کد خبر: 852616
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۶
گفتاري از عبدالحسين خسروپناه
حجت‌الاسلام عبدالحسين خسروپناه رئيس مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران در يادداشتي به بررسي تضادهاي ديدگاهي اسلام و جهان غرب پرداخته كه در ادامه آن را مي‌خوانيد.
خداگرايي يكي ديگر از مباني توسعه كوثري است. خدا  كه غايتش، انسان‌سازي و رشد و تعالي انسان است. اين مبنا در برابر مبناي اومانيسم است كه در توسعه تكاثري مطرح مي‌گردد. اومانيسم كه در لغت به معناي انسان گرايي يا انسان‌مداري است، در معناي خاص آن، جنبشي فلسفي و ادبي است كه در نيمه دوم قرن چهاردهم در ايتاليا پديد آمد و به كشورهاي ديگر اروپا كشانده شد. اومانيسم فلسفه‌اي است كه ارزش يا مقام انسان را ارج مي‌نهد و او را ميزان همه چيز مي‌شناسد و سرشت انساني و حدود و علايق طبيعت آدمي را موضوع قرار مي‌دهد. هدف اين جنبش فرهنگي آن بود كه با توجه به متون كلاسيك فرهنگ باستاني يونان و روم هم‌چون «ويرژيل» و «هومر» نيروهاي دروني انسان را شكوفا ساخته، دانش و زندگي اخلاقي و ديني انسان‌ها را از قيمومت كليسا آزاد نمايد.  اما اومانيسم معناي عام و متداولي نيز دارد كه فراتر از يك جنبش ادبي هنري بوده، بلكه عبارت است از «يك شيوه فكري و حالتي روحي كه شخصيت انسان و شكوفايي كامل وي را بر همه چيز مقدم مي‌شمارد و عمل موافق با اين حالت و شيوه فكر» اين معناي از اومانيسم، يكي از مباني و زيرساخت‌هاي دنياي جديد به شمار مي‌آيد و در بسياري از فلسفه‌ها و مكاتب پس از رنسانس تا به امروز وجود داشته است، هر چند ظهور و بروز آن در برخي مكاتب فلسفي و سياسي نظير پراگماتيسم، اگزيستانسياليسم، پرسيوناليسم، ماركسيسم و ليبراليسم بيشتر بوده است.
 
اين مفهوم را به دشواري مي‌توان يك مكتب خاص و مستقل مانند بقيه مكاتب فلسفي به شمار آورد، بلكه اومانيسم نگرشي پرنفوذ است كه در بسياري از آرا و نظريه‌هاي فلسفي، ديني، اخلاقي، ادبی، هنری و نيز در ديدگاه‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي مغرب زمين، از رنسانس به اين سو ريشه دوانده است.
 
بر اين اساس عصر جديد يا عصر مدرن كه از حدود نيمه قرن چهاردهم ميلادي به بعد ظهور كرده است، دوران اومانيسم به معناي بشرمداري يا انسان سالاري ناميده مي‌شود. در اين دوره، مفهوم نفساني بشر به عنوان مدار و معيار همه امور در نظر گرفته مي‌شود.
در عصر جديد، آدمي با نيازها، خواست‌ها، آرمان‌ها، تمايلات ناسوتي‌اش مبنا و معيار همه چيز پنداشته مي‌شود و به تعبيري، انسان، خدا مي‌شود. مارتين فوير باخ فيلسوف آلماني ماترياليست قرن نوزدهم مي‌نويسد: «براي بشر، خدا همان بشر است.‌» مارتين هيدگر نيز در تعريف عصر جديد كه دوران سيطره اومانيسم است، چنين مي‌نويسد:‌«دوراني كه ما آن را مدرن مي‌خوانيم، با اين حقيقت تعريف مي‌شود كه انسان، مركز و ملاك تمامي موجودات است.‌» محوريت تمام عيار و همه جانبه انسان در تفكر اومانيستي و در حقيقت تكيه زدن انسان به جاي خداوند متعال و طرد خداي متعالي دين و سنت تا بدان حد است كه ژان پل سارتر اعلام مي‌دارد: «فلاسفه اومانيست براي رهايي از چنگال خداپرستي، تصور نوعي وجود متعالي را كنار نگذاشتند، بلكه صرفاً نام آن را تغيير دادند.»  با توجه به آنچه گذشت، اومانيسم را در مقابل اصالت خدا به اصالت بشر نيز تعريف نموده‌اند. در انديشه اسلامي، انسان داراي كرامت ذاتي و اشرف مخلوقات است، اما اين مقام و منزلت را تنها در ذيل بندگي خداوند به دست مي‌آورد؛ حال آن كه در انديشه اومانيستي، بشر اصل و مدار عالم فرض مي‌گردد و عقل خودبنياد بشري، مستقل از وحي به عنوان راهنما و معلم زندگي وي تعيين مي‌گردد. به اين دليل، اومانيسم در مقابل خداگرايي است.
 
تضاد ماهوي غرب مدرن با اسلام نيز در همين جوهر اومانيستي مدرنيته نهفته است، چراكه غرب مدرن در همه شئون و جنبه‌هاي خود اومانيستي و بشرانگار و از اين رو، غيرديني و بلكه ضدديني است. اومانيسم، اصلي‌ترين شاخص تفكر و تمدن مدرن است كه حقيقت آن، سيطره ساحت نفساني وجود آدمي بر ساحت روحاني وجود وي و اسارت در چنگال نفس اماره است و با انكار بندگي خداوند به اثبات بردگي نفس اماره مي‌پردازد. دموكراسي نيز صورت سياسي اجتماعي تفكر اومانيستي است. امام(ره) با توجه به نظريه فطرت بر اصل خدامحوري تأكيد مي‌ورزد و آن را مبناي توسعه كوثري قرار مي‌دهد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر