کد خبر: 852782
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
خاطرات و ناگفته‌هايي از منش تبليغي و اجتماعي حجت‌الاسلام والمسلمين محمدتقي فلسفي
واپسين روز از ماه شعبان در هرسال، يادآور رحلت عالم فرزانه و خطيب يگانه مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمدتقي فلسفي است...
نويسنده:  حجت‌الاسلام والمسلمين غلامرضا فيروزيان
 
 
واپسين روز از ماه شعبان در هرسال، يادآور رحلت عالم فرزانه و خطيب يگانه مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمدتقي فلسفي است. او كه سرحلقه اصحاب خطابه ديني در دوران خويش بود، در صف نخست مجاهدان دوران معاصر نيز به شمار مي‌رفت و همين امر، به او مكانتي ويژه بخشيده بود. مقالي كه پيش روي داريد به قلم روحاني خدوم جناب حجت‌الاسلام والمسلمين غلامرضا فيروزيان و درنكوداشت ياد و خاطره آن بزرگوار به نگارش درآمده است.
    
 
 
مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمدتقي فلسفي(رحمه‌الله) از نوابغ سخن و منبر بود. ايشان در جواني در سخنراني‌ها نوآوري‌های زيادي داشت. ولو در مجالس آخرين منبري و پس از چند واعظ و ديروقت منبر مي‌رفت ولي جمعيت براي شنيدن سخنانش پاي منبرش مي‌نشستند. او با همين بيان جذاب و خلق خوش و در خانه باز به روي نيازمندان و كارگشايي براي آنان، موقعيت خاصي بين مردم داشت كه كمتر واعظي در عصر خود داراي اين ويژگي‌ها بود. او به اقتضاي سياسي زمان گاه انتقادات ملايم و گاه بسيار صريح داشت كه در طرفداري‌اش از انقلاب و صريح گويي‌هايش با چند واعظ ديگر مثل مرحوم حاج شيخ عباسعلي اسلامي واعظ مجاهد و مبارز مدتي زنداني بود. در كتاب خاطراتش به طور مشروح همه مطالب فوق ذكر شده است.
 
 
كتاب‌هايي كه در موضوعات مختلف نوشته ذوق و ابتكارات و افكار بلند و اطلاعات او را مشخص مي‌كند اما آنچه از او به‌ عنوان خاطره دارم به شرح ذيل است:
 
 
1 -يك روز در منزل آن مرحوم با حضور اهل منبر كه هر روز يا روزهاي خاص در منزلش جلسه داشتند و از محضرش استفاده مي‌‌‌‌كردند نشسته بودم. سربازي وارد شد و اجازه خواست. مقابلش نشست و گفت: من حين انجام خدمت سربازي با كسب و درآمدي كه از قبل داشتم خود را مستطيع و واجب الحج دانستم، به من مرخصي ندادند. بدون اجازه براي انجام اين فريضه با كارواني به حج رفتم. اكنون برايم اضافه خدمت نوشته‌اند. (گويا به عنوان فرار از خدمت زندان را هم عنوان كرد) فلسفي بلافاصله گوشي را برداشت و شماره مخصوص سپهبد رزم آرا را كه رئيس ستاد ارتش بود گرفت. گفت: «من فلسفي هستم! تيمسار! يك سرباز را به اين نام مي‌فرستم. اين سرباز چون سال استطاعت حجش مصادف با دوران سربازي بوده براي اطاعت از فرمان خدا (كه فوق هر فرمان است) بجا و به موقع وظيفه حج را به جا آورده است. يقيناً بجا و به‌موقع هم مطيع فرمان مافوق خود در خدمات سربازي است لذا دستور دهيد به هر نحو مقتضي از او تقدير به عمل‌ آيد. خداحافظ.» بعد معلوم شد كه از هر جهت مورد عفو قرار گرفته است.
 
 
2 -چنانكه گفتم از سال 1326 تا 1331 از طرف دفتر مرحوم آيت‌الله‌العظمي بروجردي(رحمه‌الله عليه) براي تبليغ در كرمان بودم. ( گرچه در اين مدت مسافرت‌هاي تبليغي و خدماتي ديگر بنا به نيازهاي ديني و سياسي زمان به نقاط مختلف داشتم) نمي‌دانم دوران چندم انتخابات مجلس شوراي ملي بود كه ديدم جنب و جوش‌هاي انتخاباتي در كرمان شروع شد و چنانكه از شيعيان كه اكثريت را در مقابل اقليت فرقه شيخيه داشتند، شنيدم خوانين شيخيه كه ارتباط قوي با دربار شاه و حكومت‌ها داشته و با ثروت موجودشان از ابتداي مشروطه وكلاي خاص خودشان را به مجلس مي‌فرستادند اين دوره هم تصور مي‌كردند به صورت‌هاي قبل به وسيله استاندار و فرماندار و مسئولان، كه همه از طرف خود آنها منصوب بودند، برنده خواهند شد. مرحوم فلسفي را 10 روز به عنوان واعظ به كرمان دعوت كرديم و نام چند كانديداي مجلس را كه شيعه و مردمي بودند به او گفتم و بيان كردم: « منظور از دعوت شما گرچه همان تبليغات مذهبي و ارشادات اخلاقي است ولي اين مشكلات محلي را هم شيعيان دارند كه وكلاي مجلس متعلق به يك فرقه خاص خوانين هستند و انگيزه‌اي براي خدمت به مردم ندارند، به همين جهت فقرا و بيچارگان كه اكثريت مردم استان كرمان را تشكيل مي‌دهند فريادرسي ندارند و همه مسئولان شهر هم دست نشانده خوانين و رئيس شيخيه مي‌باشند.» خدا رحمت كند فلسفي را در اين 10روز ضمن بيانات مذهبي و اخلاقي، موقعيت سياسي مملكت و اهميت مجلس و وظايف وكلاي مجلس (كه يكي از آن وظايف خدمت به مردم حوزه انتخابيه است) را به طوري بيان مي‌كرد كه كانديداهاي شيعه كه همه از خوبان و مردم خدوم و سرشناسان شيعه بودند و در دوره‌هاي قبل هم كانديدا مي‌شدند – ولي با تقلب و تخلفات هيئت نظارت و مسئولان مربوطه موفق نمي‌شدندـ با همه تك و تلاش خوانين و مسئولان انتخابات به نفع خوانين، همان كانديداهاي شيعه در استان موفق و برنده شدند.
 
 
3 -در مدت 10 روز منبر مرحوم فلسفي در كرمان ايشان مظالم خوانين طايفه شيخيه را كه همه از ثروتمندان درجه يك كرمان بودند به بزرگان شيعه گوشزد مي‌كردند. مرحوم آيت‌الله صالحي روحاني بزرگ شيعه در كرمان و رئيس حوزه علميه معصوميه بيش از 20 اختلاف مذهبي بين شيعه و مذهب شيخيه را مستند و مستدل به مرحوم فلسفي ارائه داد و گفت: «چون شيخيه همانند شيعه حسينيه و مراسم عزاداري مشابه شيعه دارند، تشخيص حق و باطل براي غير از اهل علم بسيار مشكل و خود، زمينه مهيا براي ايجاد اختلاف و كشمكش به خصوص در مواقع انتخابات يا تصميم‌گيري‌هاي بزرگ خدماتي و اجتماعي خواهد بود.» مرحوم فلسفي (رحمه‌الله عليه) به استاندار كرمان پيشنهاد كرد كه رسماً از آيت‌الله صالحي و سركار آقا رئيس شيخيه و خودش (فلسفي) براي حل اختلافات دعوت به عمل آورد. پس از نشست سه نفر با استاندار مرحوم فلسفي رو كرد به سركار آقا و گفت: «آيت‌الله صالحي مي‌فرمايد بيش از 20 اختلاف بين شيعه و شيخيه به اين شرح موجود است.» (يك يك را بيان كرد) رئيس شيخيه جواب داد: «بله حق با ماست ولي شيعه 20 اختلاف با ما دارد.» مرحوم فلسفي گفت: «آيت‌الله برجردي را قبول داري؟» رئيس شيخيه با نفوذي كه مرحوم آيت‌الله بروجردي در جهان تشيع داشت جرئت اينكه بگويد «نه» نداشت، گفت: «بله! قبول دارم.» آقاي فلسفي گفت: «پس صورت و عناوين يك يك اختلافات را نوشته و به قم ارسال مي‌كنيم تا نظر مرجع معظم تقليد معلوم شود.» اين نامه كه به وسيله استاندار، بايد ارسال مي‌شد ارسال شد يا نه نمي‌دانم چون بعد از انتخابات در كرمان و آمدن استاندار جديد من از كرمان به قم آمدم. ولي خواستم عرض كنم مرحوم فلسفي يكي از اقدامات خداپسندش همين رو به رو كردن يك قدرت سياسي و دو رئيس مذهب جهت حل اختلاف بود.
 
 
 
 روايتي از چالش با يك فرقه انحرافي
 
 
4- حال كه به بيان خاطرات خود از مواجهه نظري مرحوم فلسفي با رئيس طايفه شيخيه در كرمان پرداختم، مناسب است كه روايت خود آن بزرگوار را نيز در اين باره بياورم. ايشان در كتاب خاطرات خويش، اين جريان را چنين شرح داده است:«‌با سابقه دعوتي كه براي سفر به كرمان داشتم، طولي نكشيد كه عده‌اي از آنجا آمدند و مرا مجدداً دعوت كردند. من هم بنا به وعده‌اي كه در جريان سفر به پاكستان داده بودم، قبول كردم و رفتم. (19 آذر 1328) در فرودگاه كرمان جمعيت استقبال كننده بسيار زياد بود. ما را به منزل آقاي ارجمند بردند. منزل بزرگي داشت و من بايد در آنجا منبر مي‌رفتم. شيخي‌هاي كرمان داخل مسجدهاي شهر نمي‌آمدند، اما آنجا چون منزل مسكوني بود و ابوالقاسم‌خان رئيس وقت شيخيه هم با صاحبخانه آشنايي و شايد روابط اقتصادي هم داشت، آن را مستثني شمرده و پاي منبر آمدند. روز دوم يا سوم بود كه آقاي ارجمند گفت: ابوالقاسم‌خان شيخي مي‌خواهد پاي منبر شما بيايد. در آن دو سه روز كه آنجا بودم درباره اختلاف شيخي و متشرعه مطالبي شنيدم مي‌گفتند گاهي تك تك افراد شيخي به مسجد شيعه‌ها مي‌آيند، اما ابوالقاسم‌خان خودش نمي‌آيد. مثل اينكه نمي‌توانست يا جرئت نمي‌كرد كه بيايد.
 
 
در طول 10 شب كه در مسجد جامع منبر رفتم او يك شب هم نيامد ولي به خانه ارجمند كه با وي ارتباط داشت آمد. بعد از منبر داخل اتاق رفتيم. من به ابوالقاسم‌خان گفتم: «چرا شما كه يك روحاني مثل ما هستيد، روش خاصي اتخاذ كرده‌ايد و از مردم كناره مي‌گيريد؟»
 
 
ابوالقاسم‌خان گفت: «ما كناره‌گيري نكرده‌ايم، مردم از ما كناره‌گيري مي‌كنند.» گفتم: «معلوم مي‌شود شما حرف‌هايي داريد كه مردم نمي‌توانند بر اساس آن حرف‌ها با شما آميزش داشته باشند و عواطف ديني آنها مانع از اين امر مي‌شود.» گفت: «نه ما فاصله‌اي نداريم.» من كه قبلاً مطالبي درباره شيخيه شنيده بودم، در آنجا بيشتر مطلع شدم؛ از اين روي گفتم: « ميل داريد كه اين فاصله با يك جمله مرجع تقليد مطلق حضرت آيت‌الله‌العظمي آقاي بروجردي برداشته شود. راهش اين است، مواردي را كه بين شما و مردم فاصله ايجاد كرده است، من از شما سؤال كنم و شما جوابي بدهيد كه طبق عقيده شيعه باشد. بعد هم من آن را به آيت‌الله بروجردي نشان مي‌دهم تا اگر درست بود، ايشان كتبي بنويسند كه عقايد شما مطابق روش شيعه است و به استناد نوشته و مهر ايشان، ديگر كسي از شما فاصله نگيرد. شما هم تعهد كنيد كه خود را شيخي نخوانيد و كسي از علاقه‌مندان شما هم لفظ شيخي را كه باعث اين فاصله شده است به زبان نياورد.» حتي گفتم: «چون دست آيت‌الله بروجردي لرزان است و خط ايشان هم لرزان است علاوه بر مهر و امضا، مردم متوجه مي‌شوند كه نوشته هم به خط خود ايشان است و كسي در اصالت آن ترديد نمي‌كند.»
 
 
سپس من ايرادهايي را كه علماي شيعه از روي كتاب‌هاي شيخيه به آنها گرفته‌اند، در 25 سؤال خلاصه كردم و به او دادم و گفتم: «در مقابل هر كدام از اين ايرادها كه به صورت سؤال از شماست، جواب مختصري بدهيد و تأكيد كردم تفصيل بي‌جا ندهيد تا مطلب مبهم‌تر بماند و معلوم نشود كه منظور چيست.» در طول مدتي كه در آنجا بودم، چند بار پرسيدم: «جواب‌ها چه شد؟» گفت: «هنوز تكميل نشده است.» با توجه به اينكه بنا بر اختصار بود، قاعدتاً ‌بايد همان موقع جواب مي‌داد. سرانجام از كرمان به تهران آمدم و او مدتي بعد پاسخ را كه برخلاف انتظار به تفصيل نوشته بود، به تهران فرستاد.
 
 
من ديدم باز همان حرف‌هاي انحرافي را تكرار كرده است. معذلك چون اسم آيت‌الله بروجردي را در مقدمه جوابيه‌اش نوشته بود، آن را به خدمت ايشان بردم و گفتم: «شما يك شب اين نوشته را مطالعه كنيد. بعد من مي‌آيم و مي‌پرسم كه آن را صحيح مي‌دانيد يا خير؟» ‌فرداي آن روز كه خدمت آقاي بروجردي رفتم، گفتم: «مطالعه فرموديد؟» فرمود: «بله» گفتم: «‌چطور بود؟» فرمود: «ول كنيد. دنبال نكنيد. او همان حرف‌هاي قبلي را نوشته است. اصلاً روش امام صادق(ع) منطبق با اين حرف‌ها نيست.» بعد نوشته را به من دادند و فرمودند به خودشان برگردانيد. من هم به خودش ـ ابوالقاسم‌خان ـ برگرداندم و نوشتم آيت‌الله بروجردي نوشته را برگرداندند و جواب‌هاي شما را قبول نكردند و گفتند كه مطالب آن همان حرف‌ها و روش سابق آنهاست و منطبق با اقوال و روش جعفري مذهبان نيست، لذا اين موضوع تمام شد و قضيه بدون نتيجه منظور خاتمه يافت. مدتي بعد كسي آمد و كتابي آورد و گفت اين كتاب را ابوالقاسم‌خان به نام «فلسفیه» نوشته و چاپ كرده است. من تعجب كردم.
 
 
اگر بگويم اين كار ابوالقاسم‌خان رئيس وقت شيخيه، يك نوع خيانت ادبي است، مبالغه نكرده‌ام. من با صراحت نوشتم آيت‌الله بروجردي آن را رد كرده است، ولي او در مقدمه كتاب نوشته است:‌«‌اين كتاب از شرف مطالعه حضرت آيت‌الله العظمي آقاي بروجردي ادام‌الله بركاته نيز گذشته و با حدس صائب تصور مي‌كنم كه مورد قبول و تصديق آن حضرت واقع شده است و اشكالي نفرموده‌اند.» واقعاً مايه تعجب و تأسف است. بنابراين «فلسفيه» كتابي است كه بدون موافقت آيت‌الله بروجردي و بدون اذن و اجازه من كه آن سؤالات را از وي نمودم، به چاپ رسيده است.» (1)
 
 
پي نوشت:
 
 
1 -خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفي، تدوين سيد‌حميد روحاني، علي دواني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، صص -418 416
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر