کد خبر: 851333
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
مروری بر زندگی، زمانه و کارنامه غلامرضا پهلوی به مناسبت بسته شدن پرونده زندگی‌اش
بامداد یک‌شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ازپاریس خبر رسید که غلامرضا پهلوی –واپسین فرزند ِدر قید حیات رضاخان- به درد سرطان غدد لنفاوی، چون برادرش، در بیمارستانی تسلیم مرگ شده است. او در زمره شاهزادگانی بود که در عهد پهلوی، برای خویش مشاغل و عناوینی شاخص داشت والبته، چون اغلب آنان خست و زراندوزی را وجهه همت خویش کرده بود. مقالی که پیش رو دارید، به جنبه‌هایی از زندگی وی پرداخته است.
احمدرضا صدری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: غلامرضا پهلوي –كه در روزهاي گذشته در 94 سالگي درگذشت- در 20 ارديبهشت سال 1302 در تهران به دنيا آمد. او فرزند پنجم رضاخان و فرزند اول توران امير‌سليماني بود. پس از تولدش، مادر و پدرش از هم جدا شدند و او از آن پس، با مادر خود در منزلي كه رضاخان به همسرش داده بود، زندگي كرد.
 
غلامرضا پس از طي دوره ابتدايي، همراه برادرهايش محمودرضا، عبدالرضا و احمدرضا براي تحصيل در مدرسه‌اي كه محمدرضا در آنجا تحصيل مي‌كرد، به مدرسه لوروزه سوئيس رفت و دوسال بعد همراه برادرانش به ايران بازگشت تا در مدرسه نظام به تحصيل ادامه دهد. در سال 1320 در پي تبعيد رضاخان به آفريقاي جنوبي، همراه پدر و ديگر برادرانش به آنجا رفت، ولي پس از مرگ رضاخان، محمدرضا به او اجازه بازگشت به ايران را نداد و با اينكه غلامرضا طي نامه‌هاي زياد اصرار داشت به ايران برگردد، ولي شاه اجازه نمي‌داد. دراين بين، غلامرضا به امريكا رفت و در مدرسه پرينستون به تحصيل پرداخت.
 
دليل رد شدن درخواست غلامرضا براي بازگشت به ايران، عدم تمايل تاج‌الملوك، مادر محمدرضا بود كه نمي‌خواست از جانب غلامرضا براي سلطنت پسرش مزاحمتي ايجاد شود. غلامرضا در نامه‌اي به مادرش مي‌نويسد: «تلگرافي به شاه زدم بلكه بتوانم براي تابستان به ايران بيايم و وضع خود او را رو به راه كنم. مي‌دانستم كه اگر با خود شاه رو‌به‌رو بشوم، وضعيت خيلي فرق مي‌كند تا آنكه نامه و تلگراف بفرستم. اگر اجازه مي‌داد كه حداقل براي تابستان به ايران بيايم، خيلي خوب مي‌شد. شايد هم بعد از آن به اتفاق به امريكا يا اروپا مي‌رفتيم. اگر خود شاه به كارها رسيدگي مي‌كرد و مادرش دخالت نمي‌كرد، گمان مي‌كنم تا به حال ده‌بار به ايران آمده بودم و از ديدار وطن، هموطنان و فاميل برخوردار مي‌شدم. حالا چون عليرضا نمي‌تواند برگردد، ما هم بايد به آتش او بسوزيم. چند دفعه به برادرم متذكر شدم كه اجازه بدهد من به ايران برگردم، ولي هيچ جوابي نداده است. دفعه آخر به او نوشتم يا اجازه بدهد به ايران بيايم يا وسيله آمدن شما به اينجا را فراهم آورد.‌»(1)
 
غلامرضا سرانجام پس از يك سال اقامت در امريكا، موافقت محمدرضا را براي بازگشت به ايران جلب مي‌كند و بازمي‌گردد و به دانشكده افسري مي‌رود. او در مهرماه 1327 از دانشكده افسري فارغ‌التحصيل مي‌شود و به تدريج مدارج نظامي را طي مي‌كند، در سال 1350 به درجه سرتيپي مي‌رسد. غلامرضا به عنوان يك مقام رسمي نظامي، در برخي از ضيافت‌هاي داخلي و خارجي به جاي شاه حضور پيدا مي‌كرد.
 
 زراندوزي، خست و ديگر هيچ!
 
از آنجا كه محمدرضا از دو همسر اول و دوم خود‌ـ فوزيه و ثريا ـ فرزند ذكوري نداشت و عليرضا، برادر تني او هم كشته شد، برخي از سياستمداران و نظاميان تلاش مي‌كردند غلامرضا را به درجه ولايت عهدي برسانند، مخصوصاً كه او بسياري از وظايف تشريفاتي ولايت عهدي را انجام مي‌داد، اما با به دنيا آمدن رضا پهلوي، اين بحث‌ها خاتمه پيدا كرد.
 
 جايگاه‌هاي شغلي غلامرضا پهلوي در دوران سلطنت برادر
 
مهم‌ترين مناصب و مشاغل غلامرضا پهلوي عبارت بودند از: آجوداني ويژه محمدرضاشاه، رياست عالي بازرسي ويژه ستاد فرماندهي عالي، عضويت شوراي نيابت سلطنت، رياست كميته المپيك و رياست باشگاه سواركاران. او در اين عرصه‌ها، عملكردي دارد قابل بازخواني البته خارج از مجال يك مقاله كه پاره‌اي از نويسندگان تاريخ پهلوي بدان پرداخته‌اند. به هر روي همانگونه كه در صدر اين نوشتار بدان اشارت رفت، غلامرضا پهلوي هماره در فضاي رسمي حكومت پهلوي، در عداد كارگزاران حكومت به شمار مي‌رفت.
 
ازدواج‌هاي غلامرضا پهلوي
 
غلامرضا در سال 1326 با هما اعلم، دختر امير اعلم پزشك رضاخان و نوه وثوق‌الدوله ازدواج كرد. مادربزرگ‌هاي مادري هما و غلامرضا، خواهران امين‌الدوله صدراعظم بودند و لذا از اين جهت با يكديگر نسبت خويشاوندي داشتند. هما و غلامرضا صاحب يك دختر و يك پسر شدند.
 
دخترشان مهرناز در سه سالگي بيمار شد و در بيمارستاني در پاريس از دنيا رفت. پسرشان بهمن از كودكي تحت تعليم و تربيت پرستاري آلماني قرار گرفت. او دوران كودكي‌اش را هم در كودكستان آلماني‌ها در ايران سپري كرد. در سال 1341 به هامبورگ آلمان رفت تا در آنجا ادامه تحصيل بدهد، اما شاگرد كوشايي نبود و اولياي مدرسه دائماً به غلامرضا شكايت مي‌كردند. ازدواج هما و غلامرضا ديري نپائيد و آنها سرانجام از هم جدا شدند.
 
توران امير‌سليماني در اين باره مي‌گويد: «يك روز نشسته بودم كه والا‌حضرت، تنها و خيلي ناراحت آمد و گفت، «‌امروز هما خانم پس از صرف صبحانه بي‌جهت گفت كه من به منزل مادرم مي‌روم و ديگر هم برنمي‌گردم، در حالي كه حتي كلمه‌اي هم جروبحث نكرديم و دلتنگي و دعوايي بين ما پيش نيامد! من شب قضيه را به ملك‌پور گفتم و او گفت: «‌راستش مدتي است كه من درباره هما خانم حرف‌هايي مي‌شنوم. از قرار، آقاي ابتهاج مدتي است كه با ايشان سواري مي‌كند. غلامرضا پيشكار خود، گيلانشاه را نزد مادر هما اعلم فرستاده كه بپرسد علت اين رفتار هما چيست و مادرش در جواب گفته: من نمي‌دانم. همين قدر مي‌دانم كه مي‌گويد من نمي‌روم و طلاق مي‌خواهم. در هر حال تلاش درباريان به نتيجه نرسيد و هما و غلامرضا پس از هفت سال زندگي مشترك از هم جدا شدند. هما هم پس از سه ماه با فرد محبوب خود، ابتهاج ازدواج كرد». (2)
 

غلامرضا پس از جدايي از هما با منيژه جهانباني دختر سرلشكر منصور جهانباني، برادر سپهبد امان‌الله جهانباني ازدواج كرد. سرلشكر منصور جهانباني مدتي رئيس پليس راه‌آهن بود و بعد سناتور شد. جهانباني‌ها در دربار نفوذ زيادي داشتند و مادر‌زن غلامرضا هم توانست به عنوان نماينده شيراز به مجلس برود! حاصل ازدواج غلامرضا و منيژه سه فرزند به نام‌هاي بهرام، آذردخت و مريم بود.

خصال اخلاقي و خصلتي غلامرضا پهلوي
 
غلامرضا پهلوي در بين اعضاي خاندان سلطنتي به بي‌شخصيتي، خسّت و پول‌دوستي مشهور بود. احمد علي مسعود انصاری درباره خسّت او پس از فرار از ايران مي‌نويسد: «وضع مالي غلامرضا - كه اكنون مقيم انگليس است- خوب است، ولي همچنان با خسّت زندگي مي‌كند. در سالگرد مراسم فوت شاه، تمام اعضاي خانواده و دوستان او از نقاط مختلف دنيا به قاهره رفتند، اما شاپور غلامرضا پهلوي از لندن پيغام داد كه چون پول تهيه بليت و مخارج سفر را ندارد، نمي‌تواند در مراسم سال برادرش شركت كند. همه مي‌دانستند كه اين بهانه‌اي بيش نيست و فقط نشانه ديگري از خسّت اوست كه شهره‌ عام و خاص بود، و الا با زندگي مرفه و پول‌هاي فراواني كه داشت، اين هزينه‌ها چيزي به حساب نمي‌آمد. فرح و اشرف هم برخلاف انتظار او، برايش پولي نفرستادند و او هم در مراسم شركت نكرد. نمونه ديگر اينكه در سال‌هاي پس از فرار از كشور، كسي به او گفته بود قرار است ماهي صد دلار به فراماسون‌هائي كه از ايران به خارج آمده‌اند، پرداخت شود و او هم به هر دري زده بود كه اين پول را بگيرد، ولي بعد از مدتي به او گفتند كه سر‌به سرش گذاشته‌اند!» (3)
 
 
زراندوزي، خست و ديگر هيچ!
 
از نحوه ورود غلامرضا پهلوي به فراماسونري اطلاع زيادي در درست نيست، ولي قطعاً او يكي از فعالان مهم فراماسونري در ايران بوده است. محمدرضا لاريجاني در كتاب« فراماسون» از او به عنوان استاد اعظم لژ ماسوني ياد مي‌كند. ظاهراً اسامي لژ شريف امامي كه پس از انقلاب فاش شد، قديمي بوده و اسامي جديد هنوز نامشان فاش نشده بود، اما مسلماً غلامرضا پهلوي، استاد اعظم اين لژ بوده است.
 
فعاليت‌هاي اقتصادي غلامرضا پهلوي
 
اعضاي خاندان سلطنتي، عموماً از سياست سر در‌نمي‌آوردند و علاقه‌اي هم به ورود به اين عرصه نداشتند و بيشتر تمايل داشتند در عرصه‌هايي از جمله ‌ايجاد كاباره و كازينو و شركت‌هاي خارجي و داخلي و در كل هر جا كه سودهاي كلان داشت، سرمايه‌گذاري كنند، لذا در تمام فعاليت‌هاي كلان كشور، حداقل يكي از آنها نقش عمده داشت. محمدرضا پهلوي هم ترجيح مي‌داد كه سر اعضاي خانواده‌اش به امور اقتصادي گرم باشد و كاري به سلطنت او نداشته باشند تا او همواره به عنوان حاكمي بلامنازع سلطنت كند.
 
اعضاي خاندان پهلوي از خود رضاخان گرفته تا كوچك‌ترين عضو، كمترين اهميتي براي قوانين قائل نبودند و از نفوذ خود حتي براي تفكيك زمين‌هايي كه غير قابل تفكيك هم اعلام شده بودند، استفاده مي‌كردند. از جمله شهرداري زمين‌هاي علي‌آباد را كه متعلق به غلامرضا پهلوي و توران اميرسليماني بود، خارج از محدوده تشخيص داده بود، اما اين موضوع براي آنها كوچك‌ترين اهميتي نداشت. عباس گيلانشاه طي نامه‌اي موضوع مذكور را براي تورن اميرسليماني توضيح مي‌دهد، اما غلامرضا از شاه مي‌خواهد به هر شكل ممكن مسئله را حل كند و به شهرداري دستور بدهد كه اين املاك را جزو محدوده شهر قرار دهد تا او و مادرش دچار خسارت نشوند. شاه هم دستور مي‌دهد كه اين املاك از قانون مستثني شوند.
 
احسان نراقي كه در آستانه پيروزي انقلاب نهايت سعي خود را براي جلوگيري از سقوط سلسله پهلوي مي‌كند، در گزارشي به شاه اطلاع مي‌دهد سوء‌استفاده خاندان پهلوي از بحران مسكن و شهرسازي، خلاف مقررات و ضوابط معمول شهرداري و در جهت كسب سودهاي سرشار است. او به شاه گزارش مي‌دهد كه: «افراد خانواده شما، خصوصاً والا‌حضرت غلامرضا هم از بحران مسكن استفاده شاياني كرد. شهرداري جز در محدوده‌اي مشخص يا تحت ضوابطي خاص، جواز ساختمان صادر نمي‌كند، ولي ايشان توانستند نظر مخصوص شهردار را جلب و براي ساختمان در محلي كه بيشترين منافع را دارد، جواز دريافت كنند.‌» (4)
 
اشتهاي سيري‌ناپذير مال‌اندوزي در غلامرضا پهلوي
 
غلامرضا پهلوي علاوه بر ساختمان‌سازي، ويلاهاي متعدد شخصي هم در رامسر، كرج، دماوند، ايزدشهر و جاهاي ديگر براي خود بنا كرد. شهرك‌سازي در ايزدشهر براي او منافع سرشاري را به همراه داشت، به طوري كه مباشر او در گزارشي به او اطلاع داد كه هنوز يك ماه از شروع ساختمان آپارتمان‌ها نگذشته كه 70 درصد آنها پيش‌فروش شده‌اند و آنها ناچارند به كار ساخت وساز سرعت ببخشند.
 
 
 زراندوزي، خست و ديگر هيچ!
روزنامه ايرانشهر چاپ لندن در مورد شركت‌هايي كه به غلامرضا و خانواده‌اش تعلق داشتند مي‌نويسد: «‌كارخانجات آزمايش، غلامرضا پهلوي50 درصد سهام. شركت ريسندگي و بافندگي كرج، غلامرضا پهلوي و خانواده اكثريت سهام. شركت كارخانجات نورد و پروفيل ساوه منيژه پهلوي سهامدار عمده. شركت تميشان، غلامرضا پهلوي جزو سهامداران. شركت ايندايستريال هومز اينترنشنال، غلامرضا و منيژه پهلوي همه سهام. كشت و صنعت تميشان، غلامرضا پهلوي 40 درصد سهام. شركت كشاورزي پارسي‌شهر، غلامرضا پهلوي همه سهام. كشت و صنعت آجين، غلامرضا پهلوي. شركت كشاورزي و عمراني سبز‌دشت، غلامرضا پهلوي. شركت توليدي سياك، غلامرضا پهلوي و بنياد پهلوي همه سهام. سهامدار شركت خدمات سرمايه‌گذاران ماوراي بحار. سرمايه‌گذاري در بانك چيس مانهاتان بالغ بر 500 هزار دلار. شركت سهامي خاص كالاي الكتريك، غلامرضا پهلوي 5/12 درصد سهام. »(4)
 
شيوه خاندان سلطنتي، از جمله غلامرضا در تأسيس يا خريد سهام شركت‌ها، معمولاً به اين دو شكل بود يا با استفاده از نفوذ خود، با حداقل سود بانكي از اعتبارات بانكي استفاده مي‌كردند. براي مثال غلامرضا براي شركت صنايع كشاورزي گل‌تپه 700 ميليون ريال و براي شركت آجين چاي مبلغ 119 ميليون ريال از بانك كشاورزي وام گرفت. 
 
شيوه دوم آنها، گرفتن حق‌العمل عادي از شركت‌هاي داخلي و خارجي بود. شركت‌هاي بزرگ براي پيروز شدن بر رقبا و فرار از تعهدات قانوني سعي مي‌كردند به هر نحو ممكن حمايت يكي از درباري‌ها را جلب كنند. آنها هم ما به ازاي استفاده از نفوذ خود، درصدي از سهام اين شركت‌ها را مالك مي‌شدند و سودهاي كلاني عايدشان مي‌شد. يكي از اين شركت‌ها، شركت الكتروزر است كه در ازاي پرداخت ده درصد از سود خالص خود به غلامرضا، توانست حمايت او را براي 10 سال جلب كند.
 
آر. اس. الكساندر مدير شركت كمك‌هاي صنعتي بين‌المللي در نامه‌اي به غلامرضا پهلوي مي‌نويسد: «‌در ماه‌هاي گذشته لطف كرديد و امور بازرگاني چندي را در داخل كشورتان در صنعت نفت و صنايع سيمان به من معرفي كرديد. هم اكنون نيز خواستار راهنمايي‌هاي ارزشمند شما درباره بخش خصوصي امور بيمه هستم.»(5)
 
شركت‌هاي خارجي براي يك مجوز براي امور بازرگاني، هيچ راهي بهتر از استفاده از نفوذ دربار نمي‌شناختند. به عنوان نمونه و بر حسب يك سند، شركت موادي براي انجام توافق‌نامه با شركت نفت، از غلامرضا مي‌خواهد كه پا در مياني كند و به او مي‌نويسد: «امروز دكتر فلاح قول مساعدت داد و معتقد بوده كه اگر والا‌حضرت با او تماس بگيرند، مورد ما بي‌هيچ تأخيري حل خواهد شد.‌»(6)
 
كار سوءاستفاده از شركت‌هاي ايراني و خارجي توسط اعضاي خاندان سلطنت چنان بالا مي‌گيرد كه محمدرضا- كه خود الگوي كامل خيانت و دست درازي به اموال و سرمايه‌هاي ملت است- زبان به اعتراض مي‌گشايد و اجازه نمي‌دهد غلامرضا از شركت هواپيما‌سازي گرومن در امريكا بازديد كند. اسدالله ‌علم درباره اين موضوع مي‌نويسد: «به شاه گزارش دادم كه شركت هواپيما‌سازي گرومن پيشنهاد داده كه در سفر آينده والاحضرت به ايالات متحده از ايشان پذيرايي كند. اين شركت متهم است كه براي افزايش فروش خود به عده‌اي از ايراني‌ها رشوه داده و قبول دعوت آنها از سوي والاحضرت صلاح نيست. شاه گفت به او بگوييد نرود و به خاطر چند دلار گنديده براي ما بي‌آبرويي به بار نياورد. »(7)
 
فساد خاندان سلطنتي پهلوي از شمار اندازه بيرون است و اينها تنها نيمي از آن يم است. فرهنگ فاسد چپاول‌هاي كلان اقتصادي كه توسط اين خاندان پليد در كشور ما نهادينه شد، جز با حركتي انقلابي ريشه‌كن نمي‌شود.
 
 *پي‌نوشت‌ها در سرويس تاريخ موجود است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار