نويسنده: جعفر ساسان
يکي از شگردهايي که از سوي برخي احزاب و نامزدها براي پيروزي در انتخابات به کار گرفته ميشود، دوقطبيسازي است که بر اساس آن حزب يا نامزدي خود را به عنوان ناجي و قطب مثبت و رقيب را به عنوان قطب منفي معرفي ميکند. دوقطبيسازي با مفاهيمي عامهپسند که مورد توجه عموم مردم است صورت ميگيرد و سعي ميشود اين مفاهيم به عنوان گفتمان غالب، اذهان عموم را از مسائل اصلي و مهمتري که جامعه با آن درگير است، منحرف سازد.
در انتخابات رياست جمهوري دوازدهم نيز اين شگرد از سوي يکي از نامزدها و حاميان وي به کار گرفته شده و دوقطبي جنگ و صلح يا تعامل و تقابل با جهان، به گفتمان اصلي آنها تبديل شده است. بر اين اساس آنها مدعي هستند که با مذاکره و تعامل با جهان، سايه جنگ را از کشور دور کردهاند و در صورتي که جريان رقيب در انتخابات پيروز شود، جنگ حتمي است و مردم بايد يکي از اين دو گزينه را انتخاب کنند؛ جنگ يا صلح. در مورد اين ادعا و درستي يا نادرستي آن چند نکته قابل تأمل است:
1- اين ادعا، ادعاي نخنماشدهاي است که نهتنها براي اولين بار و در ايران بلکه در ساير کشورهاي انقلابي و ضداستکباري نظير نيکاراگوئه نيز مطرح شده و متأسفانه اثرگذار هم بوده است.
در نيکاراگوئه که همزمان با انقلاب اسلامي در سال 1979، انقلابي مردمي توسط ساندنيستها صورت گرفت و سوموزا ديکتاتور مورد حمايت امريکا را سرنگون کرد، از همان ابتدا دولت انقلابي دانيل اورتگا تحت فشار و تحريم دولت ريگان قرار گرفت و دولت انقلابي و تازه تأسيس، تحت فشار شديد اقتصادي و براندازي سريع از طريق حمايت امريکا از ضدانقلابيون که به کنتراها معروف بودند قرار گرفت. دولت ريگان 100 ميليون دلار به کنتراها کمک کرد و اين سياست چنان جو رواني در سال 1989 ـ يعني يک سال پيش از برگزاري انتخابات ـ ايجاد کرد که از سوي مردم، دخالت نظامي امريکا براي خلع يد دولت انقلابي به شمار آمد. امريکا کنتراها را به عنوان «رزمندگان آزادي» و «جويندگان دموکراسي» معرفي کرد و با ترساندن مردم، زمينه پيروزي آنها را در انتخابات 1990 فراهم کرد وانقلابيون از عرصه قدرت کنار گذاشته شدند. نتيجه روي کارآمدن اين گروه و حاکميت حدود دو دههاي در نيکاراگوئه، عقبماندگي و وابستگي هرچه بيشتر اين کشور به امريکا بود، به نحوي که اکنون فقيرترين کشور قاره امريکا پس از هائيتي است.
2- برخلاف اين ادعا، جنگ را فداکاريها و رشادتهاي ملت ايران و رهبريهاي حکيمانه امام و رهبري در طول چهار دهه گذشته و به ويژه در دوران دفاع مقدس، از ايران دور کرده نه مذاکره و تعامل، چنانکه ديديم در دورهاي که مذاکرات توسط همين مدعيان صورت ميگرفت و تأسيسات هستهاي ايران پلمب شد، ايران به عنوان محور شرارت معرفي شد و اکنون نيز به عنوان حامي تروريسم و ناقض حقوق بشر.
3- در صورتي که شخصيتي انقلابي، با جسارت و آزمون داده، از سوي مردم انتخاب شود و از موضع قدرت با قدرتهاي سلطهگر مذاکره کند نه تنها سايه جنگ را از سر ايران دور خواهد کرد بلکه حقوق از دست رفته ملت ايران را نيز استيفا خواهد کرد و در صورتي که مدعيان مذاکره و صلح انتخاب شوند، اميد چنداني به بهبود وضعيت فعلي نيست و گام به گام بايد در مقابل خواستههاي استکبار عقبنشيني کنيم.
در پايان ذکر اين نکته لازم است که نه ايران نيکاراگوئه است و نه امريکا ابرقدرت دهه 1990 ميلادي که با فروپاشي شوروي در دنيا يکهتازي ميکرد و نامزدها و احزاب بهتر است به جاي فرافکني و بزرگنمايي تهديد دشمن، پاسخگوي عملکرد خود باشند.