کد خبر: 851101
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۷
نیمه شب، در خیابان، یک جای خلوت 
زورگیر جلوی مردی را می‌گیرد و می‌گوید: جیب‌هاتو خالی کن! یالا، گوشی‌تم رد کن بیاد!
چاقویش را جلوی صورت مرد می‌گیرد.
- وگرنه خونتو می‌ریزم.
مرد با آرامش می‌گوید: آرام باش دوست من! بیا با گفت‌وگو قضیه را حل کنیم. چرا خونریزی؟!
زورگیر جا می‌خورد. می‌گوید: عجیبه! تا حالا بهش فکر نکرده بودم! متحولم کردی. حالا پیشنهادت چیه؟
مرد لبخند می‌زند و می‌گوید: من یک چک به مبلغ کل موجودی‌ام برایت می‌نویسم و تو فردا صبح اول وقت مثل آدم‌های متشخص می‌روی بانک، نوبت می‌گیری، چک را نقد می‌کنی و می‌روی دنبال زندگی‌ات. هیچ‌کس هم آسیب نمی‌بیند. صلح و امنیت برقرار می‌شود.
زورگیر با دهان باز مرد را نگاه می‌کند. مرد می‌گوید: مثل اینکه متوجه نشدی، دوباره توضیح می‌دهم...
زورگیر می‌گوید: نه... نه... گرفتم؛ فقط اون قسمت نوبت رو خوب نفهمیدم.
- نوبت، بله نوبت خیلی مهم است. یادت نرود نوبت را رعایت کنی. رعایت نوبت نشان‌دهنده شخصیت شما و احترام به حقوق بشر است.
- بله... چشم، حتماً، تو صف می‌ایستم.
مرد دسته چکش را بیرون می‌آورد و می‌نویسد و امضا می‌کند. زورگیر چک را می‌گیرد و با خوشحالی می‌رود. اما چند قدم بیشتر نرفته که چیزی به فکرش می‌رسد. برمی‌گردد و دوباره چاقو را روی گلوی مرد می‌گذارد!
- دستت درد نکند، ولی هر جور فکر می‌کنم نمی‌تونم از خیر گوشیت بگذرم! ردش کن بیاد!
- ای بابا ! چرا آخه؟ من این همه باهات گفت‌وگو کردم! حقوق بشر؟ صلح؟ امنیت؟ آآآخ...
زورگیر چاقو را تا دسته فرومی‌کند توی شکم مرد!
- می‌دونید چیه؟ حق با شماست! ولی من این چیزها سرم نمیشه!
زورگیر گوشی مرد را برمی‌دارد و قبل از رفتن یک نگاه به چهره او می‌اندازد.
- قیافه‌ات خیلی آشناست. صبر کن ببینم... تو آقای کرباسچی نیستی؟!
مرد بیهوش شده و جواب نمی‌دهد.
- نچ، گمون نکنم! اشتباه گرفتم اصلاً شبیه‌ش هم نیست!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر