نويسنده: خسرو معتضد
در ميان كابينههايي كه طي يكصد و اندي سال از ظهور مشروطيت در ايران و طي 38 سال بعد از به پيروزي رسيدن انقلاب اسلامي بر اين مملكت حكومت كردهاند، رفتار هيچ يك از وزيران طي اين سالها، شباهتي به رفتار اكثر وزيران كابينه حاضر به استثناي تني چند از وزراي كابينه كنوني كه متواضع و خدمتگزار ملتند ندارد. سوگمندانه بايد اذعان كرد كه اكثر آنها تافتههاي جدابافته و تلخ گوشت هستند مانند وزير صنعت، معدن و تجارت (كه ايكاش اين دو وزارتخانه با هم ادغام نشده و اين همه مصيبت پديد نميآمد) و نيز وزير راه و شهرسازي، چنان با غرور و تبختر با مردم مواجه ميشوند كه نرخ محبوبيت كابينه را به پايينترين درجات رساندهاند! وزير راه كه به راستي ركورد تكبر را شكست.
تواضع بيش از حد عاليجناب وزير راه!
نزديك عيد كليپي در فضاي مجازي به نقل از خبرگزاري فارس نشر يافت كه بازديد آخوندي وزير راه و شهرسازي از فرودگاه مهرآباد را نشان ميداد. خانم جواني هنگامي كه جناب وزير فاتحانه و مانند كسي كه از فتح قفقاز و تركستان روس و سومنات برگشته، به صف ملتزمان ركاب جناب وزير نزديك شد و گلايه كرد كه: براي هشت شب توقف اتومبيلش در پاركينگ فرودگاه دويست و چند هزار تومان از او حق پاركينگ يعني شبي 25 هزار تومان گرفتهاند! وزير با تبختر و زهرخند خاصي گفت: «ما وظيفه ساختن پاركينگ براي شما نداريم. بايد با تاكسي به فرودگاه ميآمديد و با تاكسي برميگشتيد». انگار در دنيا هيچ فرودگاهي پاركينگ ندارد و آقاي وزير پاركينگ فرودگاه قديم مهرآباد را ساخته است!پاركينگ در همه فرودگاههاي جهان رايج است و مردم خودروهاي خود را پارك كرده پس از بازگشت از سفر اتومبيل خود را برميدارند و ميروند. وزير ميتوانست كمي ملايمتر اين توضيح را بدهد ولي اولاً به روبهروي خود مينگريست و هيچ نگاهي به آن خانم نينداخت، بعد ضمن راه رفتن با صداي بلند گفت: كم گرفتند، بايد بيشتر ميگرفتند! كه حالت تمسخر و دست انداختن شاكيه را داشت. دستكم من كه وزيري به تكبر او نديدهام. هنگام حضور او كساني آمدند و از گراني فوقالعاده خوردني و چاي و نوشابه و صبحانه در فرودگاه مهرآباد ناليدند که وزير بازهم با تبختر به راه رفتن خود ادامه داد.
سيري در كردار وزرا و نخستوزيران دول پس از مشروطه
من رفتار اين وزير متكبر كه از پشت ميز شركت مناقصه و مزايده كار راه و ساختماني خود به پشت ميز وزارت هلش دادهاند را با رفتار نخستوزيران قديم ايران و رؤساي جمهوري پس از انقلاب اسلامي و بسياري از وزيران همين 38 سال مقايسه كردم. از وزير اعظم و مشيرالدوله ميرزا نصرالله خان تا اتابك امينالسلطان كه يك دوره رئيسالوزرا شد (او 13 سال صدراعظم عصر استبداد ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه بود) تا ميرزا حسن مشيرالدوله و سپهسالار تنكابني محمد وليخان و سپهسالار رشتي و مخبرالسلطنه هدايت و محمدعلي فروغي و محمود جم و دكتر متين دفتري و علي منصور و علي سهيلي و محمد ساعد و حتي قوامالسلطنه (كه در دوران صدارتش آذربايجان و كردستان به ايران بازگردانده شد و وزارت كار و امور اجتماعي تأسيس شد و هزار قانون مفيد براي كارگران به تصويب رسيد) و حكيمالملك و هژير بدبخت مشهور به چاپلوسي به دربار و خود گرفتن در برابر مردم و رزمآرا كه در برابر مجلس تعظيم ميكرد و حسين علاء و دكتر مصدق و حتي سپهبد زاهدي كه خيلي ژست و اداي مارشالي ميگرفت، شريف امامي و اقبال و دكتر اميني گشادهرو و منصور و هويدا و سايرين هيچ كس را به تبختر و تكبر و خود فراموش كردن مهندس آخوندي نديدم! پس از انقلاب اسلامي هم اغلب وزيران مردمي و متواضع بودهاند. مثلاً رئيس دولتهاي نهم و دهم از متواضعترين و خوشروترين مردان عرصه دولت بوده است. خانم تيتز يانا چاوارديني كه در سال پيش از من خواست ديداري با وي داشته باشند، تحت تأثير فروتني و روي خوش و ادب و نزاكت فوقالعاده رئيسجمهوري سابق قرار گرفت. او درآن ديدار به رئيس جمهور سابق گفته بود: شما مردي مهربان و متواضع هستيد. هر چه درباره شما در جرايد خارج نوشته بوده، مزخرف و بياساس است. (اين خانم روزنامهنگار ايتاليايي، گوينده تلويزيون ايتاليا و مدرس دانشگاه فرهنگ اسلامي رم است).
اطلاعات تاريخي و جغرافيايي وزراي اكنون
من متوجه شدهام اطلاعات تاريخي و جغرافيايي اغلب وزيران كابينه كنوني صفر است. هيچ از ايران نميدانند، ممكن است در رشتههاي تخصصي خود افراد آگاهي باشند اما از ايران، خصوصيات مردم ايران، نحوه رفتار با مردم، تاريخ ايران و جغرافياي ايران هيچ نميدانند.
نمونهاش همين مهندس آخوندي كه وقتي خبر مرگ دهها نفر از سرنشينان قطار سمنان- مشهد را ميداد گفت: خوشبختانه قطار و مسافران بيمه بودهاند و ديه داده خواهد شد! چرا او اين چنين صحبت ميكند؟
براي اينكه دولتمرد نيست، سياستمدار نيست، روح و خلق و روانشناسي مردم ايران را نميشناسد. براي او همه چيز در معاملات اقتصادي و مزايده و مقاطعه خلاصه ميشود. خانمي به او متوسل شده مسئلهاي را طرح كرده، آنقدر فيس و افاده و لبخند تمسخر زدن و ابرو در هم كشيدن و متلك پراندن براي چي؟ پاسخ ميدادي دستور رسيدگي ميدهم.
ايشان با اتكا به نفس كامل پس از رهيدن از استيضاح به مسكن مهر تاخت و دشمن خانهدار شدن مردم فقير و كمبضاعت شد زيرا روحيه كاسبكاري دارد و رضايت و منافع ملي و نشاط عمومي و خوشحالي مردم برايش مطرح نيست.
كردارميرزااحمدخان مشيرالسلطنه درآئينه يك روايت تاريخي
من هيچ نخستوزير و وزيري را مگر امثال قاسم اشراقي وزير پست و تلگراف مجهولالهويه و ناراضيتراشي سالهاي 1336 تا 1339 به ياد ندارم كه با مردم اين طور صحبت كرده باشد، چند تاي ديگر هم مانند نيكپي چنين خصلتي داشتهاند.
ببخشيد ميرزا احمد خان مشيرالسلطنه رئيسالوزراي محمدعلي شاه را يادم رفت كه ميخواست به جاي سپروگرام دولت، به مردم پرمنگنات دولت تقديم كند. مرحوم لطفالله ترقي برايم تعريف ميكرد: در دوران استبداد صغير وقتي مردم تبريز و شيراز و اصفهان و رشت براي او تلگراف مخابره كرده و تهديد كردند اگر بخواهد مشروطه را بر هم بزند به سوي تهران لشكر خواهند كشيد، تلگرافچي را به هيئت دولت احضار كرد و به او دستور داد آنچه را كه ميگويد فوراً مخابره كند. تلگرافچي كاغذ و قلم به دست گرفت. جناب رئيسالوزرا با دهان شيشكي محكمي كه صداي آن مانند شليك توپ شرپنل پيچيد، دركرد و گفت: عين اين صدا را مخابره كن! تلگرافچي بدبخت گفت: حضرت اشرف شيشكي مبارك را نميتوان مخابره كرد زيرا تلگراف فقط حروف مورس است و صدا را منتقل نميكند. مشيرالسطنه از كوره دررفت و به پيشخدمتها دستور داد چند پس گردني دردناك به پس گردن تلگرافچي مخصوص هيئت وزرا زدند و او گريان و نالان رفت و مخابره كرد شيشكي مبسوط و طولاني حضرت اشرف جناب رئيسالوزرا ش ي ش ي شي شكي. (حدود يك دقيقه) حالا ادامه اطوارهاي امثال آقاي مهندس نعمتزاده و مهندس آخوندي و عتاب و خطاب اين دو بزرگوار به مردم و شاكيان مرا به ياد شيشكي مشيرالسلطنه مياندازد و اميدوارم در روزهايهاي آخرِ دوره اول، بيش از اين مايه محبوبيت بيشتر و آشكار دولت آقاي روحاني نشوند!اين جناب وزير جزو افتخاراتي كه بدان ميبالد اين است كه حتي يك روز عضو كابينههاي هشتم و نهم نبوده است. دوستي نقل ميكرد شخصي اين نازيدن وزير محترم را به گوش رئيس دولتهاي نهم و دهم رساند. او فقط پاسخ داد: گويا ماجراي ونزوئلا را از ياد برده است! هر چه آن دوست كوشيد از رئيس دولتهاي نهم و دهم بپرسد ماجراي ونزوئلا چه بوده است؟ پاسخي نداد و گفت: از خودش بپرسيد چگونه به دولتهاي نهم و دهم متوسل شد و از ماجراي ونزوئلا سودها برد. رفتار متكبرانه وزيران دو گانه نعمتزاده و آخوندي از عوامل مهم كاهش محبوبيت روحاني است كه در انتخابات سال 1396 نتيجه آن معلوم ميشود. پير روانشناسي كه گاهي به خدمت او ميرويم ميفرمود مهرههاي مهم كابينه روحاني به او لطمه وارد ميسازند. كابينه معروف مك ميلان نخستوزير سرشناس و سياستمدار بريتانيايي در نتيجه سوءاخلاق خصوصي جان پروفيومو وزير دفاع سقوط كرد و مك ميلان از عرصه سياست و براي هميشه خارج شد.
وزيران ميلياردر آن دوره و اين دوره
وزيران ثروتمند و هزار ميليارد توماني كابينه روحاني در يك دولت پيش از انقلاب مشكلي ايجاد نميكردند زيرا مردم از آن كابينههاي ماساچوستي، غربزده و نااميد بودند و در ارتباط ميان دولت و ملت بسته بود و شاه هم سعي ميكرد دولت را ناچيز و حقير بنگارد. وزيران ميلياردر و مرفه كابينه روحاني و دستياران و دست گماردگان آنان كابينه را دچار محظور ميكنند. اينان چون پولدار و مرفه هستند مردم را به چشم نوكر و غلام و كنيز نگاه ميكنند و به مردم حساب پس نميدهند. مردم را غريبه ميانگارند. اغلب مذاكرات و معاهدات محرمانه باقي ميماند و به بهانههاي مختلف حتي مجلس شوراي اسلامي را بيخبر ميگذارند. صداقت وزيران معدودي مانند دكتر قاضيزاده هاشمي مورد تأييد مردم است و چه خوب ميشد امثال او بيشتر به عنوان نماد وزراي آقاي روحاني در منظر و مرئاي مردم بودند.
دكتر روحاني با وزيران خود ملاحظه دارد. علت آن را نميدانم. از حاميان آنها ميترسد. چرا به آنها تذكر نميدهد در گفتوگو با مردم كمي مؤدبتر و شكيباتر باشند؟ چرا دستور نميدهد هفتهاي يك روز مردم را بپذيرند و در مورد درخواستها و شكايات آنان دستورهاي لازم را بدهد؟
نعمتزاده و آخوندي از وزيراني هستند كه بايد كلاس آداب معاشرت را بگذرانند و گواهينامه حسن اخلاق دريافت دارند. چندي پيش به دفتر صاحب مقامي كه او را چند بار در جلسات ديده و به من خيلي ابراز محبت ميكرد تلفن كردم و خواستم حالش را بپرسم. در زماني كه مصدر كار بود ديدم رئيس دفتر و منشيهاي متعددش چطور در برابرش دولاراست ميشدند. تنظيم و تكريم ميكردند، تصادفاً هم رئيس دفتر و هم منشياش در دفتر حضور داشتند اما من نميدانستم ايشان يكي دو سال است بركنار يا بازنشسته شدهاند.
رئيس دفترش سلام عليك گرمي كرد. پرسيدم آقاي فلاني تشريف دارند؟ خنده بلندتري كرد و گفت: كي را ميفرماييد؟ گفتم آقاي فلاني مدير عامل را. گفت فكر كردم با جانشين ايشان كار داريد. گفتم نه كار خاصي نداشتم. خواستم حالش را بپرسم. خنده بلندتري كرد و گفت: استاد معتضد چنان در عوالم تاريخ متفرق و سرگرم هستند كه از اوضاع روز بيخبرند! گفتم يعني چي؟ گفت: ايشان دو سال است تشريفشان را بردهاند و خانهنشين شدهاند. با تعجب گفتم: حالا چرا شما اينقدر ذوق ميكنيد؟ گفت: اي آقا. از دلم نپرس... خواستم به جناب وزير راه بگويم دلشان به ميز وزارت خوش نباشد. ببينيد مردم از نيكزاد فقيد به نيكي ياد ميكنند. نام نيك بماند در روزگار.