نویسنده: جواد محرمي
تئاتر را از ديرباز هنر به اصطلاح فرهيختگان قلمداد کردهاند؛ هنري که ويژگيهايش سبب ميشود با مخاطب خاص شناخته شود. اگر سينما در آغاز قرن بيستم به عنوان هنري عامهپسند ظهور پيدا کرد و تئاتر را به حاشيه برد، اما اين هنر توانست موقعيت خود را در نسبت اقشار تحصيلکرده و صاحب تفکر تثبيت كند و به شکلي مستقل راه خود را ادامه دهد.
با روي کار آمدن دولت يازدهم معاونت هنري وزارت ارشاد به رياست علي مرادخاني موضوع تئاتر خصوصي را مطرح کرد، غافل از اينکه اساساً به تئاتر به دليل ذات مخاطب خاصش نميتوان مانند سينما نگاه صرفاً تجاري داشت. اين رويکرد اشتباه باعث شده بخش عمدهاي از نمايشهايي که در سال روي صحنه ميروند به انگيزه جذب تماشاگر بيشتر مسائل سطح پايين را دستمايه محتوا و فرم خود قرار دهند.
حالا آش تئاتر خصوصي تا حدي شور شده که سالنهاي مهمي چون سالن برج آزادي نيز اخيراً از سوي بنياد رودکي وابسته به وزارت ارشاد به اجراي يک تئاتر آزاد اختصاص داده شده است. سالن برج آزادي در حالي در اختيار يک گروه تئاتر آزاد قرار ميگيرد که گروههاي هنري توانايي هزينههاي گزاف بناهاي بنياد رودکي را ندارند.
جالب است که اختصاص دادن سالن به يک گروه تئاتر آزاد در تنافر با اساسنامه بنياد رودکي است. البته بديهي است که تئاتر آزاد هم به عنوان يکي از گونهها و ژانرهاي تئاتري حق فعاليت و اجرا دارد و بهطور طبيعي اقشاري نيز مخاطب اينگونه از نمايش هستند، ولي سخن درباره نگراني از غلبه اين ژانر بر تئاتر فاخر است. روابط عمومي بنياد رودکي در خبري تحت عنوان «مستأجر جديد به برج آزادي رسيد» اعلام کرده نمايش کمدي - اما بخوانيد تئاتر آزاد - «مستأجر جديد» در سالن اصلي برج آزادي روي صحنه ميرود.
سال 1382، مسئوليت راهاندازي و نگهداري فضاي داخلي برج آزادي بهعهده بنياد رودکي گذاشته شد. از همينرو «مرکز فرهنگي- هنري انقلاب اسلامي» راهاندازي شد که مکاني در بخش تحتاني برج برايش تعيين کردند تا به قول روزنامه همشهري به تاريخ 25 بهمن 1386، دستي به سر و روي موزهها و مجموعه فراموششده زير برج بکشند؛ مجموعهاي که مدتها بود داشت خاک ميخورد، حالا اما همه برج ديدني شده است. نکته اول در نام مرکز نهفته است: «مرکز فرهنگي- هنري انقلاب اسلامي». بدون شک اين نام نميتواند تداعيگر چيزي مثل تئاتر آزاد باشد يا حتي اسامي پرطمطراقتري چون تئاتر بولواري يا کمديدلاآرته که نهايت شکل منحطي از روحوضيها و سياهبازيهاست. براي روشن شدن ماجرا بهتر است نگاهي به اساسنامه بنياد رودکي بيندازيم. در اساسنامه مصوب بنياد، مأموريتها، برنامهها و وظايف گوناگون و متفاوتي براي آن تبيين شده و براي مثال در يکي از بندهاي آن آمده: ايجاد بستر فعاليتهاي حرفهاي، هنري و ادبي در توليد و عرضه هنر، تلاش در تبيين و نشر مباني نظري هنر و نمونهسازي در زمينه هنر ديني و ملي. با نگاهي به فهرست مأموريتها به هيچ نحوي نميتوان نامي از تئاتر آزاد يافت يا آنکه يک بند از اين مأموريتها را برابر با حمايت بنياد رودکي در توليد يا حمايت لجستيکي از تئاتر آزاد برشمرد. به هيچ عنوان نميتوان تئاتر آزاد را هنر ملي يا ديني دانست. شايد گفته شود برآمده از نمايش ايراني است ولي شکل منحرف شده و مخدوشي از سياهبازي و روحوضي است و حتي رگههاي غربي آن طبق گفتههاي يکي از رهبران جريان تئاتر آزاد که آن را کمديدلا آرته برميشمرد، بيش از بخش نمايش ايرانياش ديده ميشود.
با اين حال قصه به همينجا ختم نميشود. بنياد وظايفي نيز در راستاي اشاعه فرهنگ و هنر دارد، از جمله همکاري و مشارکت در سازمانهاي پژوهشي و اجرايي مربوط در کشور براي حفظ و احياي ارزشهاي هنري و مواريث ادبي، اسلامي و ايراني. فارغ از اين مسائل بايد يادآور شد برج آزادي براي اهداف خاصي ساخته و بنا شده است. بدون شک نه در دوران پهلوي و نه در نظام جمهوري اسلامي، کسي دورنمايي از اجراي يک تئاتر آزاد در برج آزادي نداشته است؛ در کنار اين مسئله اين پرسش مطرح ميشود آيا مبحثی چون تئاتر آزاد همخواني با نام رودکي دارد؟ آيا ميشود از وجوهات فرهنگي هنري رودکي مقولهاي به اسم تئاتر آزاد بيرون کشيد؟