کد خبر: 850957
تاریخ انتشار: ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌‌وگوي «جوان» با پدر شهيد مدافع حرم معز غلامي از اولين شهداي سال 96
اولين نكته‌اي كه در زندگي شهيد مدافع حرم حسين معز غلامي جلب توجه مي‌كند، اين نكته است كه او مداح اهل بيت بود.
   صغري خيل فرهنگ
اولين نكته‌اي كه در زندگي شهيد مدافع حرم حسين معز غلامي جلب توجه مي‌كند، اين نكته است كه او مداح اهل بيت بود. در بخش‌هايي از مداحي‌هاي اين شهيد كه از طرف يكي از دوستانش به دستم رسيد حرف‌هايي است از جنس ناله يكي از جاماندگان قافله شهدا: نمي‌دونم تا به كي بايد آقا بمونم/ رفيقام شهيد بشند، ولي من جا بمونم. . . شهيد حسين معز غلامي آنقدر در خانه ارباب بي‌كفن را عاجزانه كوفت، تا اينكه قرعه شهادت به نامش افتاد و گوي سبقت را از پدر جانبازش ربود. علي اكبر معز غلامي اين مداح اهل بيت عصمت و طهارت، عاقبت جانش را نيز براي حفظ حريم اهل بيت داد. گفت و گوي ما با علي‌اكبر معز غلامي پدر شهيد را پيش رو داريد.
      
به عنوان يك پدر چه توصيفي براي خصوصيات اخلاقي شهيد داريد؟ قبلش اگر مي‌شود كمي از خانواده‌تان بگوييد. چند فرزند داريد؟
من سه فرزند دارم، دو دختر و يك پسر كه در راه خدا هديه‌اش كردم. حسين در 6 فروردين ماه سال 1373 در پايگاه پنجم شكاري اميديه اهواز به دنيا آمد. اگر بخواهم خصوصيات حسين را در چند جمله خلاصه كنم بايد بگويم ايشان تقريباً جزو جوانان استثنائي بود. هم از لحاظ رفتار هم از لحاظ كردار و گفتار. رفتار و كردار حسين در منزل هم نمونه و خاص بود. ايشان ارتباط صميمانه‌اي با خواهرهايش داشت. احترام زيادي به ما مي‌گذاشت. شايد در ميان نسل امروزي كم باشند كساني كه از سر ارادت پاي پدر و مادر را ببوسند اما حسين از آن دست جواناني بود كه با افتخار اين كار را بارها و بارها انجام مي‌داد و مي‌گفت من براي ثوابش اين كار را مي‌كنم. وقتي اهل خانه كاري را به حسين مي‌سپرد به هر ترتيبي بود آن را به خوبي انجام مي‌داد و هيچگاه از زير بار مسئوليت شانه خالي نمي‌كرد. شايد يكي از مشخص‌ترين ويژگي‌هاي اخلاقي حسين خواندن نماز اول وقت بود. اصرار زيادي هم داشت كه اين فريضه الهي در مسجد برگزار شود. اعتقاد داشت حضور جوانان در مساجد بايد بيش از هميشه باشد. هر شب جمعه به آستان شاه عبدالعظيم حسني مي‌رفت. هر ماه يك بار زيارت حضرت معصومه را در برنامه خود داشت. در مراسم‌هاي مذهبي بسيار شركت مي‌كرد و مداح قابلي هم بود. حسين به خواندن و حفظ قرآن كريم بسيار اهتمام داشت. حسين آيات قرآني را در زندگي خود به كار مي‌بست و اصرار به انجام دستورات قرآني داشت. به نظر من قرآن و عمل به فرامين الهي بود كه حسين را به اين مرحله از تكامل و عاقبت بخيري رساند و شهادت را نصيبش كرد. پسرم جواني مؤمن بود كه به مسئله حجاب بسيار اهميت مي‌داد. از همان دوران طفوليت زماني كه پسربچه‌اي بيش نبود وقتي يك نامحرم به خانه مي‌آمد به خواهرانش مي‌گفت حتماً جوراب بپوشيد نامحرم به خانه آمده است. اما ما همه اينها را به عنوان شوخي تلقي مي‌كرديم. پسرم به حلال و حرام و رزقي كه به خانه مي‌امد اهميت مي‌داد. يكي از مهم‌ترين دغدغه‌هاي حسينم امر به معروف و نهي از منكر بود.
نظر حسين آقا در خصوص باب جهاد و شهادتي كه در دفاع از حرم باز شده، چه بود؟
حسين مي‌گفت دعا كنيد با من محشور شويد. اما ما با خنده از حرفش مي‌گذشتيم اما امروز كه به آن حرف‌ها فكر مي‌كنيم مي‌بينيم آن شوخي‌هاي حسين بي‌حكمت نبوده است. در نهايت گوي سبقت را از ما هم ربود و شهيد شد. آن هم يك شهيد مدافع حرم. واقعاً ما بايد دعا كنيم با او محشور شويم.
ميان هم‌صحبتي با دوستان شهيد، حسين آقا را بيشتر از هر چيزي به عنوان يك جوان هيئتي شناخته‌ايم. نظر شما در اين باره چيست؟
بله؛ ايشان يك جوان مداح و هيئتي بود. جاذبه خوبي هم داشت و بسياري از جوانان محل را به دور خودش جمع كرده بود. جواناني كه خانواده‌هايشان مي‌گفتند اگر همراهي با حسين نبود شايد آنها به بيراهه مي‌رفتند. حسين به عنوان يك عنصر فرهنگي فعال، خيلي‌ها را جذب مي‌كرد. فعاليتش در مسجد قمر بني هاشم متمركز بود. هر جواني با ايشان برخورد مي‌كرد جذب مي‌شد. با جمعي از همين جوانان حلقه‌هاي صالحين را تشكيل داده بود. با جمعي از دوستان و هم‌محله‌اي‌ها هيئتي به نام منتظران مهدي (عج) تشكيل داد و هيئت موفقي بود. من چند جلسه‌اي رفتم و حال و هواي خالصانه بچه‌ها واقعاً ديدني بود. حسين در اندك فرصتي كه به دست مي‌آورد به خانواده شهداي مدافع حرم سركشي مي‌كرد.
خود شما هم در جبهه حضور داشتيد؟
من از ابتداي جنگ تحميلي به جبهه رفتم. از همان ابتدا همراه با شهيد چمران در جنگ‌هاي نامنظم شركت داشتم. البته من نظامي بودم و تخصصم تعمير هواپيماهاي شكاري بود اما با شروع جنگ داوطلبانه از طريق گروه ضربت پايگاه شكاري، گروهي را تشكيل داديم و در عمليات‌ها شركت كرديم. آخرين عملياتي كه شركت كرديم، عمليات مرصاد بود. عمليات لشكر اسلام در مقابل نفاق كه با كمك صدام و بعث عراق تجهيز شده و در اسلام‌آباد جنايات زيادي انجام دادند و در نهايت با دلاوري رزمندگان اسلام در چهار زبر زمينگير شدند. من در مدت حضورم در جبهه‌هاي نبرد شيميايي شدم. در مرحله‌اي از عمليات مجبور شدم ماسك خود را به صورت يك بسيجي بزنم و ايشان را تا مسيري روي دوش خود حمل كنم. هر از گاهي كه اين ياد‌گاري‌هاي مانده در جانم خودنمايي مي‌كند ياد آن روز پرخاطره برايم زنده مي‌شود اما هيچ‌گاه به دنبال مدرک جانبازي نرفتم. در دفاع مقدس يكي از برادرهايم نيز به شهادت رسيد.
رابطه حسين با عموي شهيدش چطور بود؟ پاي خاطرات دوران جنگ شما هم مي‌نشست؟
من و حسين قبل از اينكه پدر و پسر باشيم رفيق بوديم. خيلي وقت‌ها با شوخي و كشتي گرفتن از خجالت هم در مي‌آمديم. حسين گذشته من را خوب مي‌شناخت. ما شش برادر بوديم. هر شش برادر هم در دوران دفاع مقدس در جبهه‌هاي نبرد حضور داشتيم. از ميان برادر‌هايم حاج محمدحسين به شهادت رسيد. من رفاقت زيادي با حاج محمدحسين داشتم، الفتي عجيب بين ما بود. تا مدت‌ها بعد از شهادت ايشان نااميد بودم به طوري كه فكر مي‌كردم ديگر به زندگي عادي‌ام بازنخواهم گشت. كمي بعد از شهادت برادرم حسين به دنيا آمد. با آمدن حسين گويي جاي خالي برادر شهيدم پر شد. از همين رو علاقه زيادي به حسين پيدا كردم و رفيق هم شديم. بعد‌ها كه حسين بزرگ شد برايش از عموي شهيدش تعريف كردم، از سجاياي اخلاقي ايشان بسيار گفتم. ايشان عمويش را به خوبي مي‌شناخت. يك روز به من گفت كه مي‌خواهم مثل داداش شهيدت باشم و جاي خالي او را برايت پر كنم. اين ايام گذشت تا يك سال پيش، از من پرسيد بابا من مثل داداشت شده‌ام؟من هم به شوخي گفتم نه، هنوز خيلي مانده است. اما حسين در نهايت مثل داداش شهيدم شد همانطور كه قولش را داده بود.
يادي كنيم از برادر شهيدتان محمد حسين معز غلامي.
برادرم متولد 1337بود. در زمان خودش يك عنصر فعال فرهنگي محسوب مي‌شد. از فعالان دوران انقلاب بود و مورد تعقيب ساواك. سخنراني‌ها و تدريس‌هايش همچنان در اذهان نوجوانان و جوانان آن دوران باقي مانده است. برادرم از نيرو‌هاي جهاد سازندگي بود. سال 1363در جاده سردشت –بانه در كمين منافقين گرفتار مي‌شوند و همراه 11 نفر از مسافران ميني‌بوس به شهادت مي‌رسند، باقي مسافران هم به اسارت گروهك‌هاي معارض كردستان در مي‌آيند. برادرم 27سال داشت و متأهل بود. از ايشان دو فرزند يك سال و نيم به نام مهدي و شاهد كه هشت ماه بعد از شهادت پدرش به دنيا آمد، به يادگار مانده است.
پسر شهيدتان كي وارد سپاه شد؟
زماني كه حسين دوران پيش‌دانشگاهي را سپري مي‌كرد بارها و بارها به ما گفت كه مي‌خواهد وارد سپاه شود و در اين نهاد مقدس خدمت كند. از آنجايي كه عمو‌ها و دايي ايشان سپاهي بودند مكرراً به حسين مي‌گفتند كه شما بايد با تحصيلات بالا وارد سپاه شويد تا بتوانيد خدمات بهتر و شايسته‌تري انجام دهيد. بعد از اعلام نتايج كنكور، حسين در رشته تكنسيني اتاق عمل پذيرفته شد اما تمايلي به اين رشته نداشت. مي‌گفت اگر دكتراي خودم را هم بگيرم باز هم به سپاه خواهم رفت. در نهايت در دانشگاه امام حسين(ع) پذيرفته شد.
شهيد چه زماني راهي ميدان نبرد در جبهه مقاومت اسلامي شد؟
حسين از همان ابتداي مباحث موجود در منطقه تمايل به حضور داشت اما با توجه به اينكه هنوز دوره‌هاي مورد نظر را سپري نكرده و آموزش‌هاي لازم را نديده بود تا سال 1394 منتظر زمان موعود ماند. در نهايت18 آذر ماه سال 1394 براي اولين بار به منطقه اعزام شد. رفت و آمد‌هاي حسين به منطقه ادامه داشت تا اينكه درسومين اعزامش به شهادت رسيد.
بعد از اعزام به منطقه با هم تماس داشتيد؟
 حسين هميشه در تلاش بود تا اوضاع منطقه را خيلي آرام برايمان جلوه دهد و به مادرش مي‌گفت مادر جان حتي يك تير هم از بغل گوشمان رد نمي‌شود. مادرش هم مي‌گفت خب اگر اينطور است شما براي چه مي‌رويد مي‌گفت: ما براي مباحث آموزشي مي‌رويم. البته مادرش به اين اوضاع عادت داشت. من 19روز بعد از ازدواج يعني زماني كه ازدواج ما پا گرفته بود ايشان را تنها گذاشته و به جبهه رفتم. اگر بگوييم از مسيري كه حسين انتخاب كرده بود دلواپس نبوديم، غلو كرده‌ايم. حسين عزيزكرده ما بود. بهترين موقعيت را برايش فراهم كرده بوديم. خوب ياد دارم برايش ماشين نو خريديم. گفتم تو سوار شو من ماشين قبلي را سوار مي‌شوم، گفت نه من ناراحت مي‌شوم. وقتي مأموريت بود و با هم تماس داشتيم گفتم حسين جان منتظريم كه بيايي. ماشين نو را گرفته‌ايم تا تو برگردي و سوار شوي. حسين اما نيامد... اينها اهل دنيا و تعلقاتش نيستند. از همه چيز اين دنيا دل كنده و راهي مي‌شوند، گويي اين دنيا برايشان بازيچه‌اي بيش نيست.
با خبر شهادتش چطور روبه رو شديد؟
وقتي مادرش از حسين بي‌خبر مي‌ماند و ابراز نگراني مي‌كرد و مي‌گفت چرا يك روز زود‌تر زنگ نمي‌زني، حسين مي‌گفت: خيالت تخت باشد مادر جان، يك ربع بعد از شهادت من، خبر آن را در تلگرام خواهي ديد و عكس من را مشاهده خواهي كرد. تا زماني كه خبري نشده خيالت از حال و روز من راحت و آسوده باشد كه من سالم هستم. دقيقاً پيش‌بيني حسين درست از كار در آمد. ما در همدان مهمان بوديم كه خبر شهادت حسين در فضاي مجازي پيچيد و ما متوجه آسماني شدنش شديم. گويي حسين سه روز قبل از شهادتش از ناحيه دست مجروح مي‌شود اما كار را ادامه مي‌دهد. تير دژخيم دشمن به چشم و پهلوي حسين اصابت مي‌كند. حسين در4 فروردين 1396 تنها دو روز مانده به سالروز حيات دنيايي‌اش در حماه به شهادت رسيد و حيات اخروي‌اش را آغاز كرد.
در پايان اگر صحبتي داريد بفرماييد.
از مهم‌ترين شاخصه‌هاي ايشان عشق به آل الله بود؛ عشق به ابا عبدالله و عشق به خانم زينب (س)‌ و سه ساله امام حسين (ع). خط قرمز شهيد ولايت فقيه بود. حسين مي‌گفت در بيرون از كشور در عراق، سوريه و لبنان و جاهايي كه ما رفتيم، ديديم رهبري عزيز ما را با عنوان امام خامنه‌اي مي‌شناسند و مورد خطاب قرار مي‌دهند.
لازم مي‌دانم در اينجا به اين مهم اشاره كنم كه وقتي حسين حرف‌ها و حديث‌هاي مردم را در مورد چرايي حضور و اينكه چرا بايد به آنجا نيرو اعزام شود مي‌شنيد بسيار ناراحت مي‌شد. از اينكه اينگونه فتنه‌ها در اذهان نيرو‌هاي جوان و پير در جامعه اسلامي به وجود آمده دلخور بود. مي‌گفت برخي فكرشان كوتاه است و تنها خودشان را مي‌بينند و بين خود و كشور‌هاي اسلامي مرزبندي كرده‌اند. حسين معتقد بود اسلام يك دين جهاني است و مرزي ندارد و وقتي يك مسلماني در يمن فرياد يا لل مسلمان سر مي‌دهد، بايد به فريادش رسيد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار