حسن روانشيد*
بيش از 7 هزار سال از تاريخ كهن ايران ميگذرد، شهر سوخته در استان سيستان و بلوچستان و چغازنبيل در استان خوزستان شاهد مدعاي اين فرهنگ غني است، از همان زمان هنر و علم موسيقي مورد توجه نياكان ما بوده اما بهجز نشانههايي از آلات موسيقي و سنگنوشتهها چيز زيادي از كساني كه در اين وادي قدم برداشتهاند به چنگ نميآيد مگر آنهايي كه به دلايلي توانستهاند نشانههايي هرچند مختصر از خود باقي بگذارند. باربد، سركش، رامتين، بامشاد، آفرين و نكيساي چنگنواز از همين يادگارهاي تاريخ موسيقي در ايران هستند كه هركدام هنري ويژه خود داشتهاند. باربد نامآورترين موسيقيدان، شاعر، بربطنواز و خواننده دوران ساساني بود كه براي هر روز از روزهاي هفته نواهايي ويژه ساخت. رامتين نيز از ديگر مردان مكتب موسيقي در دوران ساسانيان است كه همراه با ويس از اسطورههاي شعر و ادب شناخته ميشوند، بامشاد نيز از نوازندگان بنام همين دوران است كه آخرين آنها نكيساي چنگنواز و خواننده عهد ساساني بود و نظامي در كتاب خسرو و شيرين به او اشاراتي دارد. تاريخ 7هزارساله ايران باستان پر است از اينگونه هنرمندان بنام كه موقعيتهاي مناسبي در دربار شاهان داشتند اما سواي اينهمه حشمت و شوكت آثار چنداني كه بتوان به آن اشاره نمود، از آنها باقي نمانده است لاجرم هنر بايد بر دل نشيند تا باقي بماند. در فرهنگ ديني و آيين گذشته رسم بر اين بود كه طبق مراسمي سنتي و هنگام رفتن اشخاص از شهري به شهر ديگر يا زيارت اماكن متبركه، عتبات عاليات و حج ابراهيمي يا عمره، چاوشيخوانان اشعاري را با لحني سوزناك و خاص ميخواندند كه مشتاقان سفر و زيارت را به سوز و گداز واميداشت. همزمان بدرقه زائر يا زائران و هم بهوقت استقبال بهصورت تكخواني يا همخواني اشعاري خوانده ميشد كه محتواي سلام و صلوات بر پيامبر و اهلبيت او بود و عاشقان را براي پيوستن به كاروان فراخوان مينمود. چاوشيخواني، حرفهاي معنوي و پرصفا بود كه صداي خوش و لحني دلنشين ميخواست و پاكي و دينداري و عشق به اهلبيت (ع). چاوشيخوانان «مناديان راه خدا و قاصدان مرقد مطهر اوليا» بودند و «بانگ چاوششان» مردم را به هلهله و غوغا و بيآرامي دل ميرساند. از پيشينه اين رسم و سنت اطلاع چنداني نيست اما همچنان پايدار مانده چون با عواطف و احساسات و ريشههاي مذهبي شيعيان گرهخورده است. برخي كوشيدهاند ميان اين رسم با آيين سوگ سياوش شباهتي بيابند گو اينكه رسم «حدي خواني» را كه نزد شتربانان كاروانهاي عرب معمول بوده ميتوان كمابيش نوعي چاوشيخواني دانست. اما اين رسم در ايران از زمان صفويه شكوفا شد و در دوره قاجار بيشتر موردتوجه واقع گرديد. اين هنر موروثي همچون ديگر ميراث غيرملموس ايران بهسرعت متحول شد و به ادبياتي تازه مجهز گرديد. سالهاي نيمه اول دهه 50 و بهخصوص 56، 57 و ۵۸ را ميتوان اوج اين مكتب هنري دانست كه با جرقههاي انقلاب اسلامي روشنايي وسيعتري پيدا كرد. همه سرودهاي انقلابي زاده شده در اين سالها نوعي چاوشي خاص خود بود كه ماندگارياش را آنهم با استفاده از دستگاهها و گوشههاي موسيقايي، حفظ و حراست نمود و اين ديگر از نوع دوران پادشاهاني نيست كه تنها نشاني محو از آن باقي بماند بلكه از ناملموس به ملموس گرويده و با روح و جان ايرانيان و مسلمانان جهان آميخته است. طول سالهاي آخرين شاهنشاهي و آغازين انقلاب و هشت سال دفاع مقدس شاهد ساخت آثاري ساده و بيپيرايه در عالم موسيقي چاوشي بود كه هيچيك از آنها به فراموشي سپرده نخواهد شد، همچون ايران ايران رضا رويگري.
*روزنامهنگار پيشكسوت