نویسنده: سيدمهدي موسوي*
نقش شهيد مطهري در توليد علوم انساني اسلاميظرفيت آثار و انديشههاي شهيد مطهري براي توليد علوم انساني از سه جهت قابل بررسي است: اول علوم انساني بر بنيانهاي فكري و فلسفي استوار است و بر اساس اين بنيانهاست كه طرحي از هستي و انسان و روش ارائه ميدهد. با توجه به آنكه انديشمند علوم انساني به گزارهها و مسائل جزئي و خرد علم توجه ميكند نياز به اين مباني و بنيانهاي متافيزيكي دارد. مطهري در زمينه فلسفه علوم انساني اسلامي تلاش زيادي كرده است و بر پايه معارف و فلسفه اسلامي، فلسفه علم اسلامي، انقلاب اسلامي و نظام اسلامي را توليد كرده است.
ظرفيت دوم انديشههاي شهيد مطهري نقد او بر تمدن غرب و علوم انساني مدرن است. گاهي نقد ما از علم نقد درون علمي است و گاهي هم نقد برون علمي است. شهيد مطهري نقدهاي جدي و قابلتوجهي به علوم انساني مدرن، حقوق غرب، نوع نگاه غرب به جامعه و … دارد و به فهم و نقد آن انديشهها پرداخته است و اين نقد بيش از آنكه از درون جامعهشناسي و اقتصادي و روانشناسي باشد بر پايه بنيانهاي فكري و فلسفي وي است كه بنيانهاي دانش مدرن را به نقد كشيده است و دستمايه محكمي براي كساني كه درصدد توليد علوم انساني اسلامي هستند، خواهد بود.
روش استاد مطهري در فعال كردن ميراث اسلامي براي مواجهه با مسائل جديد ويژگي سوم ظرفيتهاي فكري اوست. بسياري در زمان او و اكنون به اين نتيجه رسيدهاند كه ميراث اسلامي از آنچنان ظرفيتي كه بتواند به علم مدرن و نيازهاي اساسي علم جديد و جوان معاصر پاسخ دهد، برنميآيد. اما استاد مطهري نشان داد كه ميراث اسلامي و فرهنگ ايراني از چنان ظرفيتي برخوردار است كه بتواند مواجهه صريح و انتقادي با علم مدرن داشته باشد و ضمن اصلاح آن، به بسياري از مسائل انسان معاصر پاسخ دهد.
رويكرد انتقادي شهيد مطهري به علوم غربي
در خصوص رويكرد انتقادي شهيدمطهري نسبت به علوم غربي بايد به چند نكته توجه كرد. اولاً استاد مطهري قائل به مواجهه برابر و بر پايه خودباوري و احساس شخصيت اسلامي با تمدن غرب و دستاوردهاي ساير جوامع است. به نظر مطهري ما نبايد در مواجهه با تمدن و علوم غربي از موضع ضعف وارد شويم و ميراث خود را دستكم بگيريم. دوم اينكه نگاه استاد مطهري نگاه تخريبي و نفي مطلق دانش و تمدن غرب نيست بلكه نگاه اصلاحي و تعالي بخش به همه انسانها و دستاوردهاي اوست كه ناشي از نگاه فطرتي او به انسان است.
سوم اينكه، شهيد مطهري قائل به سادهسازي و ساده فهمي دستاوردهاي علم مدرن نيست بلكه قائل به فهم درست و عميقي از آنچه مقصود عالِم بوده و در جامعه محقق شده است، ميباشد. به همين دليل مطهري توجه به خوانش دقيق متون ترجمه شده دارد. چهارم اينكه به ظرفيتهاي انديشهها توجه داشت تا اينگونه نباشد كه نكات مثبت آن ناديده گرفته شود. يعني اگر انديشه بهرهاي از علم داشته باشد، سهمي از واقعيت را هم خواهد داشت. اگر انديشهاي هنوز باقيمانده بخشي از حقيقت و واقعيت را به همراه دارد، بايد آن فهم را ديد.
اصل پنجم در نگاه انتقادي شهيد مطهري به علوم انساني غربي توجه به بنيانها و مباني نظري علم مدرن است كه از غلتيدن در ظواهر علم غربي پرهيز كرده است. نبايد تصور شود كه براي نقد علم مدرن و اثبات آن بايد به ظواهر و دستاوردهاي علم مدرن كه در عرصه تكنولوژي خود را نشان داده، برويم بلكه بايد در مقام انتقاد و نقد به مواجهه عميق فكري و نظري با بنيانها و مبادي كلان علم مدرن برويم. او مواجهه فلسفي و وجود شناسانه را براي مواجهه با علوم انساني غربي پيشنهاد ميدهد.
تفاوت بنيادين علم اسلامي و علوم غربي در نگاه استاد مطهري
شهيد مطهري بنيانهاي فكري و فلسفي علم اسلامي را مطرح كرد كه از هستيشناسي، انسانشناسي و معرفتشناسي اسلامي بهوجود آمده است. همچنين نقد مبنايي به بنيانهاي فلسفي علم مدرن مطرح كرد و بر همين پايه نوعي فلسفه تطبيقي را بهوجود آورد و از موضع آن ميتوان نقاط قوت و ضعف علم مدرن را به خوبي شناخت. ضمن اينكه روش استاد مطهري در فعال كردن ميراث اسلامي و مواجهه با مسائل جديد است و نشان داد چگونه ميتوان با ادبيات و روش اجتهادي ميراث عظيم اسلامي را فعال كنيم و به گفتوگوي سالم و دوطرفه با دنياي غرب بپردازيم.
درخصوص تفاوت علوم انساني اسلامي با علوم انساني غربي از نگاه شهيد مطهري نيز بايد گفت: اين تفاوت از بنيان و هستيشناسي علوم انساني اسلامي و علوم غربي نشئت ميگيرد. علوم انساني اسلامي بر پايه نگاه توحيدي به عالم استوار است و همه مسائل طبيعي و اجتماعي و... در نسبت با توحيد را مطرح ميكند. همچنين در فلسفه اسلامي واقعيت به سطح تك ساحتي آن خلاصه نميشود چنانكه در علم مدرن فقط به سطح طبيعي و تجربي انسان و عالم نگريسته ميشود. علوم انساني اسلامي از تقليل انسان به بعد مادي پرهيز ميدهد و در عين حال به همه ابعاد انسان توجه ميكند.
از ديگر تفاوتهاي ميان علوم اسلامي و غربي از نگاه استاد مطهري ميتوان به نگاه انسانشناسي اشاره كرد. در علوم غربي به انسان نگاه شيء انگارانه ميشود و وجود او را بدون لحاظ مبدأ و معاد لحاظ ميكند و به نوعي نگرش «موم انگارانه» به او دارد. در تفكر غربي انسان حقيقت، غايت و سرشت ذاتي و فطري ندارد لذا پرتاب شده و سرگردان در اين عالَم است. اما در برابر اين نگاه، نگاه فطرتگرايانه به انسان در علوم انساني اسلامي وجود دارد. اگر انسان داراي فطرت و غايت و هدفي باشد علم انساني اسلامي، علم بيبنيان و ساختار نيست و حتي اعتبارات اجتماعي امور كاملاً قراردادي نيست بلكه از بنيان حقيقي برخوردار است.
در علوم انساني غربي تجربه داور و معيار قضاوت است اما در علوم انساني اسلامي از نگاه تقليلگرايانه معرفتشناسانه و حصر روششناسي گذر ميكند و تجربه را به عنوان يكي از روشهاي مهم براي مواجهه با واقعيت قبول ميكند اما به روشهاي ديگر فهم مانند روش عقلي و روش شهودي و روش نقلي نيز رجوع ميكند.
استاد مطهري با نقد وضعيت جامعه غربي معتقد است كه در هيچ دوره تاريخي مثل اين زمانه، علم اسير و برده نبوده است. آزها، حرصها و طمعها آن را اسير كردهاند و آن را كه منشأ قدرت و توانايي است در خدمت ظلم گرفتهاند. امروزه اكثريت علماي جهان در استخدام قدرتهاي اقتصادي و سياسي هستند. مشكل علم و علما اين است كه آزاد نيستند و اين ناشي از دورافتادگي علم از وطن اصلياش يعني ايمان و هدفهاي مقدس است. به نظر استاد مطهري اگر علم در خانه خودش نباشد در راه هدفهاي پليد مانند شهوتها، خشمها، جاهطلبيها و رياستطلبيها استفاده ميشود.
علم در علوم انساني در جهت تكامل و تعالي همهجانبه انسان قدم برميدارد اما علوم انساني مدرن صرفاً در جهت تعالي و پيشرفت مادي زندگي گام برميدارد. اگر تعالي اخلاقي و بنيانهاي اخلاقي بر علم حاكم نباشد تبديل به استعمار غربي ميشود و علم در خدمت ظلم و كشتار مردم ديگر كشورها قرار ميگيرد. از اين رو استاد مطهري قائل است كه پروژه متفكران قرن هفدهم و هجدهم غرب كه معتقد بودند «علم حلال همه مشكلات است» شكست خورده است و امروزه بايد طرحي نو درانداخت تا علم به وطن اصلي خودش و در مسير اهداف متعالي قرار گيرد.
*استاد حوزه و دانشگاه
*تلخيص از گفتوگو با طليعه