز ايران چقدر با استقبال مواجه شد. من آن زمان عضو شوراي پروانه نمايش بودم، سر آن چند دقيقه رقص فيلم بحث بود، برخي از اعضا هم بودند، گفتند اين سكانس طولاني است، چهكار كنيم. من گفتم اين چهار دقيقه و نيم است، شما حداكثر ميتوانيد دو دقيقه از اين را بيرون بياوريد. اگر بيشتر بيرون بياوريد به فيلم لطمه ميخورد. گفتند يعني چه؟ گفتم اين موسيقي دو و نيم دقيقه است، دو دقيقه آن از يك جايي كه مخاطب متوجه نميشود تكرار ميشود، اگر دو دقيقه بيشتر حذف كنيد تماشاگر متوجه ميشود و به لحاظ فني سكانس خراب و ضايع ميشود. اين خوف وجود داشت كه مردم به بهانه اين سكانس در سينما از روي صندلي بلند شوند و برقصند، ميگفتم آقا جان مردم چنين كاري نميكنند فوقش دست ميزنند، بعد هم اينها مرد هستند با اين موسيقي مردم نميتوانند باباكرم خودمان را برقصند. گفتم تازه به نظر من كارگردان كار نهايي را انجام نداده است. اگر من بودم آقاي گلزار و خانم دياميرزا را ميآوردم وسط و بدون آنكه مرتكب عمل رقص شوند طوري فيلمبرداري ميكردم كه هيجان صحنه بيشتر شود و بعد توضيح دادم كه آن سكانس در فيلم از 60 نما تشكيل شده در حالي كه در فيلم هندي در همين زمان 350 بار نما تغيير ميكند. گفتم من اين كار را ميكردم و شما هم امكان نداشت ايراد بگيريد، گفت شما از كجا ميفهميد، گفتم من كاتها را ميشمارم. خلاصه قانع شدند كه بيشتر كم نكنند.
چرا در اين مدت فيلم سينمايي نساختيد؟
فيلمنامه من در فارابي تصويب شد. با آقاي ايوبي رابطه بدي نداشتم. سه سال عضو شوراي پروانه نمايش بودم. كار در اين شورا براي من جز زحمت چيزي نداشت چون حقوق آنچناني نداشت و براي خيلي فيلمها هم من وقت ميگذاشتم تا كارشان راه بيفتد. بارها نماينده شورا در مذاكره با كارگردان و تهيهكننده بودم، حقوق و مزايايي هم نداشت ولي اعتقاد داشتم بايد كمك كنم تا كار همكارانم در بخش خصوصي راه بيفتد. همزمان فيلمنامهاي ارائه دادم كه موضوعش همان دوره كيف انگليسي بود. در شوراي فارابي تصويب هم شد ولي به ما مساعدت ندادند، حتي نزد آقاي جنتي هم رفتم، آقاي جنتي گوشي را برداشت براي حرف زدن با آقاي ايوبي همين كه گوشي را برداشت گفت باشه... باشه... و گوشي را گذاشت و گفت: شما عضو شوراي راهبردي سينما بوديد؟ از شما انتظار نداشتيم و از اين حرفها. گفتم كه خب خيليها آنجا هستند، آقاي شاهسواري هم هست، آقاي كيانيان هم هست، ضمن اينكه ما جنگي با شما نداشتيم، ما آدمهايي هستيم كه تجربه سينمايي زيادي داريم، تجربياتمان را در اختيار سازمان سينمايي ميگذاريم، اين براي حسن نيت است نه براي جنگيدن ولي متأسفانه نگاه آقاي ايوبي به اين مسئله جناحي بود. خلاصه اينكه آقاي تابش كه من رابطه خوبي هم با او داشتم به من پيامك داد كه ما اگر خيلي مرد باشيم بتوانيم كارهايي را كه امسال كليد زديم تمام كنيم.
چرا با حوزه هنري كار نكرديد؟
فيلمنامه را به حوزه هم دادم، گفتند: داستان قشنگي است، با توانايي آقاي دري كار خوبي ميشود ولي در راستاي سياستهاي ما نيست چون قهرمان سرنوشتي تراژيك داشت. گفتم اتفاقاً ما ميخواهيم همين را بگوييم، انتظار داشتند پايانبندي داستان با قهرماني و پايان خوش باشد در صورتي كه متوجه نبودند پايان خوش براي اين موضوع كار نميكند.
يعني ميگفتند تراژدي نباشد؟
بله، دوستاني كه آنجا بودند فكر ميكردند تراژدي اصلاً خوب نيست در صورتي كه براي مثال فيلم تايتانيك تراژدي است و 800 ميليون دلار فروش كرد، ولي درست ساخته شده بود. مردم از فيلمي كه درست ساخته شده باشد استقبال ميكنند، ميخواهد كمدي باشد يا تراژيك فرقي نميكند، فيلم تراژيك هم ميتواند پيام درستي را منتقل كند.