کد خبر: 847186
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
به بهانه انتشار اثر تاريخي- ادبي «بي‌سرو سيمين»
نـخستـين سالـگرد استاد ايرج افشار در پنج‌شنبه هجدهم اسفند 1390 پيامكي از پيمان شوقي دريافت كردم: «سووشون برپاست. سيمين به جلال پيوست!»
نويسنده:  سيد‌جواد مير‌هاشمي
 
 
نـخستـين سالـگرد استاد ايرج افشار در پنج‌شنبه هجدهم اسفند 1390 پيامكي از پيمان شوقي دريافت كردم: «سووشون برپاست. سيمين به جلال پيوست!» غروب همان روز علي دهباشي پيشنهاد ساخت فيلم مستندي از بانو سيمين دانشور را دادند. در زمان حيات اول بانوي داستان‌نويس ايران بخت يارم نبود ايشان را زيارت كنم و وعده ديدارمان به قيامت شد. دو بار تماس گرفتم كه اجازه ديدار بگيرم، مرتبه اول صداي شكسته‌اي گفت: «خانم خواب هستند» و ديگر بار كسي تلفنم را جواب نداد و بعد هم كاهلي و گذشت روزگار و حال، خبر برپا شدن سووشون...
 
 
نمي‌دانستم با خود سيمين خانم تلفني صحبت كردم يا سوسن خانم پرستارش، چون شنيده بودم خانم بيمار و بي‌حوصله است و كسي را به حضور نمي‌پذيرد. حال داشتم خواب مي‌ديدم كه قرار است از او فيلمي بسازم يا خواب مي‌ديدم كه دارم خواب مي‌بينم كه او ديگر نيست و از كفم رها زمان. صبح آدينه گوينده راديو خبر فوت بانو دانشور را اعلام كرد. گفت‌وگوي جالبي بين پدر و مادرم صورت گرفت. پدر سيمين را همسر جلال مي‌شناخت و مادر او را سيمين دانشور. مادر مي‌گفت «حتي كوچه بن‌بستي هم به نام سيمين نخواهد شد. هر چند اتوبان جلال آل‌احمد هميشه ترافيك است.» گوينده راديو پيام تصادفي در اتوبان آل‌احمد را گزارش مي‌كرد.
 
 
 
ساخت فيلم مستند بهانه‌اي شد كه نزد بيش از 30 آموزگار مهربان شاگردي كنم و پُرسان شوم «سيمين دانشور كه بود و رمز ماندگاري سووشون چيست؟» انگيزه ما براي گفت‌وگو با تمامي آموزگاران نخست ساخت و تهيه فيلم مستند بود. پيشنهاد اميرحسن چهل‌تن اين بود كه گفت: «اين گفت‌وگو تاريخ شفاهي است و حيف است فقط بخشي از آن در فيلم استفاده شود...» و تصميم به چاپ و نشر گفت‌وگوها گرفتيم و بي‌شك مهر جواد مجابي و آسيه جوادي مزيد بر علت شد كه مرا مانند فرزندي راهنمايي كردند تا راه را از بي‌راهه بشناسم و اميد است به خطا نرفته و به‌خوبي شاگردي كرده باشم. اكنون بنا دارم برخلاف رويه مرسوم از روند تحقيق و شكل‌گيري اين مرقومه چند خطي قلم‌اندازي كنم.
 
 
نوروز سال 1391 به اتفاق اميد حبيب‌طاري‌فرد به خانه سيمين و جلال مي‌رويم. چشم مي‌چرخانيم. هيچ تغييري بين عكس‌هاي بايگاني چند دهه پيش با حال نمي‌بينيم و فقط جاي سيمينِ جلال خالي است! «واقعاً كي مانده كه بهش سلام كنم؟» اولين كتابي كه از خانم دانشور تهيه كردم و خواندم مجموعه داستان «به كي سلام كنم؟» بود. نام كتاب خود دل مي‌برد و داستان‌هايش را از بس خواندم شيرازه‌اش از هم گسيخته شده است. خاله ويكي (ويكتوريا) خواهر سيمين خانم ماجراي چگونگي آفرينش داستان را مي‌گويد و دو باره و چند باره مي‌خوانمش. از خانه دكتر دانشور بيرون مي‌آييم و قله‌هاي سفيدپوش شده كوه‌هاي شميران خودنمايي مي‌كند.
 
 
 
 
 «كوه سرگردان» كجاست؟
 
 
هواي شميران تا همين سال گذشته با نفس‌هاي نيما، جلال و سيمين پيوند خورده است. اين دم و بازدم اگر دانشور را تهراني كرده باشد كه موجب فخر تهران است. «شيرازي بي‌نام» نام مستعاري است كه سيمين دانشور براي مقالاتش در راديو تهران و روزنامه ايران در سال 1320 برگزيد و اولين مقاله‌اش را به نام «زمستان بي‌شباهت به زندگاني ما نيست» به طبع رسانيد. حال اگر دختر شيرازي را دختر شمرون نام بگذارند جاي گله نيست، زيرا خانه سيمين در شميران خانه مادر غم‌ها و خواهر شادي‌ها بوده است و بن‌بست ارض در تهران كوچه آشتي‌كنان.
 
 
كتاب «وداع با سارتر» اثر سيمون دوبووار آخرين گفت‌وگو با ژان پل سارتر را كه ورق مي‌زنم جاي خالي چنين كتابي را بيش از پيش احساس مي‌كنم. مگر نه اينكه سيمين و جلال را با سيمون دوبووار و ژان پل سارتر مقايسه مي‌كردند؟
 
 
از سارتر و دوبووار نوشتم! بجاست يادي كنم از مرتضي كيوان و پوري سلطاني كه طول ازدواجشان 69 روز بيشتر به درازا نكشيد و هنوز سلطاني از كيوان با شور و حرارت ديروز صحبت مي‌كند. حالا چرا كيوان و سلطاني؟ دانشور در گفت‌وگويي با ناصر حريري مي‌گويد: «...يكي از كساني كه به خانه ما مي‌آمد مرتضي كيوان بود كه تشويقم كرد قصه‌هاي پراكنده‌ام را در يك مجموعه بياورم و خودش ترتيب چاپ كتاب آتش خاموش را داد». اين اتفاق فرخنده در ارديبهشت سال 1327 رقم خورد.
 
 
آري، اين مرتضي كيوان بود كه استعداد سيمين دانشور را كشف كرد و به او پرچم اولين داستان‌نويس زن ايراني را داد تا سيمين الگوي فرهنگي زنان شود. بگذريم كه حال تمام قبله‌نماها چيني و درفش كاوياني وارداتي است! سلطاني و دانشور هر دو به همسران فقيد خود وفادار مي‌مانند، ولي كافي است به بعضي از پرسش‌هايي كه موجب رنجش سيمين خانم مي‌شود نگاه بيندازيم تا بدانيم جهان مردان چه نامهربان است با شهرزاد قصه‌گويش، توفيق سووشون و خوش نشستن شاهين خوش‌اقبال بر شانه سيمين را كفتر جلد جلال مي‌پندارند و بس.
 
 
مجيد طالقاني، مدير داخلي انتشارات خوارزمي محبت كرد و اولين چاپ كتاب سووشون را از همسر زنده‌ياد عليرضا حيدري، مهين شاهيده به امانت گرفت. طلوع سووشون تيرماه سال 1348، بي‌تقديم‌نامه. از چاپ دوم سووشون داراي تقديم‌ نامه مي‌شود: «‌به ياد دوست، كه جلال زندگيم بود و در سوگش به سووشون نشسته‌ام. سيمين». ياد آن روايتي افتادم كه در باب سووشون مي‌گفت: «وقتي سووشون در‌آمده بود جمع كافه‌نشين زيج نشسته بودند كه كار آقا‌جلال است و مردمي كه به قول آقا‌جلال باور ندارند زن جز بند رخت، آشپزخانه و رختخواب كاري به دنيا داشته باشد، باور نداشتند سيمين خانم حتي پيش از آنكه آقا‌جلال سرخورده از نجف برگردد، در اين مقوله فرس رانده بود و مكتوباتش به قول پرويز داريوش جاي انكار نمي‌گذاشت، اما وقتي جزيره سرگرداني در‌آمد ديگر سال‌ها بود آقا جلال نبود و جاي آن بود كه اهل نقد جست‌وجو كنند نقشي را كه سواد و دانش سيمين خانم داشت در كارهاي آل‌احمد در آن 20 سال. اين خود كاري تحقيقي مي‌تواند بود براي اهل بخيه. انگار وقتي سارتر مي‌رفت تازه جماعت اندازه سيمون دوبووار را دانستند.»
 
 
ديگر نيازي به شرح نيست كه سووشون پيش از غروب جلال به طبع رسيده است و جلال آل‌احمد خود شاهد آفرينش كتاب از چرك‌نويس تا پاك‌نويس بوده است. در گپ و گفت‌هاي نوروزي آغاز تحقيق فيلم دوستي تأكيد مي‌كرد «تو كارآگاه نيستي و مستندساز هستي!» اين جمله در خيلي از مواقع كاربردي شد و كمك حالم. سه‌شنبه بيست و هفتم تيرماه سال 1391 شكم به يقين تبديل شد كه «كوه سرگردان» غايب از نظر است. در مسير رفتن به خانه ليلي رياحي دخترخوانده و خواهرزاده سيمين خانم ناخواسته دوستي را ديديم كه پرهيز داد از اطناب در پرسش «كوه سرگردان كجاست؟» نمي‌دانست و اصلاً نگفتم به كوير مرنجاب رفتم و با اميد طاري‌فرد شب را صبح كرديم شايد ساربان سرگردان با كاروان شتر برايمان آب، نان و خبري بياورد! نيكبخت نبوديم و به غير از جشن و سرور جوانان كه از شهر سر به بيابان گذاشته بودند و در هتل هزار هزار ستاره بي‌منت پروردگار شادمان بودند هيچ نديديم. آخرين تمنايم در اين معرفي‌نامه آن است كه روزي بتوان از كوه سرگردان نشاني يافت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر