نويسنده: مريم ترابي
اين روزها زندگي ما ايرانيها مثل يك فيلم تكراري شده است. از صبح تا شب دنبال يك لقمه نان ميدويم كه با وجود شرايط بد اقتصادي، به سختي به آن لقمه نان هم ميرسيم. در اين وانفساي كسب و كار و درآمدهاي خراب، روزمرگي هم خود داستاني است. قديمترها شبنشينيهاي فاميلي بهترين دليل براي فرار از روزمرگي بود. گاهي اوقات خرجش آب و يك تكه گوشت و دنبه و چند استخوان و نخود و سيب زميني و. . . بود كه ميشد آبگوشت، غذاي اعياني آن روزها. همين كه سفره پهن ميشد كوچك و بزرگ فاميل كنار هم بيآلايش و خارج از هر ادعا مينشستند و كيف ميكردند و لذت ميبردند. هم فاميل با هم ديداري تازه ميكردند، هم از گرفتاريها و مشكلات هم باخبر ميشدند و اگر كسي هم ميتوانست و كمكي از دستش برميآمد از ديگري دريغ نميكرد. كم كم با گذشت سالها و تغيير سبك زندگيما ايرانيها اين شبنشينيها هم از بين رفت و ديگر كسي به اين نوع رفت و آمدها عادت ندارد و چه بسا اصلاً قبول ندارند و همچنين برگزاري مهمانيهاي فاميلي هم بسيار كمرنگ شده است و در واقع سبك و سياق اين مهمانيها هم در اين روزگاري كه همه چيز در حال تغيير است، دچار تغييراتي شده است.
جمع فاميل در رستوران
چند وقتي بود كه به هيچ مهماني يا دورهمي دوست و فاميل دعوت نشده بوديم تا اينكه بالاخره يكي از اقوام تصميم گرفت فاميل را يك شب به صرف شام دور هم جمع كند. قرار بود مهماني و سنت زيباي صله رحم در يك رستوران معروف شهر برگزار شود. براي ما فرقي نداشت كه اين دورهمي در خانه باشد يا جاي ديگر. مهم اين بود كه تنوعي در زندگي روزمره و يكنواخت ما اتفاق بيفتد. شب موعود فرا رسيد. لباس نو يا به قول قديميها پلوخوري خود را به تن كرديم و راهي رستوران مورد نظر شديم. ساعتها در ترافيك بيپايان شهر مانديم تا به رستوراني كه در آن سر شهر قرار داشت رسيديم. تمام اقوامي كه دعوت شدهبودند دور يك ميز بزرگ نشسته بودند.
با همه احوالپرسي كرديم و روي صندلي سر جاي خود نشستيم. ميزبان مرتب بين صندليها ميچرخيد و با اهل فاميل صحبت ميكرد. بعد از مدتي خدمه رستوران شروع به پذيرايي كردند. غذاهاي سفارش داده شده روي ميز چيده شد و ما هم مشغول خوردن شديم. بعد از صرف غذا كم كم همگي آماده رفتن شدند چون كار ديگري نمانده بود كه انجام دهند و بايد زودتر رستوران را هم ترك ميكرديم. از زماني كه وارد رستوران شديم تا زماني كه غذا را صرف كرديم و رستوران را ترك كرديم تقريباً دو ساعت طول كشيد. در راه برگشت به خانه يك حس غريبي ما را درگير خود كرده بود. يك حس نا آشنا كه گويا اين روزها بايد به آن هم عادت كنيم.
يك حس رفع تكليف، يك حس معذب و ناراحتكننده، حس روابط سرد و غريبانه كه گويا اين روزها در فرهنگ مهمانپذيري ما ايرانيها بدجور خودش را جا كرده است. مهماني آن شب آن حس شيرين قديمي كه وقتي از مهماني همين فاميل خوب به خانه خود برميگشتيم را نداشت. حس صميميت و بيريايي را نداشت. انگار بايد به حس غريبانه و وارداتي كه با تغيير سبك زندگي ايراني در فرهنگ مهمانپذيري ما وارد شده است، عادت كنيم.
سادگي را فراموش كرديم
يكي از رفتارهاي اجتماعي، ديد و بازديد با خويشاوندان، همسايگان و بهطوركلي آشنايان است. اين سر زدن و اطلاع از احوال همديگر در دين ما «صله رحم» نام دارد. راههاي مختلفي براي برگزاري اين رفتار اجتماعي و صله رحم وجود دارد كه رايجترين آنها مهماني دادن و دعوت كردن دوستان و آشنايان است.
در فرهنگ و سبك مهمان پذيري ايرانيها وقتي قرار است مهمان به خانه بيايد، صاحبخانه كلي تهيه و تدارك ميبيند تا به بهترين شكل ممكن از مهمانش پذيرايي كند. از روز قبل از مهماني، جنب و جوش و تكاپويي در خانه ميزبان به راه ميافتد و همه اهل خانه را درگير اين مهماني ميكند. اين تكاپو و جنب و جوش نشان از احترامي دارد كه ميزبان براي مهمان خود قائل است. در فرهنگ و سنت ما ايرانيها آداب پذيرايي از مهمان جايگاه ويژهاي دارد. به همين دليل است كه ايرانيها در تمام دنيا به مردماني مهماندوست شهره هستند.
وقتي مهمان به خانه ميآيد از در ورود تا جايي كه بنشيند فقط عزت و احترام ميبيند. فاميل در كنار هم و براي چند ساعتي مينشينند و از مصاحبت با يكديگر لذت ميبرند. قديمترها اين صميميت بين فاميل و دوست و آشنا به دليل نوع سبك زندگي و سادهزيستي كه وجود داشت بيشتر و اصيلتر از امروزه بود. امروزه با تغيير سبك زندگي ايراني و تغييرنگاه افراد به ارتباطات فاميلي و دوستي، بالطبع رفت و آمدها هم تحت تأثير اين تغييرات، دچار دگرگوني شده و اكثر افراد ترجيح ميدهند كمتر مهماني بدهند و مهماني بروند. در اكثر موارد ترجيح ميدهند اگر قرار است وعدهاي كسي را مهمان كنند آن را در يك رستوران برگزار كنند و پاي مهمان را به خانه خود نكشانند.
يكي از دلايل اين سبك جديد مهمانداري، كمبود جا و كوچك بودن خانهها است كه صاحبخانه وقتي ميخواهد در خانه خود مهماني بدهد تمام غم و غصه عالم به دلش ميريزد كه در اين خانه كوچك چگونه از مهمانها به نحو احسن پذيرايي كند. دليل ديگر دكوراسيون و مبلمان و وسايل منزل است كه صاحبخانه را براي يك مهماني به تكاپوي تغييرات وسايل منزل مياندازد. در واقع آفت چشم و همچشمي كه مثل يك موريانه به جان سبك زندگي ايراني افتاده و روابط دوستي و فاميلي ما ايرانيها را تحت تأثير قرار داده است، ميزبان را به اين فكر مياندازد كه مهماني خود را با خيال آسوده در يك رستوران برگزار كند تا اينكه مجبور باشد خانه، وسايل و دكوراسيون خانهاش را زير ذرهبين نگاه مهمانان قرار دهد.
البته با توجه به شرايط بد اقتصادي بسياري از خانوادهها، برگزاري مهماني در رستوران، هزينه هنگفتي بر دوش ميزبان ميگذارد. با اين حال اما ميزبان ترجيح ميدهد به خاطر چشم و همچشمي و به رخ كشيدن توانايي مالي و باكلاس جلوه دادن مهماني خود هزينه سنگين مهماني در رستوران را بپذيرد ولو اينكه در اين مهماني به كسي خوش نگذرد و تبديل به خاطره نشود. قطعاً در اين مهمانيها جاي صميميت و بيريايي بين افراد خالي است. يك لقمه غذاي ساده با چاشني صميميت بر سر سفره بيرياي ميزبان بسيار دلچسبتر از غذاي پر تشريفات ولي خالي از لطف رستوران است. فقط كافي است تجملات را كنار بگذاريم و زندگي را سادهتر ببينيم تا مهمانيهايمان رنگ و بو و صفاي قديمها را به خود بگيرد.