آرمان شريف
علياكبر شيرودي از نامهاي بزرگ و ماندگار تاريخ دفاع مقدس است كه ۸ ارديبهشت ۱۳۶۰ در جريان بازپسگيري ارتفاعات بازيدراز به شهادت رسيد. صاحبنظران جنگهاي هوايي شهيد شيرودي را «نامدارترين خلبان جهان» ناميدهاند. به او القاب، «مالك اشتر جبههها»، «ستاره درخشان جنگهاي كردستان» و«ناجي غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات» داده بودند. اين پهلوان شمالي با عشق وصفناپذيرش به حضرت امام(ره) غيرممكنها را ممكن ساخت. سرهنگ خلبان جانباز «ايرج ميرزايي» قبل از انقلاب سابقه دوستي و آشنايي با شهيد شيرودي دارد و صحبتهايش ابعاد شخصيتي شهيد را بيشتر نمايان ميكند. ميرزايي در گفتوگو با «جوان» از رشادتو شجاعت شيرودي در دوران دفاع مقدس ميگويد.
آشنايي شما با شهيد شيرودي در چه سالي و از كجا شروع شد؟بنده سال 1355 با در پايگاه هوانيروز كرمانشاه با شهيد شيرودي آشنا شدم. هر دو همرزم و خلبان شكاري كبري بوديم. من و علياكبر شيرودي از همان آغاز دوستي رابطه نزديكي با هم داشتيم و بيشتر مأموريتهاي ابتداي جنگ را يا با هم بوديم يا همكابين ميشديم يا در يك تيم قرار ميگرفتيم.
شهيد شيرودي پيش از پيروزي انقلاب در فعاليتهاي انقلابي شركت داشتند؟شهيد شيرودي از همان زمان براي انقلاب خيلي زحمت كشيد ولي همانطور كه همسرشان هم گفتهاند شيرودي همراه با انقلاب متحول شد. هرچند در يك خانواده مذهبي بزرگ شده بود. پدرشان از كودكي براي او و خواهر و برادرهاي ديگر كلاس آموزش قرآن ميگذاشت و به مسائل ديني بچهها بسيار اهميت ميداد. اما خود شيرودي همزمان با انقلاب متحول شد. در بحبوحه انقلاب با آيتالله اشرفي اصفهاني تماس داشتيم و برنامه تظاهرات و راهپيماييها را با ايشان هماهنگ ميكرديم. در شلوغيهاي آن روزها نگهباني شهر، شركت نفت و صداوسيما را بر عهده داشتيم و بايد امنيت اين مراكز مهم و حساس را تأمين ميكرديم. در كرمانشاه ارتباط تنگاتنگي با آيتالله اشرفي داشتيم. از همانجا آشنايي من با شهيد شيرودي قوت بيشتري گرفت تا اينكه بعد از انقلاب جنگ شروع شد.
پس شهيد شيرودي از همان زمان از روحيه مذهبي و انقلابي برخوردار بود؟ايشان از همان اول روحيه انقلابي و مذهبي در وجودش بود. در آن سالها رژيم ستمشاهي حاكم بود و ما نميتوانستيم در پايگاهها فعاليت مذهبي داشته باشيم. علياكبر مثل خودم يك كارگرزاده بود. بچهاي از شهر تنكابن و از خانوادهاي زحمتكش و مذهبي بود. مادر بزرگوارشان كه چندي پيش به رحمت خدا رفتند زحمت زيادي براي رشد و تربيت بچههايش كشيدند. شيرودي بچه نترس و شجاعي بود و هر جا ميرفتيم داوطلبانه نفر اول بود. يك روز شهيد فلاحي براي ايشان درجه نوشت كه شهيد شيرودي اينگونه پاسخ داد كه ما براي درجه نميجنگيم بلكه ما براي حفظ اسلام، كشور و انقلاب ميجنگيم. هيچگاه درجه و حق مأموريت برايش اولويت نداشت و تنها هدفش اين بود مأموريتهاي محولهرا به خوبي انجام دهد و هيچگاه براي درجه و مقام نجنگيد و اين مسائل دنيوي ارزشي برايش نداشت.
تواناييهاي نظامي و قدرت جنگاوري شهيد شيرودي را با توجه به نخستين روزهاي جنگ چطور ارزيابي ميكنيد؟در آغاز جنگ ايشان به عنوان يكي از خلبانان فعال وارد جنگ شد. شهيد شيرودي قدرت فوقالعاده و چشمان تيزي داشت و دشمن را خيلي زود تشخيص ميداد. با شروع جنگ تحميلي در ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ به منطقه كرمانشاه رفت و هنگامي كه شنيد بنيصدر دستور داده پادگان تخليه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپيچي كرد و به دو خلباني كه با او همفكر بودند گفت: ما ميمانيم و با همين دو هليكوپتري كه در اختيار داريم مهمات دشمن را ميكوبيم و مسئوليت تمرد را ميپذيريم. در طول ۱۲ ساعت پرواز بينهايت حساس و خطرناك، اين شهيد به عنوان تنها موشكانداز پيشاپيش دو خلبان ديگر به قلب دشمن يورش برد. شجاعت و ابتكار عمل اين شهيد نه تنها در سراسر كشور، بلكه در تمام خبرگزاريهاي مهم جهان منعكس شد. بنيصدر براي حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاي درجه داد، اما خلبان شيرودي درجه تشويقي را نپذيرفت و تنها خواستهاش اين بود كه كارشكنيهاي بنيصدر و بيتفاوتي برخي از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ايام به دستور فرماندهي هوانيروز چند درجه تشويقي گرفت و از ستوانيار سوم خلبان به درجه سرواني ارتقا يافت، اما طي نامهاي به فرمانده هوانيروز كرمانشاه در ۹ مهر ۱۳۵۹ چنين نوشت: اينجانب خلبان پايگاه هوانيروز كرمانشاه ميباشم و تاكنون براي احياي اسلام و حفظ مملكت اسلامي در كليه جنگها شركت نمودهام، منظوري جز پيروزي اسلام نداشتهام و به دستور رهبر عزيزم به جنگ رفتهام. لذا تقاضا دارم درجه تشويقي كه به اينجانب دادهاند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانيار سومي كه بودهام، برگردانيد. خاطرم هست يك شب كه هوا تاريك شده بود و از طرفي برف شديدي هم ميباريد، گفتم: اكبر بالگرد ما، سه تا گلوله خورده، برگرديم. او در پاسخ گفت: نه، ما تا آخرين لحظه بايد عملياتمان را ادامه بدهيم تا موقعي كه مطمئن شديم ديگر دشمنان نميتوانند مقابله كنند. او همچنان مقاوم و استوار به مبارزه ادامه داد تا اينكه نيروي كفر را شكست داديم و سپس برگشتيم. شهيد شيرودي ارادت خاصي به شهيد كشوري داشت. او عقيده داشت شهداي ارتش از قبيل كشوري، سرباز اسلام بودند و فقط طبق فرمان امام ميجنگيدند. هر موقع به او ميگفتم تو خسته شدهاي برگرد و مدتي استراحت كن، قبول نميكرد و ميگفت: من براي شخص نميجنگم و تا اسلام پيروز نشده من بايد بجنگم و هيچ وقت خسته نميشوم. خاطرم است يك روز خانم شيرودي به او گفت: بچه مريض شده، لااقل امروز به جبهه نرو. او در جواب گفت: مريضي يك بچه در برابر جان اين همه عزيزان كه در حال جنگ هستند هيچ ارزشي ندارد.
در دورهاي هم با بنيصدر و برخي فرماندهان وقت مشكل داشتند.بنيصدر با شهيد شيرودي اختلاف داشت و تا ديدند ما موفق شديم عراقيها را از سر پل ذهاب عقب برانيم دستور داد كه پادگان ابوذر را تخليه كنيم. من با شهيد شيرودي به سرهنگ اسماعيلي گفتيم به بنيصدر بگوييد ما اين كار را نخواهيم كرد. بلند شديم اطراف را به رگبار بستيم و مجبورشان كرديم بمانند و در اين مدت زحمات زيادي كشيدند. بعضي از فرماندهان رفتند و ما وارد پادگان سرپل ذهاب شديم و اولين كسي كه داخل پادگان ابوذر شد ما بوديم. آنجا تمام نيروهاي عراقي تا نزديكي سرپل ذهاب آمده بودند. پادگان ابوذر در 30 كيلومتري شهر سرپل ذهاب قرار دارد و نيروهاي بعثي تا كنارههاي پادگان آمده بودند. يكسري بيخانمان شده بودند و ما آنجا مانديم و پروازهاي خيلي خوبي به همراه شهيد شيرودي انجام داديم و باعث شديم نيروهاي دشمن منطقه را ترك كنند.
به نظرتان كدام ويژگيشهيد شيرودي از ايشان شخصيتي ماندگار در تاريخ دفاع مقدس ساخت؟شهيد شيرودي بچه بامرام و بامعرفتي بود. ورزشكار بود و در عين شوخطبعي، در مواقع لزوم بسيار جدي بود. بچه نترسي بود. خلبانان در پرواز بايد يكسري قواعد و محدوديتها را رعايت كنند، وقتي به يك خلبان مأموريتي محول ميشود او ميتواند به هدف نزديك نشود ولي شهيد شيرودي هميشه اول از همه در مأموريتها پيشقدم بود. انسان نترس و تيزبيني بود. هدف را به موقع ميديد و به موقع هم ميزد. رودرروي فرماندهان و رئيسجمهور هم ميايستاد و ميگفت بايد اينجا را بزنيم. مجموع اين ويژگيها تصويري خاص و ماندگار از ايشان ساخته بود. براي من بسيار جالب است كه شهيد كشوري و شيرودي هر دو خصلت مشتركي داشتند كه اين خصائل دقيقاً شبيه حال و هوايي بود كه در كربلاي امام حسين (ع) وجود داشت.
چند سال پيش مادر شهيد شيرودي به رحمت خدا رفتند. آيا از برخورد شهيد شيرودي با مادرشان نظارهگر صحنه خاصي بوديد؟شهيد شيرودي براي پدر و مادر احترام خاصي قائل بودند، گاهي اوقاط وقت اذان مغرب با ماشين من از كرمانشاه (سرپل ذهاب) براي ديدار با خانوادهاش به شمال ميآمد و صبح روز بعد به پايگاه برميگشت. مادر شهيد شيرودي بعد از شهادت فرزندش ابراز خوشحالي ميكرد و ميگفت: پسرم زنده هست، چراكه با تمام وجود به كشورش خدمت كرده و خداوند هم اجرش را داده است. يادم ميآيد در روز سرد زمستاني قبل از انجام يك مأموريت، با ماشين من به همراه شهيد شيرودي با هم به تنكابن، منزل شهيد رفته بوديم و علياكبر براي اينكه دل مادرش را به دست بياورد از مادرش عذرخواهي كرد و گفت: مادر منو ببخشيد اگه نميتونم خوب به شما برسم. مادر بزرگوار شهيد شيرودي در همين حال صحبتش را قطع كرد و با خوشحالي گفت: برو پسرم... جنگ واجبتره، برو به كشور برس، برو خدا به همراهت...
فعاليتهاي هوانيروز در زمان جنگ را چطور ارزيابي ميكنيد؟هوانيروز شهداي بزرگي همچون شهيد كشوري، شيرودي، سهيليان، جمشيدي، پيشوا، هاديان، حراف كه تمامي اين شهدا از نظر كار و انجاموظيفه نترس بودند را تقديم انقلاب كرد. هوانيروز با تجهيزات و امكاناتي كه در اختيار داشته، در تمامي عملياتهاي دفاع مقدس بهنوعي حضور داشته است. هوانيروز در جنگ تحميلي در بيش از 100 عمليات نظامي شركت كرده، هوانيروز در دفاع مقدس حدود 250 شهيد، 8 جاويدالاثر، 84 آزاده سرافراز و بيش از 600 جانباز ايثارگر تقديم كرده است. از مأموريتهاي هوانيروز در آن زمان انتقال نيروها، انتقال شهدا و مجروحان و همچنين مقابله با دشمن بوده است. هوانيروز يك يگان نوپا و جوان بود و بيشتر خلبانانش نيز جوان بودند و تجربه جنگي نداشتند. علاوه بر رشادتهاي تيم پروازي، نبايد فعاليتهاي گروه فني و مهندسي، بچههاي سوختگيري و ديگر افراد حاضر را فراموش كنيم، اين افراد نيز با توجه به تحريمهاي آن زمان شبانهروز كار ميكردند تا هليكوپترهاي ما آماده پرواز و عمليات باشند. هوانيروز فقط در عرصه جنگ نبوده و بعد از آن نيز در عرصه سازندگي و امدادرساني به مناطق صعبالعبور و كمك در وقايع طبيعي همانند سيل، زلزله و عمليات امدادي در صحنه حضور داشته است.
در پايان، گفتوگو را با بيان خاطرهاي از شهيد شيرودي به پايان برسانيد. او سرباز امام زمان(عج) بود. در مأموريتهايي كه داشت، هيچ وقت ترس در وجودش رخنه نكرد مگر يك لحظه و آن زماني بود كه به فكر افتاد و گفت: «نكند ما از نظر خدا به دور باشيم و مورد قبول خدا نباشيم». او قدرت رهبري فوقالعادهاي داشت. در يكي از پروازها، هليكوپترمان سه تير خورد و يكي از تيرها جلوي پاي شيرودي پايين آمد، او گفت: ببين، گلولهها با من دوست هستند. هوا تاريك شده بود و من گفتم كه برگرديم اما او گفت: ما تا آخرين لحظه بايد عمليات را ادامه دهيم. او همچنان مقاوم و استوار به مبارزه ايستاد و ما تير ديگري خورديم اما با وجود اصابت گلوله، نيروي كفر را به سختي شكست داديم و بعد برگشتيم. وي در پيروزيهاي جنگ به ويژه تپههاي «مِيمَك»، «سر پُل ذَهاب» و «بازي دِراز» نقش ارزندهاي داشت.