کد خبر: 852998
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
ماجرا‌ها و دردسر‌های سفر اولین رئیس ساواک به امریکا
درخاطراتی که پیش‌روی دارید، یکی از کارگزاران شاخص امنیتی رژیم شاه به بیان دانسته‌های خویش از زمینه‌های سقوط سیاسی تیمور بختیار پرداخته و پاره‌ای از ناگفته‌های خویش را در این باره بیان داشته است.
احمد رضا صدری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: بي‌ترديد تيموربختيار از بانيان نظام امنيتي رژيم شاه در دوره دوم حكومت وي به شمار مي‌رود. سير صعود و افول او دراين دوران، همچنان در عداد موضوعات جذاب و در خور تأمل تاريخ معاصر قلمداد مي‌شود و بازار گفت‌وگو درباره آن همچنان گرم به نظر مي‌رسد. درخاطراتي كه پيش‌روي داريد، يكي از كارگزاران شاخص امنيتي رژيم شاه به بيان دانسته‌هاي خويش از زمينه‌هاي سقوط سياسي تيمور بختيار پرداخته و پاره‌اي از ناگفته‌هاي خويش را در اين باره بيان داشته است.
 
درمعرفي راوي نيز بايد گفت كه عيسي پژمان سال 1313در شهر سنندج متولد شد، در كرمانشاه تحصيل كرد، از دانشگاه ملي ليسانس حقوق قضايي گرفت و بعد از خدمت در ارتش به ساواك منتقل شد كه تا سال 1355 همكاري‌اش با ساواك ادامه يافت. ساواك از 10 اداره كل تشكيل شده بود كه مهم‌ترين و بالاترين پست عيسي پژمان رياست اداره هفتم ساواك بود. او كه داماد اشرف پهلوي خواهر شاه بود، جزو اولين افسرهايي قلمداد مي‌شد كه با تشكيل ساواك وارد اين سازمان شد و پروژه‌هاي مربوط به كردها دراختيار وي قرار داشت. پژمان بعد از بازنشستگي و خروج از ساواك، همچنان با برخي كردهاي عراق ازجمله يدالله فيلي، احمد طالباني و طوايف جاف ارتباط و ديدارهايي با آنها در اروپا داشته است. پژمان كه از برجسته‌ترين مأموران ساواك در فعاليت‌هاي برون مرزي بود، روز پنج شنبه 18 شهريورماه سال 1395 در 92 سالگي به علت مشكلات ريوي جان خود را از دست داد.
 
سپهبد تيمور بختيار در ساحت مسائل امنيتي ايران پس از 28 مرداد، از پديده‌ها و موضوعات درخور مطالعه به شمار مي‌رود. در مورد علت بركناري او داستان‌ها ساخته‌اند، قصه‌ها گفته‌اند و بالاخره شايعات بي‌اساس در حدود شاهنامه. هركس به هر نحوي كوچكترين اطلاعي داشت، صد چندان روي آن مي‌گذاشت و براي اينكه خود را مطلع نشان دهد، به همه بازگو مي‌كرد.
 
علت حقيقي بركناري تيمور بختيار
 
ولي فكر مي‌كنم اشخاصي كه از علت حقيقي و واقعي بركناري او اطلاع داشتند، بيش از شمار انگشتان يك دست آدمي نبود و اين است داستان حقيقي آن از قول كسي كه به صداقت و قداستش نمي‌توان كوچكترين شك و ترديدي داشت. شخصيت برجسته‌اي كه از نزديك با بختيار در تماس بود. بختيار هم به او كاملاً اعتماد و اعتقاد داشت.
 
او گفت: با همه اعتقاد و اطميناني كه شاه نسبت به او اظهار مي‌كرد، با امتيازاتي كه پي در پي در اثر فعاليت‌هاي چشمگيرش مي‌گرفت، با آنكه حتي يك قطعه زمين در خيابان سعدآباد و ديوار به ديوار كاخ به او بخشيد، ولي قلباً از او خوشش نمي‌آمد. سپهبد بختيار دهانش چفت و بندي از نظر انتقاد از وضع نداشت. تقريباً مي‌توان گفت اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران به رياست سپهبد حاج علي كيا (كه ساختمان چندين طبقه‌اش در جاده قديم شميران بود و پاركابي‌هاي خوش ذوق و با سليقه اتوبوس‌ها، نام ايستگاه جلوي آن را«از كجا آوردي» گذاشته بودند) (1) و همچنين سپهبد علوي مقدم ( دامپزشك و رئيس شهرباني كل كشور كه حتي به وزارت كشور هم رسيد) در عين رقابت و حسادت، به دستور شاه از مراقبان پر و پا قرص و هميشگي او بودند. برحسب عادت معمول و موصوف «اختلاف بينداز و حكومت كن» شاه در به وجود آوردن اختلاف بين هر سه آنها رل بسيار حساس و مهمي را به عهده داشت.
 
او هم اين خصوصيت را از پدر ارث برده بود و هم كتاب‌خوان بود و به تاريخ آشنايي داشت. خوب مي‌دانست كه گذشتگان از هزاران سال پيش چه كرده‌اند. مگر او دستش چلاق بود يا به اندازه آنها فكر و تجربه نداشت؟ همه چيز در او جمع بود. وقتي مي‌گفتي «ف» مسلماً مي‌دانست كه مي‌خواهي بگويي «فرح زاد». در هوش و ذكاوت و تشخيص و تشريح مسائل توانا بود.(2)
 
 
شاه از سمت نخست‌وزیری خود لذت می‌برد! 
 
بارها يك سال از مسئله‌اي كه دستور اجرا داده بود، مي‌گذشت؛ طرف اصلاً به خاطر نداشت، به ناگاه سؤال مي‌كرد: «‌ما مثل اينكه سال گذشته در همچو موقع‌هايي گفتيم فلان. به كجا كشيد، چكار كرديد، نتيجه‌اش چه شد؟» خيلي شخص زرنگ مي‌خواست كه حاضر جواب باشد و بتواند جواب مساعد بدهد و او را اقناع كند.
 
با خودي يا بي‌خودي كمي حاشيه رفتم ولي به هر روي گفتمش ضروري است. به علاوه در مملكت ما كم سابقه نيست«كاه را جلوي سگ و استخوان را جلوي خر گذاشتن». همانطوري كه يك دامپزشك وزير كشور شد، يك سپهبد هم قبل از شهريور ماه 1320 رئيس اصلاح نژاد يا به اصطلاح سليمي و بعد از شهريور 20 بارها و بارها وزير شد و بالاخره تا روز مرگش سناتور انتصابي بود؛ سپهبد احمدآقاخان امير احمدي كه اولين امير لشكر و سپهبد ارتش بود و به غير از كوره سوادي، سبيل چخماقي و دو ابروي پاچه بزي هيچ هنري نداشت و بعد از آن همه غارت مال مردم فقير و بيچاره و ظلم و ستمي كه در نواحي تحت فرماندهي‌اش كرده و زبانزد خاص و عام بود، دم از اصلاحات مي‌زد و گاهي ندا و صداي مخالف از وضع موجود از حنجره عربده كشش كه به «احمد آقا قصاب» معروف شده بود، خارج مي‌شد. يا جل الخالق. دانستن اينها بي‌ضرر! نيست. بالاخره روزي اگر به درد خوانندگان عزيز نخورد چه بسا به درد فرزندان آنها بخورد. برويم سر مطلب بركناري سپهبد تيمور بختيار. بازهم تكرار مي‌كنم، راوي خيلي معتبر و الحمدلله هنوز حي و حاضر و سال‌هاست از رژيم سابق تا كنون در تبعيد به سر مي‌برد.
 
هيئت ايراني 3 هفته پشت در ديدار!
 
در نوامبر 1960 مطابق با آبان ماه 1339 جان اف كندي در انتخابات رئيس‌جمهوري امريكا برنده شد كه خبر بسيار ناخوشايند و نامطلوبي براي شاه و وزارت خارجه ايران بود. علت آن اميدواري زياد به فعاليت‌هاي اردشير زاهدي سفير كبير ايران در واشنگتن در مجالس و ملاقات‌هايش بود که با صراحت و قاطعيت از نيكسن طرفداري و براي او تبليغ مي‌كرد. او براي هزينه‌هاي تبليغاتي نيكسن بالغ بر 5/3 ميليون دلار هزينه كرده بود. تمام اين اقدامات، كندي و سران حزب دموكرات امريكا را عصباني كرد. براي رفع اين كدورت، شاه تصميم گرفت سپهبد بختيار شخص مورد اعتماد امريكا را براي ملاقات و گفت‌وگو به امريكا اعزام نمايد. در بهمن و اسفند 1339 مسافرت سپهبد تيمور بختيار به اتفاق دكتر عاليخاني و دكتر غلامرضا تاج بخش انجام گرديد. اين هيئت مدت سه هفته در واشنگتن در انتظار تعيين وقت براي ملاقات كندي ماند و وقتي تعيين نگرديد! در اين مدت بسياري از مردان سياسي امريكا، اين هيئت را ملاقات كردند و در تمام اين ملاقات‌ها، محور صحبت اين بود كه عبدالناصر و دول عربي عليه ايران در مورد عضويت ايران در سنتو تبليغات ناروايي مي‌نمايند كه وجهه ايران را در جهان و بخصوص در مبارزه با كمونيسم ناتوان مي‌سازد. البته اين دستور و تعليم شخص شاه بود كه هيئت روي اين مسئله تكيه و تأكيد نمايد. البته حقيقتي بوده اما در محافل امريكا سپهبد بختيار را مخالف سنتو و اتحاد نظامي ايران و امريكا معرفي كردند كه برايش خيلي گران تمام شد.
 
ملاقات با كندي پس از 3 هفته
 
بالاخره پس از سه هفته، وقت ملاقات با كندي تعيين شد. سپهبد بختيار  به اتفاق دكتر خسرو خسرواني به كاخ سفيد واشنگتن رفتند و در اتاق انتظار نشسته بودند كه كندي از اتاق كنفرانس خارج مي‌شود و يك سر به اتاق انتظار رفته و سپهبد بختيار را بلند كرده با خودش به دفترش مي‌برد. اين البته يك احترام كم سابقه و در عين حال تعجب آور بود. سپهبد بختيار با حضور دكتر خسرواني به زبان فرانسه شروع به صحبت كرد. موضوع مذاكراتش شرحي از مشكلات ايران در سنتو و تبليغات شديد عبدالناصر و مشكلات قطع رابطه مصر و ايران بود. كندي با دقت به حرف‌هاي بختيار گوش داد. بالاخره شروع به حرف كرده، خطاب به بختيار مي‌گويد: ژنرال اينكه گفتي درست نيست. ارتشاء، تبعيض و اختناق است كه مشكل اساسي براي شما به وجود آورده است. كندي ليستي از جيب درآورده و اسامي بيش از 30 نفر از وكلاي مجلس كه هر كدام چه مبلغ رشوه داده‌اند تا به وكالت انتخاب شده‌اند را خواند و توضيحات ديگري در مورد فساد دستگاه‌هاي اداري و سياسي، خصوصاً دربار ايران داد و جلسه با سردي هرچه تمام‌تر خاتمه يافت.
 
اقامت غيرمنتظره بختيار در واشنگتن
 
سپهبد بختيار به اتفاق دكتر عاليخاني و تاج بخش عازم كانادا مي‌شوند كه از آنها دعوت كرده بودند. استقبال و پذيرايي گرم و شاياني از آنها به عمل مي‌آيد كه راديوي بي‌بي سي و مسكو هر دو اين خبر را پخش و خاطر‌نشان كردند كه پذيرايي از بختيار در شأن يك رئيس دولت بوده و تعجب آورتر اينكه خبر ملاقات كندي و سپهبد بختيار با يك بار يا دو روز فاصله از اين خبر پخش مي‌شود. پس از سفر كانادا دكتر عاليخاني و دكتر تاج بخش باز مي‌گردند. سپهبد بختيار براي بردن خانمش (ايران خانم بختياري) و انجام كارهاي خصوصي به واشنگتن مي‌رود و نزديك 10 روز ديگر در امريكا توقف مي‌كند. در اين مدت، مقامات امريكايي با سپهبد بختيار تماس مي‌گيرند و به او توجه مي‌دهند كه در مراجعت به ايران نخست وزير شود. بختيار در جواب مي‌گويد: من بر اثر انضباط افسري و اعتمادي كه شاه به من دارد، تا امر ايشان نباشد نمي‌توانم چيزي بگويم يا عملي انجام بدهم. مضافاً به اينكه در ايران سمت نخست‌وزيري را در واقع خود شاه به عهده دارد و از اين كار لذت مي‌برد. چه بخواهد يا نخواهد، در كار دولت مداخله خواهد كرد و به اين ترتيب من نمي‌توانم اثر مطلوب در كار داشته باشم. شخص تماس گيرنده مي‌گويد: من به لندن خواهم رفت و موافقت انگليسي‌ها را جلب مي‌كنم كه شاه اگر دست در جيب ببرد و بخواهد كليدي را بچرخاند، با اطلاع شما باشد! معهذا سپهبد بختيار در قبول يا رد چنين پيشنهادي وقت مي‌خواهد كه در تهران جواب بدهد.
 
خشم شاه از مذاكرات بختيار درامريكا
 
بختيار در مراجعت به تهران، با ملاقات سرد و خشم‌آلود شاه مواجه مي‌گردد. شاه به او مي‌گويد كه در اين مأموريت خوب انجام وظيفه نكرده است. چون شاه بر اثر گزارش دكتر خسرواني و بالنتيجه اردشير زاهدي سفير وقت، اطلاع داشته كه كندي به بختیار چه گفته است، ميل نداشت كه سپهبد بختيار آنها را بازگوكند و قصد خروج از دفترش را داشته كه بختيار مي‌گويد: «قربان تشريف داشته باشيد تا عرايضم را بكنم». يكي يكي حرف‌هاي كندي را از روي يادداشت به اطلاع مي‌رساند. ولي شاه در جواب مي‌گويد: «مرا مرخص مي‌كنيد بروم!» وبلافاصله بدون هيچگونه صحبت ديگري از دفترش خارج مي‌شود. چند روز بعد جانسون معاون رئيس‌جمهوري وقت ( و رئيس‌جمهور بعد از قتل كندي) به ايران سفر مي‌كند و گله‌هاي كندي و حزب دموكرات را به اطلاع شاه مي‌رساند. در واكنش آن ارتشبد عبدالله هدايت رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران، سپهبد بختيار رئيس ساواك، سپهبد حاج علي كيا رئيس اداره دوم ستاد بزرگ و سپهبد علوي مقدم رئيس شهرباني كل از كار بركنار مي‌شوند. از نظر من اين سفر تيمور بختيار به امريكا و وقايع حاشيه‌اي آن زمينه‌ساز سوء ظن و چالش‌هاي متقابل شاه و بختيار و وقايع بعدي شد كه همگان از آن اطلاع دارند.
 
*پي‌نوشت:
 
 1- اين نوع نامگذاري‌ها، از رفتارهاي كنايه آميزي بود كه مردم و نيز مسئولان رژيم در رقابت با يكديگر انجام مي‌دادند. اشاره عيسي پژمان، به يكي از اين نوع نامگذاري‌هاست كه ميان مسئولان امنيتي وقت رواج داشته است.
 
 2- سخنان علوي مقدم درباره هوش وذكاوت شاه، متملقانه و بي‌اساس است. بي‌ترديد وي اگر از چنين هوش وذكاوتي برخوردار بود، به هشدارهاي ناصحين گوش فرا مي‌داد و به چنان سرنوشتي دچار نمي‌شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار