کد خبر: 847927
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌وگوي «جوان» با مادر شهيد 16 ساله عباس زال
عباس زال آشناي خانوادگي‌مان بود. برادرانم با برادرانش در بسيج همكاري داشتند و گويا بخشي از كودكي‌هاي‌شان را هم با هم گذرانده بودند. اما من شهيد زال را نه ديده بودم و نه مي‌شناختم.
  فريده موسوي
عباس زال آشناي خانوادگي‌مان بود. برادرانم با برادرانش در بسيج همكاري داشتند و گويا بخشي از كودكي‌هاي‌شان را هم با هم گذرانده بودند. اما من شهيد زال را نه ديده بودم و نه مي‌شناختم. فقط نامي بود از ميان نام شهدايي كه دور تا دور مسجد امام موسي(ع) نصب شده‌اند. عباس را وقتي بيشتر شناختم كه به طور اتفاقي در قسمت بانوان همين مسجد با رقيه خنده مادرش آشنا شدم. فرصت را غنيمت شمردم و مصاحبه زير با مادر شهيد عباس زال شكل گرفت.
حاج‌خانم چند سال داريد؟ شهيد فرزند چندم‌تان بود؟
من 69 سال دارم. مادر شش پسر و سه دختر هستم. عباس پسر دومم بود. پسرم اولم ابوالفضل هم جانباز است.
پس در خانواده شما چند تا از بچه‌ها به جبهه رفته بودند؟
بله، آن وقت‌ها در محله ما (خزانه فلاح) خيلي‌ها به جبهه مي‌رفتند. اين منطقه چهار هزار شهيد داده است. هر روز جوان‌هايي را مي‌ديدي كه براي ثبت نام به مساجد مي‌رفتند. بچه‌هاي من هم آنهايي كه سن‌شان رسيد به جبهه رفتند.
به نظر شما چه انگيزه‌اي جوان‌هايي مثل عباس را به جبهه‌هاي جنگ مي‌كشاند؟
اينها اغلب جوان‌هاي مذهبي و مؤمن بودند. خود عباس از كودكي نمازهايش را مي‌خواند. روزه‌هايش را مي‌گرفت و هميشه سعي مي‌كرد نمازش را در مسجد بخواند. يادم است پسرم وقتي 12 ساله بود از طبقه سوم افتاد و پايش زخمي شد. او را به بيمارستان برديم. دكترش به من گفت: پسرت را نصيحت كن، نمي‌گذارد پرستارها به او دست بزنند و آمپولش را بزنند. به عباس گفتم: مادر جان چرا نمي‌گذاري كارشان را بكنند؟ گفت ما انقلاب كرده‌ايم كه محرمات حفظ شود. چنين پسري بود. ذات پاكي داشت و عاقبت شهيد شد.
عباس آقا چند سالگي به جبهه رفت؟
 16 سالش بود كه كتاب را روي زمين گذاشت و راهي شد. نه اينكه به درس علاقه نداشته باشد، اتفاقاً شاگرد زرنگي بود. به ورزش هم علاقه داشت و تكواندو كار مي‌كرد. يك‌سري مهارت‌هايي در نسخه‌خواني و تزريقات و سرم‌زني ياد گرفته بود. در مدرسه رشته تجربي مي‌خواند تا اينكه با شناسنامه برادر بزرگ ترش راهي جبهه شد. چون سنش كم بود اينطور توانست مجوز اعزام بگيرد.
چند بار به جبهه اعزام شد؟
دو بار به جبهه اعزام شد. چون بچه احساسي بود هر وقت فرصتي دستش مي‌رسيد، به ما تلگراف مي‌زد. يا نامه مي‌نوشت مي‌داد دوستانش براي ما مي‌آوردند. مي‌گفت دوست دارم هر روز از حال شماها باخبر باشم. اولين سري كه رفت كربلاي4 زخمي شد. پايش زخم و زيلي شده بود اما چون كربلاي5 بلافاصله بعد از كربلاي4 شروع شد، عباس صبر نكرد تا زخم‌هايش كاملاً خوب شوند. دوباره رفت و در كربلاي5 به شهادت رسيد.
از فعاليت‌هايش در جبهه يا از نحوه شهادتش خبر داريد؟
يكي از همرزمانش براي‌مان تعريف كرد كه عباس در جبهه نماز شب و زيارت عاشورايش ترك نمي‌شد. شب‌ها و به صورت مخفيانه پوتين ساير رزمنده‌ها را واكس مي‌زد و روزها هم مشغول كندن سنگر مي‌شد. روز شروع عمليات كربلاي5 صبح زود قبل از ساعت هفت به خط مقدم رفتيم. ساعت 10 صبح فرمانده‌مان خبر داد كه برگرديد عقب و استراحت كنيد و دوباره به خط برويد. من خواستم برگردم كه ديدم عباس خيال برگشتن ندارد. داشت به يك مجروح رسيدگي مي‌كرد. در يك آن ديدم يك گلوله از سرش رد شد. يعني به پيشاني‌اش خورد و از طرف ديگر خارج شد. من او را برداشتم و پشت يك ماشين گذاشتم. چون پايم از قبل قطع شده بود، همه فكر مي‌كردند من هم زخمي شده‌ام. به هرحال او را گذاشتم عقب وانت و به پشت جبهه منتقلش كرديم. در حالي كه عباس زال در همان برخورد اول گلوله به شهادت رسيده بود.
اين شهيد 16 ساله چه وصيتي براي‌مان به يادگار گذاشته است؟
پسرم در وصيتنامه‌اش نوشته بود: از خواهران و برادران مي‌خواهم هرگز از ياد خداوند غافل نشوند و از پدر و مادرم مي‌خواهم كه مرا حلال كنند. چشم‌هايم را باز بگذاريد كه گمراهان بدانند من از روي آگاهي و شناخت هدفم را انتخاب كردم. و‌ اي عزيزان هرگز از راه انقلاب و هدف تان منحرف نشويد و از خداوند متعال سپاسگزارم كه مرا در كشور و مملكتي اسلامي و شيعه و با رهبري عادل چون امام خميني خلق كرده است.  فرزندم عباس زال متولد 12 فروردين ماه 1347 بود و 19 دي ماه 1365 نيز به شهادت رسيد. پيكرش را در قطعه 53 دفن كرديم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار