زنده بودن یا نبودن، مسئله این است. اکثراً معتقدند که زنده بودن خیلی بهترتر است اما در جمع ما دو سه نفر هستند که مخالف زنده بودن هستند.
حرفشان این است که زنده بودن مایه دردسر میشود. آدم یک حرفی میزند بعد نمیتواند جوابگو باشد! یا بدتر، حرفی را که باید بزند نمیزند یا خیلی بدتر کس دیگر حرفی را که نباید بزند میزند و آن وقت وانت بیار و باقالی بار کن.
یک نفر میگفت: «من نگفتم زنده نباشد.» همه چپ چپ نگاهش کردند. گفت: «من گفتم اصلاً نباشد!» همه با دست کوبیدند به پیشانیشان!
یکی هم گفت: ما از زنده بودن نمیترسیم، چندشمان میشود!
دیگری گفت: مشکل ما با زنده بودن نیست، مسئله این است که چه کسانی زنده باشند. اگر یک دوست صمیمی (فیالمثل یار پوششیِ آدم) کنارش باشد، هیچ اشکالی ندارد که زنده باشد! با هم گپ میزنیم و دور هم خوشیم.
نهایتاً ما نفهمیدیم چی بهتر است. علیالحساب که زنده هستیم تا بعد ببینیم چه میشود!