احمد محمدتبريزي
نخستين روزهاي فروردين سال 1365 با ولادت جواد الائمه(ع) و اميرالمؤمنين علي (ع) همراه بود و شيريني مضاعف آن ايام براي رزمندگان با فتوحات به دست آمده در فاو همراه شد. دشمن به رغم تمام تلاشهايش براي باز پسگيري فاو، به نتيجهاي نرسيده بود و اين شهر هنوز شهر فاطميه – نامي كه رزمندگان بر آن نهاده بودند- لقب داشت. در فاطميه بود كه ماجراي هفت تن آل صفاي گردان تخريب رقم خورد.
به گزارش «جوان»، بچههاي جنگ به گردان تخريب، گردان مخلصين ميگفتند. نيروهايي كه به قول معروف حسابي نور بالا ميزدند و فتيله معنويت و اخلاصشان بالا بود. به اعتراف بچههاي جبهه، معنويت بين بچههاي تخريب در اوج بود و حضور طلبههاي بسيجي طراوت و شادابي خاصي به اين جمع باصفا ميبخشيد. رزمندگان تخريب بايد در منطقه عملياتي و در خطوط دشمن ميدان مين احداث ميكردند و كار سخت و نفسگيري انجام ميدادند كه ريسك بالايي ميطلبيد.
اوايل سال 65 لشكر 10 سيدالشهدا (ع) در شهر فاو و اطراف كارخانه نمك خط پدافندي داشت و دشمن مدام براي بازپسگيري خطوط از دست رفته اقدام به پاتك ميكرد و درگيري در خط مقدم ادامه داشت. در چنين شرايطي با توجه به باتلاقي بودن زمين منطقه، تنها مينهايي كه كارايي داشت و ميتوانست از دشمن تلفات بگيرد، مين ضد نفر و ضد تانك بود.
دو تيم از بچههاي تخريب لشكر 10 در فاو براي مينگذاري فعال بودند و مأموريت داشتند كه خط پدافندي لشكر را كه حدود چهار كيلومتر طولي، مقابل دشمن امتداد داشت مينگذاري كنند و هرشب براي مينگذاري مقابل دشمن اعزام ميشدند و در تاريكي شب تا قبل از روشن شدن هوا در فاصله نزديك با دشمن مينگذاري ميكردند.
تخريبچيها هر شب حدود 200 مين ضدتانك«m19» كه آماده انفجار بود در زمين باتلاقي حمل ميكردند و در دو رديف جلوي دشمن در زمين ميكاشتند. بچههاي تخريب ميدانستند اصابت يك تركش كوچك به مين هايي كه مسلح و آماده كاشت بودند، مساوي با پودر شدن آنهاست. با اين وجود كارشان را با دل و جان انجام ميدادند و شهيد صاحب علي نباتي مسئوليت تيم مينگذاري را بر عهده داشت.
در يكي از شبها گردان المهدي به فرماندهي شهيد حسنيان خط را به گردان حضرت قاسم(ع) تحويل داد و بچههاي گردان حضرت قاسم در خط استقرار پيدا كردند و با تعدادي از نيروهاي گردان تخريب كه به عنوان تأمين با آنها همراه شده بودند از خاكريز خودي حركت كردند و به زمين باتلاقي مقابل دشمن وارد شدند. سر جمع هر كدام 25 كيلو مواد منفجره تي ان تي آماده انفجار حمل ميكردند و باور داشتند كه چه خطراتي در كمين است.
مجيدرضايي، حسين مسيبي، منصور احدي، غلامرضا زند، رحمان ميرزازاده، توحيد ملازمي و فرمانده اين تيم صاحبعلي نباتي آماده هر پيشامد و اتفاقي بودند. كارها به خوبي پيش ميرفت تا اينكه صداي انفجار مهيبي خطي از آتش مقابل دشمن ايجاد كرد و خط مقدم به هم ريخت. بچههاي تخريب كه در خط وظيفه آتشگذاري را داشتند هر چه صبر كردند تا كسي بيايد و مينها را براي كاشت مقابل دشمن جلو ببرد، خبري نشد.
سردار شهيد «حاج اصغر احمدي» از فرماندهان لشكر10 سيدالشهدا(ع) در خاطرهاي شهادت هفت تن از نيروهاي گردان تخريب اين لشكر را چنين روايت ميكند: «يكي از نيروهاي تخريب كه پشت خاكريز و منتظر ديگران بود پيش ما آمد و با نگراني گفت بچههايي كه براي مينگذاري رفتند هنوز برنگشتند. هوا تاريك بود كه وارد ميدان مين شدم گاهي هم منور زده ميشد. در نور منورها هرچه نگاه كردم كسي را نديدم، برادر نباتي را صدا كردم، چند بار نيروها را صدا كردم؛ ولي اثري از آنها نبود، تا اينكه چاله انفجار بزرگي توجهم را جلب كرد. كمي دقيقتر كه نگاه كردم تعدادي پيكر قطعه قطعه شده ديدم. به پشت خاكريز برگشتم تا كمك بياورم. چند نفر از نيروهاي تخريب هم نگران بچههايي كه دير آمده بودند شدند، من هم آنچه ديده بودم را به آنها گفتم و همه با هم وارد ميدان مين شديم و رسيديم به چاله انفجاري. هرچه وارسي كرديم از آن هفت نفر هيچ كسي را زنده نديديم. ديگر خاطر جمع شديم كه همه با انفجار شهيد شدند و مشغول جمعآوري شهدا شديم، بعضي از شهدا فقط سر و صورتشان سالم مانده بود و ميشد تشخيص داد و از چند شهيد ديگر جز چند كيلو گوشت له شده چيزي نمانده بود.»
شهيدان باصفاي گردان تخريب در سحر ولادت قمر بني هاشم(ع) در شهر فاو به آسمان پرواز كردند و الگويي را در فرهنگ نيروهاي تخريب باز كردند.