نويسنده: آيدين تبريزي
يك: صفر و صدي ديدن يك رابطه به ويژه در رابطه زناشويي ميتواند نتايج فاجعهباري را رقم بزند. از مهمترين خطاهاي شناختي كه ميتواند بر روابط ما با همديگر به ويژه در فضاي خانواده و رابطه همسران با همديگر سايهافكني كند، صفر و صدي ديدن رابطه است. به اين معنا كه ما تعاريف صفر و صدي از مفاهيم بسازيم و آنها را در متن زندگي خود دخالت دهيم. مثلاً بگوييم «زن و مرد خوب و موفق در زندگي مشترك دعوايي با هم ندارند بنابراين فاتحه رابطهاي كه در آن دعوايي صورت بگيرد خوانده شده است» يا «آدمها از همان ابتدا از هر نظر بايد با هم جور بيايند و اگر ميبينند كه با هم جور نيستند بايد به آن زندگي و رابطه پايان دهند» يا «عشق آمدني است نه ساختني.» اين تعاريف برآمده از نوعي تفكر صفر و صدي است.
در اين تعريف ما بين وضعيت نقطهاي اين يا آن قرار ميگيريم اما در فضاي دو وضعيت خلأيي وجود دارد، گويي كه آدميان نه يك طيف رفتاري بلكه دو نقطه رفتاري هستند، در حالي كه همه ما به تجربه ديدهايم كه رفتار آدميان در يك طيف قرار ميگيرد و نه دو نقطه. به اين معنا كه ما آدمهاي سياهِ سياه و سفيدِ سفيد نداريم. آدمهايي كه كاملاً عاشقپيشه و وفادار و مسئول هستند و آدمهايي كه در مقابلا كاملاً غيرمسئول و بيوفا و بيمسئوليت. تجربيات و مشاهدات ما نشان ميدهد كه اين تصوير مبنايي ندارد.
دو: يكي از اشكالات صفر و صدي ديدن رابطه، جبر و اجباري است كه در آن نهفته است، به گونهاي كه انگار نه دو انسان كه دو تهديگ غيرقابل تغيير وارد رابطه شدهاند. تهديگهايي كه چنان به انتهاي قابلمه عادتها چسبيدهاند كه به هيچ وجه نميتوان آنها را جدا كرد. البته هر كسي آزاد است روح و روان آدمها را شكل تهديگ ببيند اما اشكال كار آنجاست كه عملاً دست ما براي تغيير رفتار بسته خواهد شد چون بر اين باور خواهيم بود كه مثلاً وقتي كسي خصوصيات درونگرايي دارد پس او يك غارنشين بالذات است و نميتوان وارد تعامل با او شد چون ما تفكري صفر و صدي را درباره او اعمال كردهايم بنابراين ناخودآگاه به اين نتيجه هم ميرسيم، در حالي كه چه بسيار آدمهاي درونگرايي كه در جمع قرار ميگيرند و از مصاحبت با ديگران لذت ميبرند و آدمها هم از مصاحبت با آنها لذت ميبرند. چه بسيار انديشمندان و متفكران و متخصصاني كه عادت به غور در افكار و انديشههاي خود دارند، كم حرف هستند، اما به هيچ عنوان اهل فرار از جمع نيستند و با اعتماد به نفس افكار خود را در برابر جمع بازگو ميكنند.
سه: سيال ديدن رفتارها در رابطهها اين مزيت را دارد كه ما دست از تقسيمبندي سياه و سفيد آدمها برداريم. مثلاً به جاي اينكه با كوچكترين نشانههايي از يك دعوا يا اختلاف به اين فكر كنيم كه پس رابطه ما تمام شده و به آخر خط رسيده است، چون ديگر مثل قبل تفاهم نداريم به اين فكر كنيم كه چگونه ميتوان واقعبينانه با اين اختلاف يا دعوا برخورد كرد. هر اندازه كه ما از تفكر صفر و صدي فاصله بگيريم منطقيتر به كانونهاي اختلاف نزديك خواهيم شد. در واقع دو همسر واقعبين كه رابطه سالمي را با هم تجربه ميكنند لزوماً همسري نيستند كه هرگز دچار اختلاف و كشمكش نميشوند بلكه آنها زن و مردي هستند كه ميكوشند دعواهاي خود را منطقيتر و با سعه صدر و واقعبيني حل و فصل كنند.
در واقع اين جا دعوا يا آن اختلاف متأثر از شخصيت، درك و فهم طرفين ميتواند صورت يك اتفاق كاملاً خوشايند را به خود بگيرد - مثلاً طرفين به جاي اينكه صداي خود را بالا ببرند و با الفاظ ناشايست همديگر را صدا بزنند - به گونهاي كه آن دو مثل دو جراحي كه روي يك زخم متمركز ميشوند روي آن زخم كار كنند، احياناً اگر عفونتي در آن محل وجود دارد عفونت يا دمل يا كيست را بردارند و محل را ضدعفوني كنند. اينكه برخي تصور ميكنند حتي اگر زوجها با هم اختلاف دارند اين اختلافها را نبايد بازگو كنند، چون بازگو كردن آن ميتواند به يك بحران تبديل شود مثل كسي هستند كه ميگويد چون باز كردن بافت پوست ممكن است باعث درد يا زخم و خونريزي شود بنابراين بايد اجازه دهيم آن كيست يا غده يا عفونت سر جاي خود بماند. نكته مهم اين جاست كه ما ياد بگيريم به جاي سلاخي جراحي كنيم و ياد بگيريم با مهارت بشكافيم و با مهارت برداريم و با مهارت دوباره رابطه را بخيه بزنيم.