نويسنده: محمد مهر
حسادت باعث ميشود ما به سمت بدخواهي، عيبجويي و عيبتراشي سوق پيدا كنيم اما پرسش اين است كه چرا ما حسادت ميكنيم و چگونه ميتوان حسادت را مهار كرد؟ مولانا راهكار را در دفتر چهارم مثنوي معنوي به ما ميگويد: «هر كرا ديد او كمال از چپ و راست / از حسد قولنجش آمد درد خاست /زآنك هر بدبخت خرمنسوخته / مينخواهد شمع كس افروخته / هين كمالي دست آور تا تو هم / از كمال ديگران نفتي به غم / از خدا ميخواه دفع اين حسد /تا خدايت وا رهاند از جسد / مر ترا مشغوليي بخشد درون / كه نپردازي از آن سوي برون.»
مولانا در اين ابيات با توصيف شخص حسود ميگويد وقتي كسي وارد فضاي حسادت ميشود و كمالي را در ديگران ميبيند دچار درد ميشود و قولنج ميكند، همچنان كه بدبخت خرمن سوخته نميخواهد شمعي در خانه كسي روشن باشد. او از فرد حسود ميخواهد براي دفع حسد به خداوند پناه ببرد و در ادامه دو نكته بسيار مهم را بازگو ميكند؛ اول اينكه اگر كسي ميخواهد از جهنم حسد بيرون بيايد به جاي آن كه هميشه در بيرون مشغول باشد و چشمش به بيرون بيفتد فضاي مشاهدات خود را تغيير دهد و بيشتر به درون بپردازد و كجيهاي درون خود را اصلاح كند. نكته همراستا با اين نكته آن بيت زيبايي است كه با زر بايد نوشته شود: «هين كمالي را به دست آور تو هم / كز كمال ديگران نفتي به غم».
اگر تو ميبيني كه با كمال ديگران به غم ميافتي و مثلاً ميبيني كسي از بامي و نردبامي و از قلهاي بالا رفته راهش اين نيست كه تو با ديدن آن شخص در ورطه اندوه و غم بيفتي و بخواهي آن بام و نردبام و آن كوه را هر طور شده از زير پاي او بيرون بكشي تا او سقوط كند. راه اين است كه تو هم در خود ظرفيتهاي كمال را شناسايي كني و آن گنجها و آن نردبامها، بامها و قلهها را در درون خود بيابي و صعود به آنها را آغاز كني.
واقعيت آن است كه حسادت به ظاهر انرژي كمتري روي دست آدم ميگذارد اما اين ظاهر قضيه است و همه ما ميدانيم حسادت چه انرژيهاي منفي كه در ذهن و ضمير ما خالي نميكند، بنابراين ميارزد كه آدم راه بيفتد و اگر حتي نميتواند از نردبامي در يك عرصه بالا برود نردبام خودش را بسازد و در عرصهاي ديگر كمالي را در ذهن و روح خود بيافريند.