کد خبر: 846673
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
«نظري بر هويت فكري و سياسي طراحان پروژه انحلال ارتش» در گفت و شنود با قاسم تبريزي
روز ارتش جمهوري اسلامي فرصتي براي مرور وقايع و نكات چندي است كه درخواست «انحلال ارتش» پس از پيروزي انقلاب اسلامي از سوي برخي گروه‌ها، در زمره آنهاست...
نويسنده:  محمدرضا كائيني
 
 
 
روز ارتش جمهوري اسلامي فرصتي براي مرور وقايع و نكات چندي است كه درخواست «انحلال ارتش» پس از پيروزي انقلاب اسلامي از سوي برخي گروه‌ها، در زمره آنهاست. اينك به همين مناسبت تاريخي و در راستاي بازكاوي اين رخداد، با جناب قاسم تبريزي پژوهشگر تاريخ معاصر ايران گفت و شنودي انجام داده‌ايم كه نتيجه آن را پيش رو داريد. اميد آنكه مقبول افتد.
      
 
وضعيت ارتش ايران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي چگونه بود و قضيه انحلال ارتش پس از پيروزي انقلاب توسط چه جرياناتي توصيه مي‌شد و علت چه بود؟
 
 
بسم الله الرحمن الرحيم. ارتش ايران در دوره رضاخان براي تحقق اهداف انگليسي‌ها و توسط مستشاران انگليسي تشكيل شد. بعد از جنگ جهاني دوم، به‌تدريج امريكايي‌ها جاي انگليسي‌ها را گرفتند و نتيجتاً برنامه‌ريزي ارتش ايران، به دست مستشاران امريكايي انجام مي‌شد. حتي مدتي عوامل بهايي به عنوان دستيار امريكايي‌ها در رأس و بدنه ارتش بودند! از آنجا كه اهداف انقلاب اسلامي در تضاد آشكار با اهداف پهلوي‌ها بود، طبيعتاً ساختار ارتش هم بايد تغيير مي‌كرد، اما در اين ميان، گروه‌ها و جرياناتي قصد انحلال ارتش را داشتند تا زمينه را براي حركت‌هاي ضد انقلابي خودشان فراهم كنند. اين جريانات از طيف‌هاي مختلفي تشكيل مي‌شدند. گروهي از آنها، آدم‌هاي خيانتكار و بعضاً جنايتكار وابسته به انگليس يا امريكا بودند كه در رده‌هاي اول و دوم ارتش حضور داشتند. بعد از انقلاب سران ارتش يا فرار كردند يا دستگير و محاكمه شدند. بدنه ارتش و رده‌هاي پايين، از مردم عادي بودند و به فرموده امام، جزو مردم انقلابي هم محسوب مي‌شدند و كسي به آنها كاري نداشت. اين گروه همزمان با انقلاب، به كار خود ادامه دادند و نقشه امريكا براي رو در رو قرار دادن ارتش و مردم را عقيم گذاشتند. مردم در راه‌پيمايي‌ها به سربازان گل مي‌دادند و در واقع، ارتش را از نظر عاطفي خلع سلاح كردند.
 
 
 
اين آمادگي در بدنه ارتش براي پيوستن به مردم، چگونه ايجاد شده بود؟
 
 
 
واقعيت اين است كه در درون ارتش شاهنشاهي، انسان‌هاي انقلابي، صالح، مؤمن و معتقدي چون شهداي گرانقدرمان شهيد صياد شيرازي، شهيد كلاهدوز، شهيد نامجو و امثالهم داشتيم كه با انقلابيون در تماس بودند و توانستند با روشنگري‌ها و اقدامات زيركانه خود بدنه ارتش را آماده كنند. اما گروه‌هايي چون منافقين، چريك‌هاي فدايي خلق و حتي حزب توده هم دائماً تبليغ مي‌كردند كه ارتش بايد منحل شود و حضرت امام با درايت و زيركي خاص خود، در برابر اين توطئه‌ها ايستادگي كردند. به دليل همين شيطنت گروهك‌ها، اوضاع ارتش تا حد زيادي آشفته شده بود و حتي بعضي از نظامي‌ها تا اسفند سال 1357 هم سر كار نمي‌رفتند و تحت تأثير تبليغات گروهك‌ها تصور مي‌كردند قرار است ارتش منحل شود!
 
 
البته عده كمي از انقلابيون هم تصور مي‌كردند براي به وجود آمدن يك نيروي نظامي صد در صد مردمي، لازم است ارتش منحل شود. آنها شايد به اين موضوع مهم توجه زيادي نداشتند كه اكثر ارتشي‌ها آدم‌هاي عادي جامعه هستند و با اعضاي خانواده‌هايشان در تظاهرات‌ها و راه‌پيمايي‌هاي انقلاب شركت مي‌كردند، در نتيجه نظام تازه تأسيس اسلامي با بدنه ارتش مشكل نداشت، بلكه مشكل آن با مستشاران امريكايي و افراد وابسته به بيگانه در رأس ارتش بود كه با وقوع انقلاب فرار كرده يا از بين رفته بودند. انقلابيون يك ارتش مكتبي مي‌خواستند كه با تأسيس سپاه به وجود آمد و ارتش و سپاه در كنار هم شروع به فعاليت كردند.
 
 
به طور مشخص و با نگاهي خرد، فعاليت‌هاي مستشاران امريكايي در چه عرصه‌هايي صورت مي‌گرفت؟
 
 
 
يك وقت هست شما در هر زمينه‌اي از كشوري مستشار دعوت مي‌كنيد تا از دانش و مهارت او استفاده كنيد كه نه‌تنها اشكالي ندارد، بلكه باعث رشد آن زمينه هم مي‌شود، اما كار مستشاران امريكايي در ايران، سلطه بر مهم‌ترين ركن كشور يعني ارتش بود. آنها مديريت كل تشكيلات ارتش را در دست داشتند و به هر شكلي كه منافعشان ايجاب مي‌كرد، رفتار مي‌كردند. اين نوع مستشاران نه‌تنها دانش و تجربه خود را منتقل نمي‌كنند، بلكه رفتاري تحكم‌آميز و تحقيركننده دارند. امريكايي‌ها بر اساس همان طرح كاپيتولاسيوني كه پيش از آن به انگليسي‌ها و روس‌ها اجازه مي‌داد هر كاري كه دلشان مي‌خواهد در ايران بكنند، عمل مي‌كردند، منتها حيطه عمل امريكايي‌ها خيلي وسيع‌تر بود. آنها پس از جنگ جهاني دوم، يعني از سال 1321، زمام ارتش ايران را در دست گرفتند و يك سال بعد از اشغال ايران توسط متفقين و روي كار آمدن محمدرضا شاه، بر نيروي زميني و هوايي ايران هم تسلط يافتند. پس از 28 مرداد سال 1332 تا بهمن سال 1357 هم، كلاً ارتش ايران را در دست داشتند و براي آن برنامه‌ريزي مي‌كردند. آنها در بهشهر و چالوس دستگاه‌هاي استراق سمع كار گذاشته بودند و حتي تلفن‌هاي كاخ كرملين را هم شنود مي‌كردند! و هواپيماهايي را كه در شوروي رفت و آمد مي‌كردند، زير نظر داشتند. مستشاران امريكايي آزادي كامل داشتند و حقوق‌هاي گزافي از حكومت شاه مي‌گرفتند. هر وسيله‌اي را هم كه اعلام نياز مي‌كردند، بدون آنكه از آنها سؤال شود چرا مي‌خواهند، به‌سرعت برايشان فراهم مي‌شد و فقط كافي بود به رئيس ستاد ارتش تلفن بزنند و درخواست پول كنند. نحوه خريد و دستور تهيه و چگونگي استفاده از اين امكانات، تماماً در اختيار خود مستشاران بود و ارتش ايران فقط بايد هزينه‌اش را مي‌داد. در سال 1343 هم كه قانون كاپيتولاسيون را توسط عناصر خود به تصويب رساندند.
 
 
اين قانون قرار بود چه چيزي را تكميل كند؟
 
 
 
طبق اين قانون تمام امريكايي‌ها، اعم از نظامي و غير‌نظامي هر تخلفي كه در ايران مي‌كردند، پليس ايران حق دستگيري آنها را نداشت. امريكايي‌ها واقعاً فعال ما‌يشاء بودند و مملكت كاملاً در اختيارشان بود و هر دستوري كه صادر مي‌كردند، حتي شاه ايران ملزم به اجراي آنها بود. بزرگ‌ترين لطمه‌اي كه امريكايي‌ها به ارتش ايران زدند، احساس حقارت و توقف رشد علمي در آن بود.
 
 
شايد انقلابيوني كه در پي انحلال ارتش بودند مي‌خواستند به‌نوعي اين آثار شوم را از بين ببرند. اينطور نيست؟
 
 
شايد، ولي خوشبختانه شخصيت‌هاي رده بالاي نظام، از جمله مرحوم آيت‌الله طالقاني، شهيد آيت‌الله مطهري و شهيد آيت‌الله بهشتي معتقد بودند كه بايد ارتش را حفظ كرد.
 
 
 
پس از پيروزي انقلاب چه اتفاقي براي ارتش افتاد و سازمان‌بندي آن چگونه شكل گرفت؟
 
 
با پيروزي انقلاب و تشكيل دولت موقت، رياست ستاد ارتش به شهيد سپهبد قرني سپرده شد و ايشان در 23 بهمن سال 1357 ارتش را تحويل گرفت. ايشان در بعضي از شوراهاي كميته انقلاب شركت مي‌كرد و طبق سياست‌گذاري شخص حضرت امام و برنامه‌ريزي‌هاي شوراي انقلاب عمل مي‌كرد. بنابراين انقلابيون به دنبال انحلال ارتش نبودند و من كلاً فرد خاصي را به ياد نمي‌آورم كه از انحلال ارتش‌حرفی‌زده باشد. شايد منظورشان تصفيه ارتش بوده باشد كه مد نظر همه انقلابيون بود. كساني كه كلاً دم از انحلال ارتش مي‌زدند، منافقان، چريك‌هاي فدايي خلق و جريانات چپ بودند.
 
 
 
 
 
 بسياري از نظامي‌ها هم باور كرده بودند قرار است ارتش منحل شود
 
 
 
 
 
برخي بر اين گزاره متمركز شده بودند كه تشكيل سپاه در جهت تضعيف ارتش بوده است. تحليل شما چيست؟
 
 
ابداً اين‌طور نيست. تأسيس سپاه نه‌تنها در جهت تضعيف ارتش نبود، بلكه آن را تقويت هم كرد. در طول جنگ هم شاهد ثمرات درخشان اين همكاري بوديم و اينها تنها يكي از ثمرات درخشان موضع‌گيري نظام در قبال ارتش است. اين دو بازوي نظام در كنار يكديگر، به دفاع از امنيت كشور پرداختند. عده‌اي از ارتشي‌ها به سپاه رفتند و بالعكس. كساني چون شهيد صياد شيرازي و شهيد كلاهدوز به‌طور مشترك كار مي‌كردند. به طور مشخص شهيد كلاهدوز از ارتش به سپاه آمد تا با آقاي محسن رضايي همكاري كند و به عنوان يك فرد سپاهي شهيد شد. بنابراين هيچ‌وقت بين سپاه و ارتش تقابل وجود نداشت و تنها مي‌توان گفت دربرخي اوقات، تفاوت بينش وجود داشت، چون بچه‌هاي سپاه از دل انقلاب جوشيده و بيرون آمده، ولي بخشي از ارتش از دوره شاه باقي مانده بودند و لذا نياز به آموزش و زمان داشتند تا خود را با انقلاب تطبيق بدهند.
 
 
به حضور شهيد قرني در رأس ارتش پس از پيروزي انقلاب اشاره كرديد. بد نيست به اقدامات ايشان براي بازسازي و مخصوصاً پاكسازي ارتش هم اشار‌اتي كنيد.
 
 
ايشان چون ارتش را خوب مي‌شناخت، به اعتقاد بنده موفق عمل كرد. ايشان از رده فرماندهان بالا شروع كرد تا به رده‌هاي فرماندهان پائين در دورافتاده‌ترين مناطق كشور رسيد و وابستگان به رژيم پهلوي و كساني را كه به مردم خيانت كرده بودند، از رده خارج كرد. شهيد قرني هنگامي زمام امور را به دست گرفت كه بخشي از افراد ارتش، سرگردان و بي‌برنامه شده بودند. او آنها را جمع‌آوري و ساماندهي كرد كه كار بسيار بزرگي بود. در آن مقطع كه هنوز قانوني وجود نداشت و نظام نوپاي اسلامي انسجام كافي را نداشت، طبيعتاً فرامين امام حكم قانون را داشت و ايشان هم فرموده بودند ارتش بايد براي حفظ انقلاب، حفظ شود. بديهي است شهيد قرني نيز با پشتيباني معنوي حضرت امام به ساماندهي ارتش پرداخت. شهيد قرني چون از سوي امام تأييد شده بود، حتي اگر كسي در ارتش بود كه ايشان را مناسب نمي‌دانست، به دليل تأييد امام از ايشان اطاعت مي‌كرد. كلاً در همه جا همين‌طور بود و وقتي كسي از سوي امام منصوب يا تأييد مي‌شد، همه خود را ملزم به اطاعت از او مي‌دانستند. در مجموع عملكرد شهيد قرني درآن دوره خطير را مثبت مي‌بينم.
 
 
ارزيابي شما از پاكسازي‌ها و تصفيه‌هاي درون ارتش چيست؟ اين كار به چه شيوه‌اي انجام شد؟
 
 
شهيد قرني هنگامي كه وارد ارتش شد ارتش از هم پاشيده بود و نياز به بازسازي، ساماندهي و انتخاب افراد مورد اعتماد براي سطوح مختلف فرماندهي داشت. با شروع كار ايشان، جريانات ضد انقلاب، از جمله حزب دموكرات كردستان- كه وابسته به صهيونيسم بود- يا نيروهاي وابسته به غرب مثل سلطنت‌طلب‌ها و گروه‌هاي محارب و ضدانقلاب از قبيل چريك‌هاي فدايي خلق و منافقين، در نقاط مختلف ايران بلوا و آشوب به پا كردند. حزب توده هم كه پنهاني و منافقانه فعاليت مي‌كرد يعني ظاهراً با انقلاب بود، ولي در اصل منافع خود را- كه در راستاي منافع روسيه بود- دنبال مي‌كرد. عده‌اي هم با نام خلق عرب در خوزستان آشوب به پا كرده بودند. اينها يك جريان انگليسي بودند و با صدام و استخبارات عراق همكاري مي‌كردند و فعاليت‌هاي ضد انقلابي انجام مي‌دادند. طبعاً بخش زيادي از اين آشوب‌ها متوجه ارتش مي‌شد، از جمله اينكه به پادگان‌ها حمله مي‌كردند، مخصوصاً كه سه چهار روز قبل از پيروزي انقلاب اسلحه‌هاي زيادي به دست مردم افتاد كه بعدها مشكلات زيادي را هم براي مردم عادي ايجاد كرد. زماني كه امام از مردم خواستند اسلحه‌ها را برگردانند، اكثراً اين كار را كردند، اما منافقين، چريك‌هاي فدايي خلق و گروهك‌هاي ديگر اسلحه‌ها را براي اقدامات خرابكارانه خود در آينده نگه داشتند.
 
 
فتنه‌انگيزي‌ها البته منحصر به اين گروهك‌ها نبود. فتنه خلق مسلمان در آذربايجان هم مشكلات فراواني براي نظام به وجود آورد. اينطور نيست؟
 
 
همين‌طور است. اينها بيشتر با امريكايي‌ها ارتباط داشتند. غير از اينها در بيرون از مرزها هم كساني مثل ارتشبد اويسي نيروهاي كنار گذاشته شده ارتش را جمع كرده بود و عليه انقلاب فعاليت مي‌كرد. همين‌طور علي اميني جبهه‌اي به نام نجات به راه انداخته بود. شاپور بختيار هم گروهي به اسم نهضت مقاومت ملي تشكيل داده بود. سلطنت‌طلب‌ها و سفارت امريكا هم سخت در تكاپو بودند تا عناصر خود را ساماندهي كنند و بلوايي را به راه بيندازند. متأسفانه بسياري از اسناد لانه جاسوسي از بين رفت و پودر شد و مقداري هم به امريكا منتقل شد، وگرنه گستره فعاليت عوامل سيا در ايران، بسيار بيشتر نشان داده مي‌شد. شهيد قرني در چنين وضعيتي به رياست ستاد انتخاب شد و اولين جايي را كه سازماندهي كرد، كردستان بود. گروهك‌ها در سنندج عده زيادي را قتل عام كرده بودند. در پي فرمان امام مبني بر آرام كردن كردستان، ارتش به فرماندهي شهيد قرني وارد عمليات شد و توانست پادگان سنندج را از دست گروهك‌ها بيرون بياورد.
 
 
و جوسازي عليه ايشان شروع شد...
 
 
همين‌طور است. ضد انقلاب شروع به جوسازي كرد كه شهيد قرني عامل كشتار مردم كردستان است و نشرياتي چون «آيندگان»، «اميد ايران»، «بامداد»، «تهران مصور»، «پيغام امروز» و... با مديريت سلطنت‌طلب‌ها و گروهك‌هاي چپ فضا را بر شهيد قرني تنگ كردند، به‌طوري كه نهايتاً ايشان مجبور به استعفا شد، اما با استعفاي ايشان نه‌تنها مشكل كردستان حل نشد، بلكه اوضاع وخيم‌تر هم شد. در همان دوره، امام براي اتمام حجت هيئتي متشكل از مرحوم آيت‌الله طالقاني، شهيد آيت‌الله بهشتي و مرحوم آيت‌الله‌ هاشمي رفسنجاني و... را براي مذاكره و حل معضل كردستان تعيين كردند. با ورود اين هيئت به كردستان، چند تن از رهبران كرد در جلسه اول حاضر شدند، اما بچه‌هاي مذهبي كردستان مي‌دانستند در پس پرده توطئه‌هايي در جريان است. ذكر اين نكته را ضروري مي‌دانم كه ارتش و نيروهاي انقلابي در كردستان، با مردم كرد مواجه نبودند، بلكه با جرياناتي چون كومله و دموكرات ِوابسته به صهيونيسم و غرب طرف بودند كه بسياري‌شان از شهرهاي ديگر براي فتنه‌انگيزي در كردستان آمده بودند.
 
 
 
 
 بسياري از نظامي‌ها هم باور كرده بودند قرار است ارتش منحل شود
 
 
 
هيئت صلح و مذاكره خيلي زود متوجه شد كه بسياري از كساني كه خود را رهبر كردها معرفي مي‌كنند، در واقع در پي خودمختاري هستند! گروه‌هاي كمونيستي مثل گروه شيخ عزالدين حسيني هم - كه قبل از انقلاب با ساواك همكاري مي‌كرد- تكليفش معلوم بود و يكي از كساني كه بسيار عليه شهيد قرني جوسازي كرد، او بود.
 
 
به نقش دوگانه حزب توده اشاره كرديد. لطفاً در اين باره توضيح بيشتري دهيد.
 
 
حزب توده در ارتش «سازمان افسران» داشت و از دهه 20 به بعد، خيانت‌هاي مكرري به كشور كرد. اين حزب وابسته به شوروي بود و با آنكه خود را يك حزب قانوني مي‌دانست كه به اصطلاح قانون اساسي را قبول داشت، اما طبق قانون اساسي اصلاً حق داشتن يك تشكيلات نظامي را نداشت، با اين همه تا سال 1361 - كه سازمان افسران آن شناسايي و از هم پاشيده شد- تشكيلات نظامي خود را حفظ كرد! در طول جنگ هم كه روسيه پا به پاي امريكايي‌ها به صدام سلاح مي‌فروخت و نقش روشني عليه ملت ما داشت.
 
 
به نظر شما بركناري شهيد قرني از رياست ستاد ارتش چه پيامدهايي داشت؟
 
 
به نظرم اگر ايشان همچنان رئيس ستاد ارتش بود، درگيري‌هاي كردستان آنقدر طول نمي‌كشيد. مجموعه عملكرد شهيد قرني نشان مي‌دهد جريانات وابسته را مي‌شد با قاطعيت بيشتري از بين برد و عده زيادي از بچه‌هاي سپاه و جهاد هم به شهادت نمي‌رسيدند و مردمي هم كه براي كمك‌رساني به منطقه آمده بودند، آن‌قدر مورد تعدي و تهديد گروهك‌ها قرار نمي‌گرفتند.
 
 
چه كساني در بركناري ايشان نقش داشتند؟
 
 
كساني كه درك و فهم درستي از مسائل پشت پرده نداشتند، يا چنان دچار خودخواهي و غرور بودند كه نظر و تحليل كسي جز خودشان را قبول نداشتند. عده‌اي هم كه رسماً وابسته بودند، از جمله رحمت‌الله مراغه‌اي يا محمود عنايت، مدير مجله «نگين» كه بعد از تشكيل نهضت مقاومت ملي در فرانسه توسط شاپور بختيار، با او همكاري كردند. با نگاهي به كودتاي نوژه كاملاً مشخص مي‌شود كساني كه با علي اميني، شاپور بختيار و جريانات وابسته بيرون از مرزها همكاري مي‌كردند، همان‌هايي بودند كه عليه شهيد قرني جوسازي كردند.
 
 
برخي معتقدند غائله كردستان منجر به استعفاي ايشان شد. تحليل شما چيست؟
 
 
غائله كردستان به خودي خود آن‌قدرها حاد نبود و ما امثال بلواي كردستان را در جاهاي ديگر كشور هم داشتيم. كردستان در واقع بهانه‌اي براي كنار گذاشتن شهيد قرني بود. دشمن با خود شهيد قرني مشكل نداشت، بلكه مشكلش انقلاب، اسلام و امام بود. تمام كساني كه به دست ضد انقلاب شهيد شدند، گناهشان دفاع از نظام و اسلام بود.
 
 
چرا با اينكه ايشان استعفا کرد، باز هم از جانب ايشان نگران بودند و دست به ترور ايشان زدند؟
 
 
چون احتمال مي‌دادند با روشن شدن حقايق، ايشان دوباره به سر كار برگردد و با قاطعيت ريشه آنها را بكند. هيئت حسن نيت كمي از تنش فضا را كم كرد، ولي درمان اصلي نبود و ضد انقلاب همچنان به جنايات خود ادامه داد. ضد انقلاب مي‌دانست اگر روند رويدادها به همان ترتيب پيش برود، امكان فعاليت مجدد شهيد قرني هست كه كار آنها را يكسره خواهد كرد.
 
 
دشمن از قطع شدن دست مستشاران خارجي از ارتش، بركناري فرماندهان وابسته و خائن و ساماندهي ارتش توسط شهيد قرني، دل خوني داشت و مصمم بود به هر نحو ممكن ايشان و همكارانشان را از سر راه بردارد. اساساً هر كسي كه كارآمد بود، از نظر دشمن خطرناك محسوب مي‌شد. به زندگينامه بقيه شهدا هم كه نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم دشمن دقيقاً كساني را از سر راه برداشته است كه مهره‌هاي وزيني براي استحكام نظام بودند و همواره از اسلام و انقلاب دفاع كرده بودند. بنابراين هر كسي كه كارايي داشته باشد، همواره مورد بغض و كينه دشمن بوده است و خواهد بود. شهيد قرني هم كاملاً بر جوانب امر در ارتش واقف بود و به خاطر تجربه‌هايش، ارتشي‌ها و نيز نقشه‌هاي دشمن را مي‌شناخت، به همين دليل هم وقتي وارد ارتش شد، ابتدا به تصفيه افراد ناباب پرداخت كه بسيار براي ضد انقلاب سنگين بودند و لذا در هر جا كه زمينه مناسبي وجود داشت، شروع به اعتراض و شورش كرد. نشريات هم كه شب و روز عليه ايشان مطلب چاپ مي‌كردند و به هرج و مرج دامن مي‌زدند.
 
