نويسنده: داريوش اسدزاده
آنچه پيش روي داريد خاطرهاي است از استاد داريوش اسدزاده كه نمايانگر چند و چون برگزاري انتخابات مجلس در مـنــطـقـه سـاوجـبـلاغ و شهريار در دوره نخستوزيري احمد قوام است. اين روايت از آن جنبه درخورخوانش است كه سبك و سليقه «جناب اشرف» را در گسيل داشتن نمايندگان شهرهاي گوناگون به مجلس نشان ميدهد. با سپاس از استاد كه اين يادمان را براي درج در صفحه تاريخ جوان قلمي كردند.
درست به ياد دارم كه در سالهاي نخستين دهه20 شمسي و در زمان نخستوزيري قوامالسلطنه بود كه بنده به عنوان رياست كارگزيني اداره كل اموال دولتي و شهرداريها در وزارت دارايي انتخاب شدم، رياست ادارهها برعهده آقاي شيخاسلامي نامي بود كه توجه خاصي نيز به بنده داشت. روزي از روزها مرا احضار كرد و با كمال خلوص نيت فرمود كه بايد مأموريت خاصي را انجام دهي. موضوع چنين است كه دوران انتخابات مجلس شوراي ملي است و نظر دستگاه و اعليحضرت همايوني اينكه از ساوجبلاغ و شهريار سيدمحمدصادق طباطبايي انتخاب شود ولي به عقيده جناب نخستوزير قوامالسلطنه بايد كهبد به مجلس راه يابد. از قرار معلوم (پشت پرده) آقاي كهبد 500 هزار تومان قرار است به عنوان محبت به ايشان پرداخت نمايد. حال چون بنده شناخت كاملي راجع به شما دارم بايد با دوستان يا كارمندان مورد نظرتان بدان سو حركت كرده و كمك لازم را راجع به انتخاب فرد مورد نظر (آقاي سيدمحمد صادق طباطبايي) بفرماييد. بالاخره بعد از چند روز همراه شش نفر از كارمندان اداره و چهار تن از دوستان به طرف شهريار حركت كرديم.
از آنجا كه كبوديندره مركزيت داشت خودم در آنجا ساكن شدم و ديگران را به قصبات مختلف اعزام كردم و چون بوق و كرنا و سر و صداي تبليغات شروع شده بود، به همراهان متذكر شده بودم كه بايد بيانات شما عاميانه و خداپسندانه باشد. مثلاً قرار بود براي جلب نظر مردم به سمت صادق طباطبايي بگويند: «سيد بزرگوار آقاي سيد محمدصادق طباطبايي كه مردي مؤمن و خداپرست و با آلعبا هر شب محشور است و براي خدمت به مردم از درگاه خداوند متعال آرزوي سلامتي و فراواني درخواست ميكند را انتخاب كنيد كه هم دنيا را داريد و هم آخرتتان را» و در مقابل براي ريزش رأي كهبد بگويند اي مردم به كهبد كچل و شكم گنده كه زمينهايتان را غصب و به شماها اجحاف كرده رأي ندهيد. خلاصه قرار بود گفتهها در اين حدود باشد كه اگر بهشت را ميخواهيد به اين بزرگوار يعني سيدمحمدصادق طباطبايي رأي دهيد و اگر جهنم را ميخواهيد به كهبد غاصب زمينهايتان رأي دهيد.
بالاخره رأيگيري آغاز شد و بعد از چند روز صندوق آرا جمعآوري شد. با توجه به تبليغات احتمال انتخاب شدن سيدمحمدصادق طباطبايي زياد بود به همين خاطر براي حفاظت از صندوقها قرار بود كه شب در فرمانداري يا بخشداري بمانند تا روز بعد رأيها خوانده شوند. طبق قانون قرار بر اين بود كه مأمورين دولت و متوليان صندوق از اوضاع مراقبت نمايند كه يكباره اختلاف و نزاع بين ژاندارمها و نمايندگان مردمي صندوق درگرفت كه در اين كتككاري بعضي از كارمندان اداره زخمي شدند و راه فرار به طرف فرمانداري بسته شد. من كه در پشت يك درخت شاهد ماجرا بودم و راه فرار نداشتم اجباراً براي اختفا بالاي درخت رفتم و تا سپيده صبح از سرما لرزيدم.
نتيجه انتخابات آن شد كه كهبد به مجلس راه يافت و كارمنداني كه در اين ماجرا به تبليغ صادق طباطبايي پرداخته بودند همگي شناسايي و اخراج شدند ولي من كه هدايت تبليغات را برعهده داشتم چون به نام طباطبايي در اين ماجرا معروف شده بودم به همين نام بازنشسته شدم و نهايتاً هم معلوم نشد شخص طباطبايي كيست؟