اين مترجم معتقد است سال گذشته آثار خوبي منتشر شد که در وضعيت صنعت نشر کتاب تأثيرات مثبتي داشت. تعداد زياد عناوين به اين دليل بود که پروسه چاپ راحتتر شده است، بهطور کلي تغييرات در اين حوزه مثبت بوده و وضعيت کتاب و نشر در سال گذشته بهتر شده بود.
امرايي درباره تيراژ پايين کتابها نيز گفته: به نظر من اينطور نيست که پايين بودن تيراژ به تعبيري حتماً عيب است. ناشر روي کتابي که ميداند به فروش ميرود، سرمايهگذاري و آن را چاپ ميکند، اينطور نيست که ناشر بخواهد عمداً کتابي را که ميداند 3 هزار نسخه فروش ميرود در ۵۰۰ نسخه منتشر کند. او در ادامه به اين نکته اشاره کرده که بخشي از اين مسئله به شرايط بازار برميگردد: «ممکن است ناشر نسبت به انتشار کتاب بهويژه کتاب ترجمهاي مردد شود. نکتهاي که وجود دارد اين است که تيراژ پايين در کتابهاي ترجمهاي با وجود ترجمههاي متعدد و مکرر از يک کتاب جبران ميشود، به طور مثال اگر از هر کتاب پنج ترجمه و هر کدام در هزار تيراژ منتشر شود در مجموع 5 هزار نسخه ميشود. هرچند اين وضعيت مطلوب نيست.»
اين مترجم درباره اينکه آيا ترجمههاي متعدد از يک اثر تأثير منفي نخواهد داشت نيز گفته: «من اينطور به اين قضيه نگاه نميکنم و معتقدم کسي که سراغ خريد کتاب ميرود معمولاً با چشم باز خريد ميکند. کسي که کتاب ميخرد، با کسي که هندوانه ميخواهد بخرد، حتماً فرق دارد! اين فرد بر حسب شناختي که از کتاب، ناشر و مترجم و شاعر و نويسنده دارد، کتاب را ميخرد يا اينکه به نقدهايي که روي کتاب نوشته ميشود، اطمينان ميکند. خواننده آثار ادبي را نميتوان گول زد، زيرا آنها با چشم باز سراغ کاري ميروند.»
به گفته امرايي در مقابل تيراژهاي پايين کتاب شاهد اين هستيم که برخي از کتابها به چاپ ۲۵ يا ۴۰ هم رسيدهاند و منتشر ميشوند و فقط تيراژ ۵۰۰تايي کتاب را نبايد ببينيم. هر کتابي مخاطب خود را پيدا ميکند. بعضي کتابها هم ممکن است مخاطب نداشته باشد يا مخاطبشان محدود باشد. کتاب يک کالاي فرهنگي است. کساني که سراغ کتاب ميروند، با شناخت کامل و چشم باز سراغ کتاب ميروند و اولين کتابي را که به دستشان رسيد، نميخرند. به هر حال هر کتابي بازار خود را دارد، اما ممکن است تيراژ يک کتاب ۵۰۰ باشد و يکي هزار تا.