نویسنده: مهدي خرامان
فرهنگ در درازمدت تأثيرگذار ميشود و زماني اين سخن تحقق مييابد كه خشتهاي آغازين اين بنا نهاده شود، اما عملكرد دولت يازدهم در زمينههاي مختلفي مانند بيتوجهي به مصوبه شوراي انقلاب فرهنگي در خصوص ضوابط نشر كتاب، منحل كردن شوراي عالي سينما، كاهش بودجه معاونت قرآني وزارت فرهنگ و ارشاد به وضوح نشان ميدهد نه تنها گامي براي ارتقاي فرهنگ برنداشته بلكه بسياري از اقدامات صورت گرفته را هم از بين برده است.
فرهنگ هيچگاه در اولويتهاي نخست دولت يازدهم نبوده است، مسئلهاي كه به صراحت حسن روحاني در زمان تبليغات در برنامه با دوربين از پنج اولويت مهم دولت تدبير و اميد سخن ميگويد، اما مخاطب نه تنها اثري از فرهنگ نميبيند بلكه حتي پنج اولويت اقتصادي و سياسي بيان شده هم به گفته مسئولان دولتي ثمرهاي «تقريبا هيچ» براي مردم داشته است.
اما زماني اين بيبرنامگي دولت در امور فرهنگ بيشتر نمايان ميشود كه علي جنتي، وزير پيشين فرهنگ و ارشاد در دولت يازدهم موفقيت سينماي كشور را در گرو موفقيت توافق هستهاي ميداند و در اختتاميه سيوسومين جشنواره بينالمللي فيلم فجرمي گويد: «با توافق نهايي ايران و 1+5 در زمينه برنامه صلحآميز هستهاي ايران و رفع برخي محدوديتهاي بينالمللي جهشي چشمگير در سينماي ايران رخ خواهد داد»؛ عايدياي كه بعدها مشخص شد «هيچ» از «تقريباً هيچ» است.
اما زماني كه معيار انتخاب كابينه دولت براساس سياست و سهمبندي احزابها شكل ميگيرد، شعارهاي زيباي انتخاباتي از ياد ميرود و روحاني مانند هزاران وعده فراموش شده باز هم وعده ديگري را به فراموشي ميسپارد و به اين شعار انتخاباتي خود پشت ميكند: «كار فرهنگي را بايد به صاحبان فرهنگ سپرد. هنرمندان و موسيقيدانان و صاحبان سينما و علما بايد فرهنگ را عوض كنند»، نه تنها يك فرد فرهنگي را به عنوان وزير فرهنگ و ارشاد به مجلس معرفي نميكند بلكه فردي كاملاً با سابقه سياسي را كه زماني سفير ايران در كويت بوده و در سهمبندي گروه اصلاحات قرار ميگيرد، بر مسند اين وزارتخانه مينشاند.
اما انتخاب به اجبار روحاني و خطاهاي دومينويي وزارت فرهنگ و ارشاد زير نظر وزير ناآشنا به فرهنگ مشكلات متعددي در عرصههاي مختلف فرهنگي رخ نمايان كرد، در سينما با فيلمهايي همچون «۵۰ كيلو آلبالو»، «دوندهزمين»، «گينس»، «قصهها»، «طبقه حساس» و«باركد» روبه رو ميشويم، در حوزه كتاب نامهايي از قبيل «دود»، «روضه نوح»، «ديوار»، «جناب آقاي شاهپور گرايلي همراه خانواده» و «سپيدتر از استخوان» كه درونمايهاي از مسائل جنسي و مأيوسكننده از نظام را القا ميكنند انتشار پيدا ميكنند و در تئاتر با نمايشهايي همچون «نمايشگاه لودلو» و «هوهوايي»، اوج ولنگاري در فرهنگ به نمايش گذاشته ميشود، مسائلي كه تنها پاسخ وزير به آنها «شرمندگي» يا «از دستمان در رفت» بود؛ وزيري كه در «وزارت وزيركش» زير هجمه سنگين انتقادات نميتواند دوام بياورد و زودتر از پايان دولت ساختمان بهارستان را ترك ميكند.
اما اشتباهات و استعفاي جنتي باعث عبرت روحاني نميشود و رئيسجمهور بار ديگر شعارهاي روزهاي انتخابات را به فراموشي ميسپارد تا طنز تلخ«من كي گفتم» به يك تراژدي تبديل شود، وعدههايي كه به هنرمندان ميگفت: «من معتقدم هنرمندان ما ميتوانند هدايتگر باشند و راه را به جامعه و دولت نشان دهند. كار هنر را نبايد به «دستوربگير» بسپاريم. كار فرهنگ را بايد به اصحاب هنر بسپاريم، به كساني كه هنر را تجربه كردند و در فضاي هنر زندگي كردهاند و من معتقدم اين مردم هستند كه به كار هنرمند ارزش ميدهند. » ويا«آن وقت كه فضاي فرهنگي، سياسي شد و فضاي امنيتي به انزوا فرستاده شد، زندانهاي ما خلوت ميشود. » اما اينبار نهتنها معيار انتخاب وزير براساس سياست بود بلكه چاشني امنيتي بودن هم به آن اضافه ميشود و فردي به نام «رضافلاح» نيروي امنيتي سابق و «سيد رضا صالحي اميري» امروز به عنوان وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي از مجلس رأي اعتماد ميگيرد، فردي كه در روزهاي اول دولت به عنوان وزير ورزش به مجلس معرفي شد! البته اين تناقضگوييها از رئيس دولتي كه در نمايشگاه مطبوعات گله از شكستن قلم ميكند اما «چون به خلوت ميرود، آن كار ديگر ميكند!؟» كمكم عادي شده است، اما اهميت فرهنگ در دولت يازدهم زماني كاملاً مشخص ميشود كه وزير فرهنگ و ارشاد به دلايلي نامشخص اختتاميه مهمترين جشنواره فرهنگي كشور يعني سيوپنجمين جشنواره فيلم فجر را در نيمه رها ميكند تا آخرين برگه برنده دولت در عرصه فرهنگي را مانند «برجام» نابود كرده و عايدي «تقريباً هيچ» به دست آورد، شايد به همين دليل نمايي «مديوم لانگ شات» از وزير امور خارجه در نقش وزير ارشاد در مهمترين جشنواره فرهنگي ديده ميشود تا تعليق در«فريب ملي» را به اوج خود برساند، جشنوارهاي كه دولت روياي بهرهبرداري آن را در سر ميپروراند با ندانم كاريهاي وزارتخانه خود به كابوسي وحشتناك تبديل شده است، مسئلهاي كه تنها از يك وزير امنيتي، از يك رايزن فرهنگي به نام حجتالله ايوبي و از يك نورچشمي دور از سينما ميتوان انتظار داشت، البته بماند جشنوارهاي كه نهتنها اميد و نشاط با آن قرابتی نداشت بلكه ابتذال، بدبختي، خيانت و در آخر ديكتاتوري با نقشآفريني وزير ديده شد، اما هنوز هم به اشتباه خود پي نبردهاند و همان مسير گذشته يعني تئوري پوپوليسمي، رفتاري تروريستي را به كار ميگيرند تا شايد فريب در سخنرانيهايشان بار ديگر آنها را نجات دهد و جلوي دوربين دم از سپردن فرهنگ به دست هنرمندان بگويند، اما غرور گاهي كار دست انسانها ميدهد و به همين دليل در اشتباهي هولناك نيروي امنيتي سابق و وزير فرهنگ امروز هنرمندان را سرباز خود تلقي ميكند تا ناآشنايي او با فضاي فرهنگ بيشتر از قبل با معذرتخواهياش مشخص شود؛ مسئلهاي كه پشت پرده حوادث را نمايان ميكند و نشان ميدهد كابينه دولت بحق همان رحم اجارهاي اصلاحات است.