نویسنده: داريوش يوسفوند*
متمركز شدن محور سلامت بر بيماريهاي جسمي منتج به شكلگيري آمار فوق شده است. مراكز مطالعاتي تاكنون آماري قابل استناد علمي و دقيق از سلامت روان در جامعه ارائه ندادهاند كه بتوان با استناد به آن محورهاي مطالعاتي و سياستگذاري را متمركز كرد. چنانچه آماري ارائه شده است يا داراي سوگيري بوده يا اعتبار علمي آن زير سؤال رفته و بسيار با واقعيت فاصله داشته و دارد. مانند آماري كه مركز ملي مطالعات اعتياد از ميزان اعتياد در كشور ارائه داده كه غير علمي است و با واقعيت جامعه فاصله دارد. بنابراين در نبود استناديه آماري براي متمركز شدن سياستگذاري و برنامههاي هدفمند استراتژيك براي مداخله منتج به نتيجه، ناگزير از شواهد و بررسي فاكتورهاي ديگر به بررسي آيتمهاي سلامت روان و آسيبشناسي آن ميپردازيم.
ميزان اختلالات شخصيت بيماريهاي پنهان داراي وجهه اجتماعي در افراد جامعه چقدر است؟ جامعه هدف چه ميزان از آسيبشناسي و تشخيص بيماريهاي شخصيت اطلاع دارند؟ آيا اختلالات رواني صرفاً تحت عنوان افسردگي، وسواس يا اضطراب است؟ زماني كه اطلاعات جامعه در اينباره بسيار اندك است چگونه ميتوان انتظار داشت كه اقدام درماني يا پيشگيرانهاي در اين زمينه انجام خواهند داد؟
اختلالات شخصيت بيماري پنهاني است كه در گستره زندگي بيمار سايه انداخته است. در اين زمينه دو مشكل اساسي وجود دارد، بيمار نميداند كه بيمار است پس براي درمان اقدامي نخواهد كرد و از طرفي زماني كه اين بينش وجود ندارد درماني هم رخ نخواهد داد و با بيماري گسترده و پنهاني كه بر تمام لايههاي سبك زندگي فرد سايه انداخته است، وارد زندگي مشترك ميشود.
در موارد بسيار زيادي از طلاق، اختلالات شخصيت هستند كه منجر به بروز اختلال در روند عملكرد سلامت محور خانواده ميشوند و طلاق منتج از اين اختلالات است، اين در حالي است كه اطلاعات و آگاهي عمومي مردم و حتي در مواردي نيز سطح آگاهي تخصصي متخصصان نيز در اين باره محدود است و تا زماني كه وضعيت چنين است طلاق فرآيندي است اجتناب ناپذير كه جامعه با آن مواجه بوده و خواهد بود.
آيا جاي خالي آموزشهاي ابتدايي درباره اختلالات رواني و سلامت روان در نظام آموزشي ما نمايان نيست؟ نكته كليدي و مورد غفلت قرار گرفته در اين فرآيند زوجهاي در حال زندگي هستند كه به وجود آمار 2/4 طلاق، آنها هم در معرض طلاق با احتمال 25درصد هستند. اگر چنين است ما به درمان پيش از ازدواج نياز داريم يا مشاوره پيش از ازدواج؟
همانديشي نظري و علمي در اين زمينه تا چه ميزان متمركز و همسو است؟ و تا چه اندازه اين همانديشي داراي توافق نظري، ايدئولوژي و كاربردي است؟ آيا اختلاف ديدگاهها در اين زمينه منجر به بروز آسيبهاي دوران تحول فلسفه در اروپا نخواهد شد؟ پايايي سلامت روان قبل از ازدواج انجام ميگيرد يا خير؟ چرا اين مهم مورد توجه قرار نميگيرد؟ چرا كميتههاي تخصصي در اين زمينه جاي مداخله ندارند؟ آيا آسيبهاي يك ازدواج پاتولوژيك و بدون دارا بودن سلامت روان و براي سياستگذاران و مديران كلان روشن هست؟ آيا اهميت پايش سلامت روان اندازه يك آزمايش خون نيست؟ چه كسي بايد به اين مهم بپردازد؟ چرا در برنامههاي تدويني و سياستگذاريها اين مهم مورد توجه قرار نگرفته و نميگيرد؟ اين در حالي است كه جاي خالي آن بر هيچكس پوشيده نيست. آنچه به عنوان مشاوره پيش از ازدواج امروزه مطرح است با چه متدولوژيي در حال اجراست؟ چه افرادي با چه سطح دانش و صلاحيت كدام سازمان مرجع داراي مجوز ارائه مشاوره پيش از ازدواج هستند؟ آيا آنچه به عنوان مشاوره پيش از ازدواج يا طلاق انجام ميگيرد، داراي استانداردهاي علمي، تخصصي و حرفهاي است؟ چه افرادي متصدي اين مهم هستند؟ مشاوران خانواده و ازدواج آيا مورد تأييد انجمن ازدواج و خانواده كشور هستند؟ با توجه به سطح آسيبهاي موجود در جامعه، آيا به مشاوره پيش از ازدواج نياز داريم؟ يا درمان پيش از ازدواج؟ آيا به مشاوره پيش از طلاق نياز داريم يا درمان پيش از طلاق؟
مشاوره پيش از ازدواج عملاً نميتواند كارآمد باشد، صرفاً نقش يك پيشگيري را دارد و پاتولوژي كماكان به قوت خود باقي است. با توجه به اينكه عوامل بسيار زيادي در بروز ازدواج نقش دارند، مشاوره پيش از ازدواج عملاً داراي ساختار كارآمدي نيست. عوامل ديگر از قبيل دخالت خانوادهها، بالا رفتن سن ازدواج دختران، كاهش مسئوليتپذيري پسران، عشق پاتولوژيك در روابط و... همان نقش پيشگيرانه مشاوره پيش از ازدواج را به كمترين اثر بخشي ممكن ميرساند. اينكه تا چه ميزان در اين زمينه عملكرد مشاوران داراي معيارهاي حرفهاي استاندارد شده هستند، خود موضوعي است قابل تأمل.
*روانشناس باليني