 
واكنش شهيد قرني چه بود؟
 
 
ايشان چند سخنراني مؤثر در ارتش انجام داد كه در كيهان و اطلاعات چاپ شد. ايشان روي اين نكته كه بايد ارتش را از وابستگي به مستشاران امريكايي و اسرائيلي بيرون بياوريم و ارتش مستقلي داشته باشيم، تأكيد زيادي داشت. قابل ذكر است كه در سال 1358 هنوز هم بيش از 7 هزار مستشار خارجي در كشور حضور داشتند تا با به دست آوردن فرصت، بار ديگر بر ارتش مسلط شوند، ولي با گسترش روند انقلاب، ترس و وحشت مستشاران چنان زياد شد كه متوجه شدند ديگر جايي در كشور ندارند. شهيد قرني، هم مستشاران را بيرون كرد و هم گارد جاويدان را از بين برد كه هر دو اقدامات سرنوشت‌سازي بودند. سپس افراد سالم را شناسايي و مسئول پادگان‌ها و مناطق مهم ارتش كرد.
 
 
مشكلات ايشان در چارچوب خودِ ارتش چه بود؟
 
 
بعضي‌ها كه فقط شور انقلابي داشتند، اما آگاهي و شعور سياسي بالايي نداشتند، گاهي از ايشان اطاعت نمي‌كردند. اين قضيه در بين همافرها - كه به‌نوعي خود را پيشرو مي‌دانستند- بيشتر بود. به همين دليل هم هست كه امام در اين برهه، دائماً روي اطاعت‌پذيري تكيه مي‌كردند. شهيد قرني اسلحه‌هايي را كه در دست مردم بود جمع‌آوري و به وضعيت پادگان‌ها رسيدگي كرد، مخصوصاً پادگان‌هاي خوزستان، سيستان و بلوچستان، تركمن‌صحرا و كردستان، بيش از ساير نقاط كشور در معرض حمله دشمن بودند. ايشان توانست تا حد زيادي نظم و انضباط را برقرار كند و عملاً وجود مستشاران توجيهي نداشت. اين روند در ارتش به‌خوبي پيش مي‌رفت و ارتش داشت نظم مي‌گرفت كه متأسفانه شهيد قرني به دست گروه فرقان ترور شد.
 
 
در خاتمه بد نيست به ماهيت وخط ومشي گروه موسوم به فرقان و عملكرد آن هم اشاره‌اي كنيد.
 
 
گروه فرقان ترورهاي خيلي خاصي را انجام داد، لذا نمي‌توان آن را حركتي خودجوش به سردمداري شيخي به نام «گودرزي» دانست. اين ترورها قطعاً با نوعي مديريت پنهاني و توسط عناصر كاربلد و متفكري كه دقيقاً مي‌دانستند بايد چه كساني را از سر راه بردارند، صورت گرفته است. اينها شهيد قرني را ترور مي‌كنند كه عامل مهم در ساماندهي ارتش و مقابله با ضد انقلاب است. شهيد مطهري را ترور مي‌كنند كه نظريه‌پرداز و مغز متفكر انقلاب است. شهيد مهدي عراقي را ترور مي‌كنند كه به قول امام به اندازه 20 نفر كارآيي و تأثير دارد و در مديريت اجرايي، يگانه و مورد اعتماد عميق رهبري است. شهيد قاضي را ترور مي‌كنند كه نفر اول آذربايجان است. شهيد مفتح را ترور مي‌كنند كه يك شخصيت انقلابي، علمي و دانشگاهي و بسيار مدير و مدبر است. به هر يك از ترورهاي اين گروه كه نگاه كنيد، يك ذهن مدير و هدايت‌كننده قوي پشت آن قرار دارد كه از يك مشت بچه كم‌سواد احساساتي برنمي‌آيد.
 
 
 
نكته مهم در اين ترورها آثار مثبت و منفي آنهاست. آثار منفي اين است كه هر يك از بزرگان در جايگاه خود يگانه بودند و كس ديگري نتوانست جاي آنها را پر كند. آثار مثبت اين است كه مثلاً در مورد شهيد قرني، در اثر اين شهادت، مظلوميت و حقانيت ايشان ثابت شد و همه متوجه شدند ايشان با صداقت كامل و جان بر كف براي پاسداري از انقلاب مقاومت كرد. انساني كه به هيچ‌وجه در پي مقام نبود و هنگامي هم كه از كار بركنار شد، هيچ ناراحتي و گلايه‌اي نداشت و به زندگي عادي خود برگشت. اين شهادت‌ها در واقع حقانيت انقلاب، نظام و جامعه ما را نشان داد و آينده انقلاب را تضمين كرد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر