نويسنده: شاهد توحيدي
انتشار اولين روزنامه در ايران را به «ميرزا صالح شيرازي» در سال 1253.ق نسبت ميدهند. وي ميكوشيد اخبار دارالسلطنه تهران را به شيوه روزنامه فرنگيان در دسترس عموم قرار دهد. هر چند اين پديده را يكي از مظاهر تمدن غرب ميدانند، ولي تأثيرات چشمگير و روشنگرايانهاي در افكار و آراي مردم نهاد كه مهمترين نمودار و بارقه آن را ميتوان در بروز مشروطيت مشاهده كرد. تا اواخر دوره ناصري مطبوعات در ايران پيشرفت كندي داشت و بهطور كامل در خدمت و به صلاحديد حاكميت بود. روزنامه و مندرجات آن از زندگي مردم جدا و مباحث آن در گزارشهاي امور شخصي يا در ستايش سلطان بود.
ايالات نيز از انتشار روزنامه بيبهره بودند تا اينكه «ميرزا تقيخان كاشاني» طبيب مخصوص ظلالسلطان به امر اين شاهزاده در سال 1289.ق در فارس موفق به انتشار اولين روزنامه ايالتي شد. پس از آن با استقرار ظلالسلطان در اصفهان ميرزا تقيخان كاشاني ادامه كار روزنامهنگاري خود را و اولين روزنامه در اصفهان را در سال 1296.ق تحت عنوان «روزنامه فرهنگ» پي گرفت. از تعطيلي روزنامه «فرهنگ» تا برقراري نظام مشروطه اصفهان به غير از مجله ديني «دعوت اسلامي» كه فقط ديني و اعتقادي بود، دچار يك وقفه تقريباً هفده ساله در انتشار روزنامه بود تا اينكه تأسيس مجلس و تفكرات آزاديخواهانه عامل شروع دوباره انتشار مطبوعات آن هم در سطحي به نسبت گسترده در اصفهان شد. از اين زمان تا حدود سال 1330.ق كه اكثر روزنامههاي منتشره حول محور آگاهي و رشد عقايد آزاديخواهانه، مشروطهطلبي و مبارزه با استبداد بود، مطبوعات از يك اسلوب خاص مبارزاتي و انتقادي پيروي ميكردند.
با شروع جنگ جهاني اول مطبوعات دچار يك ركود شدند و پس از آن ديگر به جايگاه علمي، انتقادي و خبري واقعي خود بازنگشتند. بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 نيز روزنامههاي اندكي را ميتوان يافت كه از بار علمي و جايگاه محكمي در جامعه برخوردار باشند.
مديران و اربابان مطبوعات نيز از اين تحول برخوردار بودند. مديران جرايد در سالهاي برقراري مشروطيت از ميان فضلا، ادبا، شعرا، نويسندگان و دانشمندان زبردست در اصفهان بودند. در حالي كه هر چه اين روند ادامه مييافت، روزنامهنگاران واقعي و عالِم به اين فن كميابتر ميشدند و حتي حرفه روزنامهنگاري در دوره اخير براي بعضي به كاسبي يا ممري براي كسب قدرت اجتماعي و شهرت تبديل شده بود. به هر حال تخت فولاد اصفهان امروزه جايگاه و آرامگاه بسياري از اين شخصيتهاست. روزنامهنگاراني كه با ديگر عرفا، علما، شعرا، نويسندگان و بزرگان اين خطه چنان عظمت و مقامي به اين جايگاه عطا كردهاند كه اين سرزمين شهرت عالمگير يافت و به قول عارف بزرگ، سيدهاشم موسوي حداد «يكي از چيزهايي كه فضاي اصفهان را صاف نگه داشته، وجود موحدين، عارفان و حكماي اسلام از اعاظم علماست كه در مدت قرون متمادي در اين قبرستان آرميدهاند.»
چون او محور اين مقال روزنامهنگاران و صاحبان جرايد مدفون در اين خطه است، بايد يادآور شد قبوري كه از ايشان به جا مانده در اوج سادگي و گمنامي است و حتي به سختي ميتوان بعضي از آنان را يافت. تعدادي از اين اشخاص هر چند مدفون بودن آنها در اين خطه مشخص است، ولي اثري از قبرشان نيست. ديگر اينكه افرادي از آنان نيز هستند كه هيچ اطلاعي از زندگي و خصوصيات آنان به دست نيامده است و تنها روزنامههاي موجود از آنان اين امر را اثبات ميكند. مانند «محمدعلي مهرداد» صاحب روزنامه «تفسير سياسي روز»، «لطفالله دانشور علوي» صاحب روزنامه «شاهكار نو» و «شاه سمندي» صاحب روزنامه «نداي دستباف». دراين اثر، هر آنچه مؤلف ازآن اطلاع يافته، مورد اشاره داده و هرآنچه بدان دست نيافته به موقع ديگري واگذار كرده است. اين اثر براي سهولت كار مراجعان بر مبناي سال انتشار روزنامه يا مجله مرتب و هر قسمت آن اصولاً از سه بخش تشكيل شده است:
الف) زندگينامه كه شرحي نسبتاً جامع از زندگي اشخاص را در بر دارد.
ب) شرحي در باب روزنامه يا مجله او كه تاريخچهاي از شروع تا ختم روزنامه است.
ج) بررسي ديدگاهها و انديشه نويسنده از ميان نوشتههاي بهجا مانده كه آرا، عقايد و ديدگاه اشخاص را بررسي ميكند.
مطالعه اين اثر پژوهشي براي تمام آنان كه درپي اطلاع از پيشينه مطبوعات محلي به ويژه شهر اصفهان هستند بس مفيد وآگاهي بخش تواند بود.