به گزارش خبرنگار ما، ساعت 9 صبح 24 آبان ماه سال گذشته بود كه مأموران پليس از حادثه اسيدپاشي در خانهاي حوالي مشيريه در جنوب شرق تهران با خبر و راهي محل شدند. بررسيها نشان داد لحظاتي قبل دو زن جوان در خانهاي به صورت مرموزي هدف اسيدپاشي قرار گرفته و به بيمارستان منتقل شدهاند. با اعلام اين خبر تيمي از كارآگاهان پليس آگاهي به دستور قاضي ايلخاني، بازپرس شعبه هشتم دادسراي امور جنايي تهران براي تحقيقات وارد عمل شدند.
كارآگاهان در بيمارستان دريافتند در اين حادثه دختر 23 سالهاي كه به تازگي نامزد كرده است، در خانه برادرش هنگام خواب مورد اسيدپاشي قرار گرفته و زن برادرش نيز از ناحيه چشم در اين حادثه آسيبديده است. دختر جوان در بازجوييها در حالي كه به سختي حرف ميزد، عامل اسيدپاشي را همسر برادرش معرفي كرد و گفت: همسر برادرم شب قبل مرا به خانهاش دعوت كرد و صبح زود هنگامي كه خواب بودم، به صورتم اسيد پاشيد. مأموران در ادامه از همسر برادر زن آسيبديده تحقيق كردند. زن 28 ساله در بازجوييها اسيدپاشي را انكار كرد و گفت: صبح حادثه زنگ خانهام را زدند. در را باز كردم و خودم به همراه دختر ديگرم به سرويس بهداشتي رفتيم. داخل دستشويي كه بودم، صداي جيغ خواهرشوهرم را شنيدم. سراسيمه بيرون آمدم كه ناگهان شخصي را ديدم كه كلاه به سر، دستكش به دست و كاپشن به تن داشت. او ظرفي در دست داشت كه ناگهان روي پاي من ريخت و بعد فرار كرد كه بعد متوجه شدم خواهر شوهرم هدف اسيدپاشي قرار گرفته است.
در حالي كه تحقيقات درباره اين حادثه ادامه داشت، متهم با قرار بازداشت روانه زندان شد. صبح ديروز قرباني اين حادثه در حالي كه روي ويلچري نشسته بود و نقاب مشكي بر صورت داشت به همراه پدر، برادر و نامزدش به دادسراي جنايي آمد و براي متهم درخواست قصاص داد.
گفتوگو با دختر جوان با همسر برادرت مشكل داشتي؟ بله. او هميشه به من نيش و كنايه ميزد و چون خانواده ما از خانواده آنها از نظر مالي بالاتر بود، هميشه به من حسادت ميكرد تا اينكه براي من خواستگار آمد و من نامزد كردم. از آن روز به بعد او رابطهاش با من بدتر شد و فهميدم كه نسبت به من خيلي حسادت دارد.
شما كه ميدانستي به شما حسادت دارد، چرا به خانهاش رفتي؟
قرار بود به زودي مراسم عروسيام را برگزار كنم و همسر برادرم نيز در اين مدت خيلي رابطهاش با من خوب شده بود تا اينكه شب قبل از حادثه با چربزباني مرا به خانهاش دعوت كرد و صبح هم اين حادثه رقم خورد.
درباره حادثه توضيح بده؟
او از من خواست شب را آنجا بخوابم تا صبح روز بعد يكي از دخترانش را به خانه بهداشت ببرد. براي همين از من خواست تا پيش دختر ديگرش بمانم. من هم از همه جا بيخبر به آنجا رفتم و شب خوابيدم تا اينكه صبح روز حادثه وقتي برادرم به محل كارش رفت. من كنار دختر 9 ماهه او ماندم و عروسمان به همراه دختر سه سالهاش رفتند. دقايقي بعد در حالي كه به خواب رفته بودم، متوجه شدم شخصي كه كاپشن و كلاه به سر دارد، گلويم مرا گرفته و قصد دارد مرا خفه كند. چشمانم را كه باز كردم از روي چشمانش متوجه شدم فرد نقابدار عروسمان است. به همين خاطر اسمش را صدا زدم و گفتم مرا رها كند كه ناگهان از روي كمدي كه نزديك ما بود، ظرفي را برداشت و مايع داخل َآن را روي من پاشيد. آنقدر احساس سوزش كردم كه به بيرون دويدم و فرياد ميزدم «آي سوختم.»