کد خبر: 847525
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۸
خصال و كارنامه «رهبران و كارگزاران نهضت ملي ايران» از منظر شاپور بختيار
روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، مصادف است با سالروز آغاز نخستين دوره از نخست وزیری دكتر محمدمصدق...
نويسنده:  محمدرضا كائيني
 
 
روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، مصادف است با سالروز آغاز نخستين دوره از  نخست وزیری دكتر محمدمصدق. از اين رو فرصتي است براي بررسي كارنامه او و در نگاه كلي، هرآنچه به نهضت ملي ايران مربوط مي‌شود. مقالي كه پيش رو داريد درصدد برآمده كه او و كارگزاران حكومتش را از منظر يكي از شيفتگانش يعني شاپور بختيار مورد بازخواني قرار دهد. مبناي اين بازخواني نيز اظهاراتي است كه بختيار به هنگام ضبط خاطراتش توسط مركز تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد بيان داشته و در خارج و داخل ايران نيز نشر يافته است. با اين همه قبل از ورود به بخش اصلي اين مقال، اشارت به دو نكته ضروري مي‌نمايد:
 
 
1- پس از كشف اسناد خانه ريچارد سدان، شاپور بختيار به عنوان يكي از كساني شناخته شد كه از سوي دولت انگلستان به دريافت مبالغي پول متهم شد. دكترمصدق بخش‌هايي از اسناد خانه سدان را در مسافرت امريكا به همراه برد كه به عنوان مصادیق رشا و ارتشاي دولت انگليس در ايران عرضه نمايد. هرچند كه مصدق آنچنان كه در خور بود به اين اسناد بها نداد و حتي مي‌توان گفت آن را مسكوت گذارد، اما به هرحال نام بختيار در زمره متهمان اين اسناد باقي ماند. جاي اين پرسش همچنان باقي‌است كه شعار«مصدق گرايي» بختيار در آستانه پيروزي انقلاب و نيز پس از فرار از ايران تا هنگام مرگ، چه منطقي دارد؟پرسشي كه بختيار تا پايان حيات و به‌رغم علاقه فراوان به تحليل وقايع نهضت ملي، آن را مسكوت گذارد.
 
 
2- در داوري‌هاي بختيار درباره چهار چهره شاخص نهضت ملي- كه بخش‌هايي از آن در ادامه مي‌آيد- او به گونه‌اي از آنان سخن گفته است كه گويي جملگي ايشان، از ابتدايي‌ترين خصائل يك سياستمدار متعارف محرومند و هر يك دچار خطاهاي فاحش استراتژيك و نيز خصلتي هستند.
 
 
در اينصورت جاي اين پرسش است كه همكاري با اين جماعت مبتلا به چنين خصالي، چه جاي افتخار دارد كه آقاي بختيار به همكاري با آنان تا پايان عمر باليده است و آن را از مقاطع مهم زندگي سياسي خويش مي‌شمارد؟
 
 
و اما داوري‌هاي شاپور بختيار معاونت وزارت كار در دوران نهضت ملي و نيز عضو نهضت مقاومت ملي در ساليان پس از آن درباره عناصر شاخص و نامدار اين نهضت.
   
اول: دكتر محمد مصدق
 
 
از منظر جماعت موسوم به «مليون»، نهضت ملي ايران مرادف و ملازم با شخصيت دكتر محمدمصدق به شمار مي‌رود. آنان در شش دهه اخير، ديگر عناصر و جريانات دخيل در اين جنبش را صاحب تأثيراتي اندك و نهايتاً از ابواب جمعي«كودتا» قلمداد كرده‌اند. حال بايد ديد كه شاپور بختيار 30 سال پس از افول نهضت ملي، شخصيت «پيشوا» را چگونه به توصيف نشسته است: «بايد حضورتان عرض بكنم كه دكتر مصدق با تمام احترامي كه_نه شخص من_ افرادي مثل نهرو، مثل عبدالناصر نسبت به او داشتند، مردي نبود كه آن‌طور كه شماها خيال مي‌كنيد وارد به مسائل دنياي امروز باشد. مصدق پس از اينكه [در] دوره چهارم وكيل مجلس بود، يعني در حدود 1305 و 1306، تا رفتن رضاشاه، خانه‌نشين شد. مثل اينكه به كلي از اين تحول دنيا و مسائل دنيا، مابين دو جنگ به كلي كنار بود و[به] جامعه و حزبي و مسائل كارگري و اينها توجه نداشت. دكتر مصدق هيچ‌گاه نخواست و شايد نمي‌توانست يك مربي سياسي براي ملت ايران_ به صورت يك آدم تشكيلاتي و حزبي_ باشد. مصدق تسلط به نيروي احساساتي ملت ايران_ روي سوابقي كه داشت و روي حرف‌هاي حسابي كه در شرايط مشكل زده بود_ هميشه داشت، منتها هيچ‌وقت اين قدرت‌ بالقوه را تبديل بالفعل نكرد. نه خودش زياد علاقه‌مند بود و نه شايد مرد اين كار بود و نه شايد آنهايي كه در صف اول بودند به دلايل بسيار مختلف_ كه اغلب هم افراد بسيار، بسيار بد از آب درآمدند: مثل بقائي، مثل مكي، مثل سيد كاشي، (1) مثل اينها_ هيچ‌كدام اين مسائل را درك نمي‌كردند. و روي فقط شهرت شخصي و خود‌خواهي_ كه ما يك قدم از فلان كس به مصدق ديگر يك قدم نزديك‌تر است. اگر فلان كنفرانس آقاي مصدق مي‌رفت و آقاي مكي را نمي‌برد، سر‌فحش را مي‌كشيد، چنانكه[مكي] اين كار را با مصدق كرد و شما مي‌توانيد از ديگران هم اين را بپرسيد. اين بود كه مصدق اصولاً به مسائل كارگري به آن معنايي كه جنابعالي سؤال مي‌كنيد توجه نداشت». (2)
 
 
 
بختيار در بخشي ديگر از همين گفت وشنود، گفته بالاي خود را در قالب اين عبارات تكرار مي‌كند: «به جنابعالي عرض كنم، مصدق نشان داد كه يك ملتي مي‌تواند«نه» بگويد و رد كند[ولي او] نتوانست ثابت بكند و اين وقت را نداشت و اين نيرو را نداشت و_واقعاً هم بايد بگويم_ اين علاقه را هم نداشت كه به تشكيلات حزبي و سنديكايي و اينها توجهي بكند.» (3)
 
 
 
پس از 28 مرداد1332، روند اداره نهضت مقاومت ملي و دخالت دكتر مصدق در فرآيند آن، چيزي نيست كه به مذاق بختيار خوش بيايد. او اين دخالت را نازيبا و دون شأن نخست‌وزير دوران نهضت ملي مي‌داند و در پاسخ به پرسشي درباره ضرورت دخالت مصدق در اين حوزه با لحني
 
 
عصباني توضيح مي‌دهد:
 
 
«به بنده بفرماييد كه چگونه؟ بنده خودم مي‌روم. حالا فكر كنيد كه شاپور بختيار هم اسمم نيست و توي هيچ حزبي نبودم[و] هيچ‌وقت هم نبودم. بنده هم مي‌روم 20 نفر، 30 نفر يا 40 نفر را جمع مي‌كنم و يك مرامنامه‌اي مثل همه مرامنامه‌هاي دنيا، زيبا، به شما مي‌دهم كه بنده نيرو دارم و مي‌خواهم به شما ملحق بشوم. آخر اين تركيب هم كه نمي‌شود. آخر يك حزبي مثل حزب ايران چهار تا آدم تحصيلكرده و فاضل توي آن هست، ولي فرض كنيد فلان حزب_حالا هست يا نيست_ بيايد آنجا و بگويد كه آقا، تو نماينده. چند تا بفرستي؟ يكي بفرستي؟ يا دو تا بفرستي؟خلاصه، اين قابل حل نيست. مصدق مي‌بايست يا دست‌هايش را مي‌زد بالا، به نظر من و خودش يك تشكيلاتي مي‌داد. مردم محو او بودند. او مي‌توانست اين كار را بكند كه ديگران آن وقت استقامت نداشتند، مخصوصاً هم در زمان ملي كردن صنعت نفت، يا مي‌بايست ديگر خودش را_ مي‌دانيد به قول ناپلئون بناپارت كه مي‌گويد آدم بايد آخر عمر بتواند با زيبايي از صحنه بيرون برود. همين كاري را كه [شارل] دو‌گل كرد و خود بناپارت نكرد. آدم بايد بتواند وقتي رلش را در يك جرياني بازي كرد، بگويد كه آقا من كارم تمام شد. حالا مصدق كه محبوب اكثريت ملت ايران هميشه بوده و هست، به نظر من، نمي‌بايست خودش توي اين جريانات به ما دستور بدهد كه بياييد اين كار را بكنيد. تازه اين هم يك چيزي بود كه فروهر نوشته بود و داده بود به متين دفتري و او هم به مصدق داده بود.» (4)
 
 
 
 مصدق به مسائل دنياي امروز  وارد نبود!
 
 
 
 
دوم:كريم سنجابي
 
 
كريم سنجابي ازجمله چهره‌هايي است كه در خاطره‌گويي و خاطره‌نگاري بختيار، مورد حملات و حتي فحاشي‌هاي سنگين وي قرار گرفته است. اين درحالي است كه سنجابي افزون بر حضور در كابينه دكتر مصدق، از رهبران جبهه ملي ايران و در جمع آنان، چهره‌اي بارز و مؤثر بوده است. به نظر مي‌رسد كه رفتار سنجابي درآستانه پيروزي انقلاب و موضعگيري‌هاي وي در برابر دولت بختيار، در شكل‌گيري داوري زير بي‌تأثير نيست: «عرض كنم افرادي هستند، قربان، [كه] در جريانات سياسي اصول و فروع و تاكتيك و استراتژي و همه‌ چيز را داخل مي‌كنند و براي خاطر قوم و خويشي، دوستي و آشنايي، سوابق، روابط و اينها تصميماتي مي‌گيرند. خلاصه، اغلب هم به منظور اين[نيست] كه يك ايده‌آلي پيشرفت بكند، بلكه براي اين[ست] كه يك اجتماعي را دور خودشان جمع بكنند. خلاصه، تز[ These] ياربگيريست و [مثلاً] در تمام مدت من از اين آقاي سنجابي جز اين[يارگيري]، هيچ خاصيتي نديدم. يك آدمي است با يك دلپذيري [charme] فوق‌العاده در يك سالن، ولي وقتي كه بايد در يك بزنگاهي «نه» بگويد [نمي‌تواند. همان‌طور] كه به پيشه‌وري بايستي نه بگويد كه نگفت «نه». به مصدق كه بالطبع همه ما «بله» مي‌گفتيم. او هم جزو آن بود و بعد هم آقاي سنجابي كسي بود كه [بعد از 28 مرداد] بدون اينكه وارد يك [مقام] بالايي بشود، بيش از هر‌كس از آنهايي كه در دور مصدق بودند، استفاده‌هايي از دستگاه دولتي [بعد از 28 مرداد] مي‌كرد و تا يك ماه يا دو ماه قبل از اينكه آيت‌الله خميني [به ايران] بيايد، ضمن حقوق و مزايايي كه به عنوان وزير سابق مصدق مي‌گرفت، داراي يك اتاق هم پهلوي وزير آموزش و پرورش بود. كاظمي و يكي ديگر قبل از او، نمي‌دانم. هر كدام. اهميت براي من ندارد بود و حقوق كافي مي‌گرفت و هميشه شاه هم نسبت به او يك سمپاتي داشت، يعني حسابش هم درست بود. او مي‌گفت سنجابي يك آدم ضعيفي است. پس مي‌شود تسليمش كرد.» (5)
 
 
سوم: اللهيار صالح
 
 
بسياري از اعضاي جبهه ملي اللهيار صالح را مردي نيك نفس و درستكار مي‌دانند، اين چيزي است كه نگارنده از بسياري از اين جماعت شنيده و البته شواهد و اسناد نيز آن را گواهي مي‌كند. با اين همه، صالح نيز از جمله چهره‌هاي شاخص جبهه ملي است كه از گزند طعن وطرد بختيار مصون نمانده وكاركرد وي دردوران مسئوليت در جبهه ملي و نيز درآستانه و پس از پيروزي انقلاب اسلامي مورد تخطئه وي قرار گرفته است. وي در خاطره‌گويي خويش براي«هاروارد»درباره نحوه مديريت صالح بر جبهه ملي و نيز رفتارهاي سياسي وي در دوران اوج‌گيري انقلاب مي‌گويد:‌«خود آقاي صالح در آنجا_ و بنده هم گفتم كه شما اگر كه طرحي داريد براي مبارزه، ارائه بدهيد و ما رأي اعتماد به شما مي‌دهيم. حالا هم مي‌گويم كه اين كار شدني بود. ايشان گفتند نه، اول رأي به من بدهيد، بعد فكر مي‌كنم و يك راه‌حلي پيدا مي‌كنم. اين را ديگر من قبول نمي‌كردم و شديداًَ با اين موضوع مخالفت كردم. آنجا بود كه آن روز خدمتتان عرض كردم، بعد از مدتي براي اولين مرتبه يك صحبت‌هايي تند مابين من و ايشان رد و بدل شد. به ايشان گفتم آقاي صالح، 18 سال و سال‌ها بعد از مصدق شما خودتان را جانشين او مي‌دانستيد و ما مقدار زيادي از وقت خودمان و وقت ملت ايران را تلف كرديم. من ديگر به شما قول مي‌دهم كه همكاري سياسي با شما نمي‌توانم بكنم. عضو حزب ايران و جبهه ملي هم مي‌مانم، ولي ديگر در جلساتي كه شما بخواهيد بگوييد «سكوت، خاموشي و غيره و غيره» من حاضر به همكاري نيستم. به نظر من شما بايد يك طرح مثبت بدهيد و بگوييد به چه دليلي، در چه زماني و چگونه اين كار را مي‌كنيد. با من دو، سه نفر ديگر هم‌آهنگ شدند و من از جلسه بيرون رفتم و ديگر آقاي صالح را تا آخر عمر نديدم.
 
 
 
چون هميشه همانطور كه عرض كردم وقتي من« نه» گفتم، حساب‌هايش را مي‌كنم، ولي برنمي‌گردم. ولي براي اينكه سنخ فكر را ببينيد كه چگونه بعد از 42 [1342] تا حال 20 سال تمام گذشته است، آقاي صالح به جمهوري اسلامي آقاي خميني جلوي تلويزيون رأي داد و از او پرسيدند به چه دليل؟ گفت: امام فرمودند و بنده هم رأي مي‌دهم. من معتقدم كه اگر دكتر مصدق جانشيني يك خرده لايق‌تر از ايشان[صالح] و سنجابي داشت كار ما مثل امروز نمي‌شد.» (6)
 
 
چهارم: خليل ملكي
 
 
بي‌ترديد «خليل ملكي» و ياران انشعابي او از حزب توده، به‌رغم تمام اختلافات خويش با اعضاي جبهه ملي، از وفادارترين نيروها به دكتر مصدق و نهضت ملي ايران به شمار مي‌رفتند. آنها تا واپسين ماه‌ها وحتي روزهاي زمامداري مصدق، با فعاليت در «نيروي سوم»از او حمايت كردند و اساساً در زمره شاخص‌ترين نيروهايي بودند كه در روزهاي منتهي به 28 مرداد در صحنه حضور داشتند. با اين همه، بختيار در خاطره‌گويي خويش حمله به ملكي را نيز فرو ننهاده و البته با رويكرد و دلايلي مجهول، از او انتقاد كرده است. انتقاد آغازين بختيار همكاري با دكتر مظفر بقايي است كه تاحدي قابل فهم مي‌نمايد اما در چند خط بعد، بختيار جدايي از بقايي و حزب زحمتكشان را نيز مذمت مي‌كند! و نهايتاً مشخص نيست كه پيوستن ملكي به آن حزب مذموم است يا گسستن او؟آنچه درپي مي‌آيد عين سخنان بختيار است:‌«از آنجا كه اين مرد[ملكي از حزب توده] جدا شد، مي‌توانست به نظر من، سكوت بكند و يك نويسنده بشود، چون استعداد داشت و دانشش را هم داشت. او از مبارزه[يك] politician [مرد سياسي] بيرون بيايد و برود و يك نويسنده توانايي بشود و مردم را راهنمايي بكند و يك مقداري از اين كارها هم به موازات آن كارهاي ديگر مي‌كرد. تا آنجا كه آقاي رضا شايان كه در وزارت كار كارمند خود من بود و اينجا هم آمد و مرا ديد به من گفت. هم[حسين] ملكی را ديد و هم مرا ديد. گفتم بعد از اينكه اين كار را نكرد، رفت و با يك آدمي مثل بقائي كه ما‌بين همه مشكوك‌تر از همه بود، يك دكاني از نو درست كردند. من نمي‌گويم كه تقصير خليل ملكي بود يا تقصير بقائي بود، ولي خليل ملكي بايد اينقدر شعور داشته باشد كه با بقائي نرود.
اجازه بدهيد. اين صحيح است كه آقاي بقائي هنوز دستش را نخوانده بودند ولي‌ـ بقائي كه خودش‌ـ در همين مذاكرات امروز جايي عرض كردم كه وقتي آدم به اين سطح رسيد، ديگر نمي‌تواند حزب بسازد. حزب ساختن كار 20، 30 سال پيش بنده است. با شما كه هنوز جوان هستيد، مي‌توانيد[حزب تاسيس كنيد]، ولي جنابعالي هم بعداً نبايد حزب بسازيد. آقاي بقائي وقتي وكيل دوم تهران مي‌شود، مي‌رود و يك حزب زحمتكشان مي‌سازد و اين حزب جدا از تمام احزاب و مصدق و اينها، يك دكان جديديست. خب، اين مرد مي‌توانست بيايد‌ـ من به ديگر جوانان كار ندارم. [جوانان] حق داشتند كه بروند 10 تا حزب بسازند. يك آدمي كه با مصدق اين طور بود، اين خودش علامت بسيار، بسيار مشكوكي بود كه برود يك دكان بسازد‌ـ مثلopposition ها[مخالفان] كه دكان مي‌سازند كه مي‌بينم هم كه چطور الحمدلله يكي بعد از ديگري بسته مي‌شود. دكان غير از ايدئولوژي است. غير از اصول[principe] سياسي است.
 
 
 
حالا معهذا قبول مي‌كنم كه[ملكي] اشتباه كرد و[از بقائي] جدا شد. آقاي صدقي، تمام اين جدايي‌ها سر و صدا كرد. اين آدم را كوچك مي‌كند. من با تمام كثافت‌كاري‌هاي سنجابي‌هاي نوعي، از جبهه ملي نرفتم و آن روز هم كه توي مجلس رفتم، گفتم برنامه جبهه ملي را آوردم[و] اجرا مي‌كنم. خب، آنهايي كه اشتباه كردند، حالا بيچاره‌ها تاوانش را به اندازه كافي دادند. بعد از آن[ملكي] آمد دوباره با يك عده ديگري مثل خنجي و اينها[و] يك دكان ديگر باز كردند. آن ديگر معنا نداشت. بعد از 15 روز به هم زدند.» (7)
 
 
 پي نوشت‌ها:
1- منظور آيت‌الله سيدابوالقاسم كاشاني است
2- ر. ك به:خاطرات شاپور بختيار، طرح تاريخ شفاهي مركز مطالعات خاورميانه، دانشگاه هاروارد، نشر زيبا، صص37- 36
3- ر. ك به: همان، ص42
4- ر. ك به: همان، صص79- 78
5- ر. ك به: همان، صص30- 29
6- ر. ك به: همان، صص88- 87
7- ر. ك به: همان، صص75- 74
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر