اكرم ناظمي*
ماجراي نيمروز پرداختي تاريخي واقعگرا و مستند بازسازي داستاني است كه به وقايع دهه 60 ايران و خرابكاري عوامل نفوذي و منافقين پرداخته و در نهايت با مرگ موسي خياباني و عواملش، به پايان ميرسد.
فضاسازي و طراحي صحنه و گريم و طراحي لباس دهه 60 خوب درآمده بود و اين نشان از تحقيق و پژوهش پيشتوليد است. در نوع منحصر به فرد، گريم دكتر بهشتي خيلي شبيه ايشان بود. فيلمبرداري به صورت دوربين روي دست، صورت گرفته بود تا شايد مفهوم واقعيتر به نظر آيد. حضور با شكوه تشييع جنازه شهيد بهشتي به لحاظ فرم و ساختار خوب درآمده بود. از لحاظ فرم، كپشنها (مياننويسها) و نوشتن تاريخ و سال، زياد به نظر ميرسيد.
بازيگري رحيم در فيلم به صورتي طنزوار و خندهدار بود و به نظر ميرسيد براي بازيگر اين نقش ميشد فرد ديگري را لحاظ نمود ولي بازي فريده و فرد كميتهاي مقابلش، خوب بود.
زوايا وحركت دوربينها ميتوانست سينماييتر و حرفهايتر و خارج از حالت ثابت و فرمت تلويزيوني باشد. فيلم پرشخصيت و پربازيگر بود و ميشد شخصيتپردازيها بهتر صورت گيرد و به ريزهكاري پرداخته شود و اين خود تايم بلندي را ميطلبيد.
ميزانسن مثلثي و رياكشنهاي رحيم و برادر نظري و مسعود موقع بازجويي در اتاق خوب بود.
شهادت شهيد رجايي و ميدان پاستور و صداي آهنگران نوستالژيك شده بود و در ياد و خاطر ميماند و حال و هواي آن زمان را زنده ميكرد. عباس بين دوستان، نفوذي درآمد و كسي بود كه به خانه منافقين زودتر خبر داد تا آنجا را ترك كنند. ديالوگ فريده و طرف مقابلش خوب بود و حتي عنوان ميشد كه: من و تو در حاكميت بوديم، نه خونه تيمي. فريده (در حالي كه اسم مستعارش سهيلا بود) گفت: من مسئول توام و من بايد دستور بدهم و زمان قرار بعدي و اطلاعات در خودكار جاسازي شده بود و نوعي رابطه ملودرام عشقي و رمانتيك همراه با تضاد كاري و تشكيلاتي و حزبي، بين آندو فراهم آورده بود و حتي مافوقش به او گفت: از نظر تشكيلاتي علاقهمندي شما خلاف شرايط است. در فيلم كامل نشان داده ميشد منافقين همه جا آدم دارند و در جايي، بنيصدر از مرز كشور خارج شد.
در تشكيلات كميته، تقسيم كار ميشد و كمال و آقاصادق با هم بودند و عباس مسئول شنود شد. ماجراي ترور لاجوردي و قرباني جنايت شدن وي و بمبگذاري رياست جمهوري در فيلم يادآوري ميشود. ديالوگها سنجيده بود، مثلاً در مراسم دكتر چمران، اذعان ميگردد: مصداق عمل و صادق بودن با خدا، چمران است.
مشخص شد يكي از دوستان كميته از تيم حفاظتي موسي خياباني بوده و گروه تصميم گرفتند در سكانس پاياني، خانه تيمي زعفرانيه را بزنند، گروه در آنجا مستقر شدند و مخاطب احساس كرد كاميون و افرادي كه از كاميون خارج ميشدند از پشت پرده پنجره خانه تيمي، توسط فردي ديده شد ولي نه انگار ديده نشدند! در تعقيب و گريزي خانه موسي خياباني تصرف شد و همه افراد از جمله فريده و موسي خياباني و همه افراد كشته شدند و يكي از افراد كميته زخمي شد.
ايده و موضوع خوب و تاريخي تأثيرگذار، از زبان فيلمسازان جوان ايراني جاي بسي تحسين و شگفتي دارد. فيلمنامه اين فيلم پختهتر و منسجمتر و داراي مقدمه، ميانه، اوج و نتيجهگيري بهتري نسبت به فيلم ايستاده در غبار بود. نقش كميته و نفوذيها در فيلم، خوب به تصوير كشيده بود. فريده كه در اواسط فيلم، نسبت به يكي از دوستان كميته ابراز علاقه مينمود، مشخص شد كه در انتهاي فيلم نفوذي است و با منافقين همدست بوده و كشته ميشود ولي بازهم فيلم، پرقصه و كلاژ گونه بود و به ريزهكاريها و شخصيتپردازيها، پرداخته نشده بود.
كارگرداني مهدويان، نسبت به فيلم ايستاده در غبار، از نظر فرم و محتوا، روبه جلوتر و پخته و داراي فضاي جديدتري است ولي ساختار كلاژ پرقصه و پرشخصيت تكرار شده و نياز به شخصيتپردازي جزئيتر است.
توشاتها و ميزانسنهاي مثلثي و پرسپكتيوهاي خوبي در فيلم ديده ميشود. فيلمنامه داراي ساختار نسبتاً كلاسيك، داراي مقدمه و ميانه و در سكانس نهايي جمعبندي ميشود. او داراي سبك فيلمسازي ابداعي جديد با رنگمايه خاص است. پرداختن به چنين موضوعاتي در اين برهه از زمان از فيلمساز جوان ايراني، جاي تقدير و تحسين است. مدل ابداعي ساخت فيلم تاريخي مهدويان مال خودش است. سبكي تاريخي و آرشيوي با تم اجتماعي و تأثيرگذار، با رنگمايه كهنه و قديمي و لباس و طراحي صحنه خاص. پرقصه و پرشخصيت. به گونهاي تاريخ را بازگو ميكند كه انگار درون آن قرار گرفتهايم و شايد با هزينه كمتري نسبت به سايرين فيلم ميسازد ولي شخصيتپردازي بيشتري را ميطلبد.
اين فيلم علاوه بر مخاطب خاص آشنا به هنر سينما، مخاطب عاميانه، كه قشر خاكستري و پرتعداد هستند، را در بر ميگيرد و اين هنر كارگردان در جذب مخاطب است به طوري كه خانوادههاي ايراني، با آرامش خاطر، به صورت دسته جمعي و خانوادگي براي ديدن فيلم ميروند و طيف جماعت گستردهاي را به سوي سينما ميكشاند. حتي جماعتي كه آشنايي زيادي با تكنيكهاي خاص سينما، ندارند و اين خود جادوي سينما و تصوير و موسيقي خاص و حماسي و اسطورهاي و صحنههاي اكشن و تعقيب و گريز خاص و حسابشده كارگردان فيلم است.
همين كه انتخاب اينگونه مسائل و موضوعات براي فيلمساز جوان ايراني دغدغه شده و به مسائل موازي امروزي باب در سينما نميپردازد، جاي بسي تشكر و قدرداني است.
پرداختن به تاريخ شگرف ايران چه در عرصه انقلاب و چه در عرصه سياست و چه در عرصه فرهنگ و دفاع مقدس بسيار مفيد است و ميتوان آن را در عرصه ملي و فراملي انتشار داد، تا همگان مسائل ايران و پتانسيلهاي موجود در آن را، بازشناسايي كنند.
*كارشناسي كارگرداني سينما
و كارشناسي ارشد پژوهش هنر