کد خبر: 856039
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
نقد و نظري بر نمايش «دش‌من»به کارگرداني ابراهيم گله‌دارزاده
حرف آخر را اول بزنم؛ نمايش «دش‌من» اثر شاخص و جريان‌سازي در عرصه تئاتر نيست، اما توصيه مي‌کنم هر علاقه‌مند به هنر نمايش تماشاي آن را از دست ندهد. دلايل اين توصيه محدود اما مهمند.
نويسنده: احمدرضا حجارزاده
 
حرف آخر را اول بزنم؛ نمايش «دش‌من» اثر شاخص و جريان‌سازي در عرصه تئاتر نيست، اما توصيه مي‌کنم هر علاقه‌مند به هنر نمايش تماشاي آن را از دست ندهد. دلايل اين توصيه محدود اما مهمند. شايد بتوان به جرئت گفت مهم ‌بودن يکي از ويژگي‌هاي اصلي «دش‌من» است، زيرا نويسنده و کارگردان آن، خاکستر گذشته‌ها را حسابي زير و رو کرده و آتش پنهان بخش‌هايي از تاريخ را شعله‌ور ساخته که به ندرت کسي تاکنون در عرصه هنرهاي نمايشي سراغي از آنها گرفته است. اين‌بار به وسيله تئاتر، مقطع کوتاه، گرچه گزنده و تلخي از تاريخ معاصر ايران روايت مي‌شود که باور وقايع آن دوره براي مخاطب امروزي اندکي دشوار است. ابراهيم گله‌دارزاده با دستمايه قراردادن اين برهه زماني و رخداد غيرقابل تحمل از تاريخ سرزمين‌مان، تصويري تکان‌دهنده و چه بسا تأثيرگذار را بر صحنه تئاتر زنده کرده است. او از فراموش‌شدگاني ياد مي‌کند که به ناچار زير سلطه قدرت‌هاي جهاني روزگار سخت قحطي و ظلم بيگانگان را تحمل مي‌کردند تا يک هموطن انقلابي برابر متجاوزان سينه سپر کند و نجات‌شان بدهد.
 
با آنکه «دش‌من» از اين منظر اهميت فراوان پيدا مي‌کند، نبايد انکار کرد که ضعف‌هاي کوچکي مانع از تأثيرگذاري نمايش بر مخاطب مي‌شود. از جمله آنکه نمايش به شدت مشکل ريتم و روايت دارد. گله‌دارزاده ايده جذاب خود را با روايت کند و کشدار نمايش به اثري کسالت‌بار بدل کرده است. هرچند شايد اين روند، قصد و نيتي آگاهانه در کارگرداني و دال بر تحمل شرايط اسفبار آن دوره دردناک بوده است. با اين همه، نمايش هنوز کمبودهايي دارد که سبب مي‌شود تماشاگر پس از تحمل 10 دقيقه‌ ابتدايي، خسته و دلزده شود. براي مثال بهتر بود طراحي صحنه کمي از فضاي رئاليستي و عينيت بخشيدن به بازه‌ زماني داستان فاصله مي‌گرفت.
 
اگر ديواره‌هاي چوبي رختشوي‌خانه کاملاً برداشته مي‌شد يا به مدد المان‌هاي رايج تئاترهاي غيرکلاسيک و طراحي نور شکل مي‌گرفت، تماشاگر بي‌شک اختيار بيشتري براي تخيل‌گرايي و تجسم شخصي از محل وقوع ماجرا مي‌داشت. همچنين در متن نمايشنامه، اصرار بيش از حد و چندباره بر طرح فقر و گرسنگي مردم به دليل تجاوز قشون دشمن (و نه دش‌من)، قصد و منظور نويسنده و کارگردان را رو مي‌کند و پس از مرتبه‌ دوم يا سوم، ديگر اين اطلاع‌رساني از چگونگي خورد و خوراک مردم تازگي و لطفي براي تماشاگر ندارد. در عوض نمايش پر از لحظه‌هاي غافلگيرکننده‌ ناب و جذاب است. بهترين نمونه‌اش اينکه در بروشور، اسامي بازيگران به ترتيب حضور در صحنه آورده شده، اما تماشاگري که بروشور را مي‌خواند، اثري از وحيد آقاپور به عنوان نخستين نقش‌آفرين نمي‌بيند، بلکه ابتدا زني وارد صحنه مي‌شود و بازي را آغاز مي‌کند! ولي دقايقي بعد صداي ناله مردي شنيده مي‌شود و ناگهان خودش را نيز زير کپه‌اي از لباس‌هاي تلنبارشده‌ دشمن مي‌بينيم.
 
در ميان بازي چهار بازيگر نمايش، بازي در سکوت وحيد آقاپور ستودني است. محمد عسکري نيز بسيار تلاش کرده با رفتار و گفتار شوخ‌طبعانه و طنازانه‌اش، فضاي زجرآور، ساکت و ساکن نمايش را تلطيف ببخشد که البته فقط در لحظات کوتاهي موفق به اين امر شده است. نقطه قوت «دش‌من»، بازي بسيار حرفه‌اي و بي‌نقص سعيده آجرلي است. او چنان با نقش خود درآميخته شده که حس ترس و تهديد زن جوان را به تماشاگر منتقل مي‌کند. تداوم حس بازي او و درگيرشدنش با نقش، گوياي اهميت هنر بازيگري براي اين بازيگر خوش‌آتيه است. «دش‌من» نمايش متوسط و بي‌ادعايي است که با اندکي وسواس و پرداخت بيشتر، به نمايشي ديدني و ماندگار تبديل مي‌شد اما در شکل فعلي، تنها يک روايت صرف از تاريخ است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار