کد خبر: 849085
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۲
پسر جواني كه به خاطر مخالفتهای خانواده دختر مورد علاقه­اش مرتكب قتل شده بود، روز گذشته پاي ميز محاكمه حاضر شد.
به گزارش خبرنگار ما، دوم اردیبهشت ماه سال 93، مأموران کلانتری قلعه­مرغی از مرگ مشکوک مرد سالخورده­ای در یکی از بیمارستانهای شهر باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به عزت 68 ساله­ای بود که بر اثر سوختگی شدید فوت کرده بود. پسر مقتول که در محل حضور داشت گفت: نیما چند بار به خواستگاری دختر خواهرم به نام نیلوفر آمده بود و به او ابراز علاقه می­کرد. به خاطر سابقه شرارتی که در محل داشت پسر بدنامی بود به همین خاطر نمی­توانستیم او را به عنوان داماد خانواده بپذیریم. نیما وقتی از ازدواج با نیلوفر ناامید شد روز حادثه با قمه و یک شیشه پر از بنزین به خانه ما آمد و شروع به سر و صدا کرد. پسر مقتول در ادامه گفت: در اتاق استراحت می­کردم که با فریادهای نیماهمراه پدر و برادرم جلوی در رفتیمو با او درگیر شدیم. در آن درگیری نیما قمه را روی زمین انداخت و شیشه پر از بنزین را آتش زد و به طرف ما پرتاب کرد. در این حادثه من و برادرم از ناحیه دست و کمر دچار سوختگی شدیم و پدرم به خاطر شدت سوختگی در بیمارستان فوت کرد.

بعد از انتقال جسد به پزشكي قانوني مأموران پليس دست به تحقيق زدند و متهم 25 ساله را که دارای سابقه شرارت های زیاد بود شناسایی و بازداشت كردند. او ابتدا جرمش را انکار کرد اما در مراحل بازجویی به جرمش اقرار کرد و گفت: نیلوفر را خیلی دوست داشتم اما خانواده­اش با ازدواج ما مخالف بودند. روز حادثه به خانه آنها رفته بودم تا بار دیگر در مورد نیلوفر صحبت کنم. به خودم قول داده بودم هر طور شده آنها را راضی کنم اما با هم درگیر شدیم و ناخواسته منجر به قتل پدربزرگ نیلوفر شد.

پرونده متهم بعد از كامل شدن تحقيقات، روز گذشته روي ميز هيئت قضايي شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران قرار گرفت. بعد از اعلام رسميت جلسه از سوي قاضي قربان­زاده و دو مستشار، اولياي دم درخواست قصاص كردند. سپس متهم به درخواست قاضي در جايگاه قرار گرفت و با انکار اظهاراتش در بازجویی گفت: من به خانه آنها نرفته بودم و دایی­های نیلوفر به خانه ما آمده بودند. متهمدر ادامه گفت: در خانه خوابیده بودم که متوجه شدم مادرم با تلفن صحبت می­کند. وقتی تلفنش تمام شدگفت: مادر نیلوفر گفته به هیچ وجه راضی به ازدواج شما نیست. بهتر است نیلوفر را فراموش کنی.بعد از دقایقی خانواده نیلوفر به خانه ما آمدند. چند روز قبل با چند پسر به خاطر نیلوفر درگیر شده بودم آن لحظه فکر ­کردم آنها هستند که سراغم آمده­­اند اماوقتی جلوی در رفتم دایی­های نیلوفر را دیدم. آنها تهدید کردند که اگر سراغ نیلوفر بیایی تو را می­کشیم سپس با شمشیر به طرفم حمله کردند. در آن درگیری مجبور شدم از خودم دفاع کنم به همین دلیل شیشه نوشابه پر از بنزین را آتش زدم و به طرفشان پرتاب کردم.

او در آخرین دفاعش گفت: قبول دارم سابقه شرارت داشتم اما تصمیم گرفته بودم که بعد از ازدواج دست از کارهای اشتباهم بردارم. شاید ازدواج با نیلوفر باعث می­شد الآن اینجا نبودم.

در آخر بعد از آخرين دفاع متهم، هيئت قضايي وارد شور شد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار