کد خبر: 847632
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۹
بررسي انديشه شريعتي در نقد دموكراسي غربي
بدون شك علي شريعتي يكي از تأثيرگذارترين متفكران ديني در حوزه سياست و حكومت است و شايد بتوان به جرئت گفت كه او جزو معدود روشنفكران مسلماني است كه نظام ليبرال دموكراسي غرب را آماج حملات شديد خود قرار داده است.
نویسنده: حسين روحاني*

بدون شك علي شريعتي يكي از تأثيرگذارترين متفكران ديني در حوزه سياست و حكومت است و شايد بتوان به جرئت گفت كه او جزو معدود روشنفكران مسلماني است كه نظام ليبرال دموكراسي غرب را آماج حملات شديد خود قرار داده است. علي شريعتي نيز همچون منتقدين دموكراسي نظام حاكم بر غرب و دموكراسي ادعايي در اين جوامع را زير سؤال مي‌برد. نگاه نقادانه شريعتي به نقد و بنيان‌هاي فكري آن بسياري از جوانان روشنفكر مسلمان را جذب انقلاب اسلامي كرد. نوشتار پيش رو به بررسي زواياي نقد شريعتي نسبت به دموكراسي غرب مي‌پردازد.
 
علي شريعتي آزادي به معني ليبراليسم را به عنوان مظهر بي‌بند و باري مطرح مي‌كند. شعاري كه گرچه در ظاهر دم از رهايي مي‌زند اما در حقيقت به اسارت و بردگي انسان منجر مي‌شود. او در اين باره مي‌گويد: «در فرانسه حتي وقتي كه ژنرال دو گل آمد و گفت در اين كاباره‌هايي كه بسيار زشت و وقيح مي‌رقصند! يك پوشش مختصري داشته باشند، فرياد آزادي‌خواهان بلند شد كه او به چه حق مي‌خواهد آزادي اين افراد را سلب كند؟ مگر نه هر انساني مي‌تواند هر جور كه خواست در حكومت ليبراليسم و نظام دموكراسي و آزادي فردي برقصد؟ انحطاطي كه در كشورهاي ليبراليسم و دموكراسي غربي پيش مي‌آيد نشانه ضعف اين نظام در هدايت جامعه است. به قول پروفسور شاندل «بزرگ‌ترين دشمن آزادي و دموكراسي، از نوع غربي‌اش، خود دموكراسي و ليبراليسم و آزادي فردي است» (شريعتي، 1351: 608- 607).
 
شريعتي بين دموكراسي، ليبراليسم و چپاول و غارت ملت‌ها ارتباط مستقيم برقرار مي‌كند و با عباراتي بديع و كم‌نظير ليبرال دموكراسي را دشمن نوع بشر معرفي مي‌كند و مي‌گويد: «بي‌شك اين پول است، اين قدرت است كه با استخدام تمام وسايل موجود تبليغاتي امروز، با استخدام تمام استعدادها و امكانات هنري و ادبي و اجتماعي و. . . رأي مي‌سازد. آري، آزادند در دادن رأي اما برده‌اند در ساختن رأي. رأي‌ها را مي‌سازند و سپس مردم را براي دادن آن آزاد مي‌گذارند. زيرا در جامعه سرمايه‌داري كارگزاران سياست و سازندگان سرنوشت جامعه و حتي آفريدگاران افكار و آراي مردم مطمئنند كه اين مردم گر‌چه آزادند كه هر رأيي را به صندوق بريزند، اما همان رأي‌هايي را پس خواهند آورد كه آنان خود پنهاني به آنان خورانده‌اند. در اين ميدان آزادي كه همه آزادانه مي‌توانند در آن بتازند، بي‌شك پياده‌ها عقب مي‌مانند و بي‌شك هميشه سواره كاران و دارندگان اسب‌هاي ورزيده برنده‌اند» (شريعتي، 1351: 614- 613).
 
ليبرال دموكراسي؛ اقتصاد ظالمانه مدرن
شريعتي نظام اقتصادي حاكم بر جوامع ليبرال دموكراسي را نيز ناعادلانه و ناقض حقوق مردم تلقي مي‌كند و كساني را كه مدعي وجود رقابت سالم و عادلانه و فرصت‌هاي برابر در اين جوامع هستند، عوام فريب و اهل زيغ معرفي مي‌نمايد چراكه در اين جوامع به عوض دموكراسي، ديكتاتوري حاكم است و اين ديكتاتوري نه ديكتاتوري يك شخص يا يك حزب كه ديكتاتوري سرمايه و پول است. از نظر شريعتي در نظام سرمايه‌داري، ضعيف پامال است و دموكراسي موجود در نظام سرمايه‌داري فريبي بيش نيست.
 
شريعتي در ادامه حملات خود ليبراليسم غربي را از بيخ و بن به چالش مي‌كشد و با جملات صريح و مستدل تيشه به ريشه مباني دموكراسي و ليبراليسم غربي مي‌زند و مي‌گويد: «اين ليبراليسم و آزادي فردي، كه سال‌ها است روشنفكران و انسان‌دوستان جهان و به‌خصوص روشنفكران و مصلحان كشورهاي عقب‌مانده را به شدت تحت تأثير خود قرار داده و برايشان يك كلمه خدايي و يك نام شورانگيز است، يك ليبراليسم اقتصادي است نه يك ليبراليسم انساني!» (شريعتي، 1351: 614- 613). شريعتي اعلاميه جهاني حقوق بشر را نيز به چالش مي‌كشد و در اين‌باره مي‌گويد: «اين اعلاميه همه مواردش براساس حفظ حقوق فردي است و روح حقوق اجتماعي در آن انعكاس ندارد» (همان).
 
واقعيت آن است كه هدف از استقرار دموكراسي، ايجاد شرايط فرهنگي، سياسي و اقتصادي براي شكوفا شدن استعدادهاي انساني همه اعضاي جامعه، دور از فقر و ظلم در جهت خدمت به يك جامعه است. استفاده از آزادي‌هاي سياسي، چيزي غير از اشاعه فساد اخلاقي سرمايه‌داران و تخريب فرهنگي و توهين به اعتقادات پاك ديني و مذهبي مردم است. دموكراسي در معناي كامل و اساسي خود، قابل تقسيم نيست. اقتصاد را از سياست، سياست را از اقتصاد و اين دو را از فرهنگ نمي‌توان جدا كرد و جدا دانست. تجارب تاريخي ثابت كرده است كه جدا كردن اين زمينه‌ها از يكديگر، قبول حاكميت مردم در يك زمينه ديگر، به معناي نفي حاكميت مردم در كل است (رواساني، ب 1375: 90). كشورهاي قدرتمند غربي مي‌گويند به بعضي از كشورهاي خاورميانه مانند عربستان و مصر يا عراق و فلسطين نبايد دموكراسي واقعي داد. چرا؟ براي اينكه بنيادگرايي حاكم مي‌شود و با مكتب ليبراليسم مغايرت دارد. مي‌گويند ما بايد عده‌اي را در اين كشورها تربيت بكنيم كه حاملان سرمايه‌داري در طبقه متوسط باشند و بعدها بتوانند بار دموكرسي را به دوش بكشند و رهبري آن دموكراسي را به عهده بگيرند. از نظر ليبرال‌ها، ليبراليسم يك راستا براي دموكراسي است. مي‌توانيم بگوييم يك قيد است، يعني دموكراسي بايد در قالب ليبراليسم، فردگرايي، سرمايه‌داري و... باشد و عامه مردم را در بر نمي‌گيرد، مثلاً در بر گيرنده حماس در فلسطين نخواهد بود. مؤلفه ديگر ليبراليسم، بازار است و تضميني ندارد كه اگر از دل آن يك انحصار يا تراست درآمد، بتوان با آن مخالفت كرد. در ليبراليسم اگر ظالم حاكم شد، گريزي از آن نيست، ولي در مكتب دين كه تكامل‌محور است، راه گريز وجود دارد. هم اراده خدا گريز را فراهم كرده و هم به دست خود ما است كه بايد خودمان را بر محور تكامل منطبق كنيم، سازماندهي كنيم و در جهت تشكل و امت تلاش نماييم.
 
دموكراسي در نظام فكري شريعتي
براي فهم صحيح نقادي‌هاي شريعتي از دموكراسي لازم است هندسه معرفتي شريعتي را مورد كنكاش و بازخواني قرار دهيم. شريعتي در هندسه معرفتي‌اش از جهان‌بيني توحيدي در مقابل جهان‌بيني شركت شروع مي‌كند. جهان‌بيني توحيدي، يك جهان‌بيني وحدت‌گراست. اصل را در آفرينش، بر توحيد مي‌گذارد و در نتيجه، حقيقت في حد نفسه، يك حقيقت توحيدي است. از اين جهت، شريعتي يك پلوراليست نيست، بلكه يك مونيست است و براساس اين بينش توحيدي، تاريخ، جامعه و انسان را تفسير مي‌كند. شريعتي دموكراسي مورد نظر خود را به صراحت معرفي مي‌نمايد. او حكومت امام علي (ع) را نمونه و اسوه دموكراسي معرفي مي‌نمايد و رفتار امام علي (ع) در مواجهه با مخالفانشان را بهترين حجت مبني بر وفاداري و پايبندي او به دموكراسي تلقي مي‌كند. شريعتي در اين‌باره مي‌گويد: «و اما حرمت حقوق انساني و آزادي انديشه تا بدان جا، كه نماز مي‌خواند و خوارج، كه دشمنان خوني وي بودند، نمازش را در هم مي‌شكستند، سخن مي‌گفت سخنش را قطع مي‌كردند، و حتي او را استهزا مي‌كردند و او در اوج قدرت بود و هرگز كوچك‌ترين فشاري بر كسي وارد نساخت. او حاكمي بود كه بر پهنه‌هاي بزرگي در آفريقا حكم مي‌راند اما زنداني سياسي نداشت، حتي يك زنداني سياسي و قتل سياسي. طلحه و زبير قدرتمندترين شخصيت‌هاي با‌نفوذ خطرناكي كه در رژيم او توطئه كرده بودند، هنگامي كه آمدند و بر خروج از قلمرو حكومتش اجازه خواستند، و مي‌دانست كه به يك توطئه خطرناك مي‌روند، اما اجازه داد، زيرا نمي‌خواست اين سنت را براي قداره‌بندان و قلدران به جاي گذارد كه به خاطر سياست، آزادي انسان را پايمال كنند» (شريعتي، 1357: 145- 144).
 
شريعتي در عين حمله به ليبراليسم و سرمايه‌داري و دموكراسي غربي، از آزادي‌هاي مشروع دفاع مي‌كند. او در اين خصوص مي‌گويد: «پيدايش اين احساس، احساس خفقان، احساس اسارت، درد كشيدن از اسارت، ميل فرار و آرزوي نجات از اسارت و تلاش و جست‌وجو براي يافتن گريزگاهي به سوي آزادي، عالي‌ترين و اميدبخش‌ترين دستاوردي است كه تاريخ، در مسير تكاملي خويش، به انسان امروز ارمغان مي‌دهد و نشانه شورانگيز تولد انساني ديگر است» (شريعتي، 1381: 216).
 
دموكراسي حكومت ديني را برنمي‌تابد
مشكل شريعتي با دموكراسي نيست، بلكه او تعريف غربي و ليبرالي آن را قبول ندارد. چراكه مقتضاي دموكراسي آن است كه اگر شهروندان يك جامعه، پيرو ايدئولوژي خاصي بودند، بتوانند مستند به رأي اكثريت، نهادهايي ايجاد نمايند تا زمام امور را عهده‌دار گردند. لذا حكومت ديني حتي از منظر دموكراتيك، حق مسلم «شهروندان مسلمان» است. چراكه در انتخاباتي آزاد، تفكر و گروه خاصي را به عنوان الگو برگزيده‌اند. اين در حالي است كه ليبراليسم نمي‌تواند وجود حكومت ديني را به هيچ صورتي بپذيرد و در اين مقام، از حدود و اصول دموكراسي نيز فراتر رفته، مدعي عدم مشروعيت چنين نظام‌هايي مي‌شود. معلوم نيست كه ليبرال‌ها با استناد به كدام اصل دموكراسي، بنياد حكومت ديني را در جوامع اسلامي اين چنين نفي نموده و آن را غير دموكراتيك مي‌خوانند (مؤمني، 1380: 347). به نظر مي‌رسد كه ضرورت تفكيك بين ليبراليسم و دموكراسي، امروزه بيش از هر زمان ديگر حس مي‌شود. اين تفكيك با رهانيدن دموكراسي از دام آموزه‌هاي ليبراليسم نه تنها لطمه‌اي به دموكراسي نمي‌زند، بلكه گستره نفوذ آن را نيز بيشتر مي‌نمايد. علت اين امر آن است كه بسياري از مخالفت‌ها با آموزه‌هاي ليبرالي موجود در وراي دموكراسي و نه اصل روش دموكراسي مي‌باشد (مؤمني، 1380: 351). يكي از مشكلات بزرگ دموكراسي‌هاي غربي، عوام فريبي است كه شريعتي اين دموكراسي را نه دموكراسي رأي‌ها بلكه دموكراسي رأس‌ها تلقي مي‌كند. واقعيت آن است كه امروزه حتي در پيشرفته‌ترين دموكراسي‌ها، نظر رأي دهندگان با كمك ابزارهاي تبليغاتي به چنان كانال‌هايي هدايت مي‌شود كه تنها يك ذهن آگاه و نقاد توان دور ماندن از آن را دارد.
 
كساني كه از دوران نوجواني زير باران تبليغات ويژه قرار گرفته‌اند، با طرز فكر و بينش خاصي عادت كرده‌اند، و به ارزش‌هاي معيني پايبند شده‌اند، در آينده به دشواري مي‌توانند به عنوان تصميم‌گيرندگان آزاد، رأي خود را به صندوق بيندازند (نقيب زاده، ج 1368: 16). در كشورهاي غربي اين بازار رأي است كه برنامه و خط مشي احزاب را تضمين مي‌كند و انسان با همه عظمتي كه ممكن است داشته باشد فقط به اندازه يك رأي ارزش دارد و نه بيشتر. و به قول ماكس وبر، احزاب موجود در غرب نتيجه يك فرايند تاريخي هستند كه اعضاي آن به دلايل مختلفي كه غالباً جنبه مادي دارد به خدمت حزب در مي‌آيند. انگيزه اصلي وابستگي‌هاي حزبي، پاداش‌هايي است كه پس از پيروزي رهبر در انتخابات نصيب اعضاي حزب مي‌شود (نقيب زاده، ب 1368: 15- 13).
خلاصه آن كه شريعتي اگر به دموكراسي غربي حمله مي‌كند دليلش آن است كه اين دموكراسي اساسش بر زر و زور و تزوير استوار است و او در اين باره مي‌گويد: «دموكراسي يك رژيم ضد انقلابي است و با رهبري ايدئولوژيك جامعه مغاير است» (شريعتي، 1382: 63).
 
* دكتراي فلسفه دانشگاه اصفهان
-----------------------------------------
*ارجاعات مطلب در دفتر تحريريه موجود است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر