احمد محمدتبريزي
حاجعبدالواحد حسنزاده پدر سردارشهيد فيصل حسنزاده و برادر سرداران شهيد طاهر و قاسم عبداللهزاده در دوازدهم فروردين ماه امسال پس از تحمل يك دوره بيماري به ديدار حق شتافت. اين ضايعه سنگين و ناگوار علاوه بر اينكه قلب مردم كردستان را به درد آورد، باعث اندوه مردم ديگر شهرها نيز شد. به دنبال درگذشت اين مجاهد خستگيناپذير، پيام تسليتهايي از سوی مسئولان محلي و استاني فرستاده شد و دكتر مصطفي رحمانيفضلي، وزير كشور هم با سر زدن به خانه شهيد، با اقوام و خانواده حاجعبدالواحد حسنزاده ديدار كرد. در دفاع مقدس افراد زيادي از اين خانواده شهيد و جانباز ميشوند و هر كدام سهمي در دفاع از شهر پاوه در زمان انقلاب و دفاع مقدس ايفا كردهاند. «جوان» در گفتوگويي با هوشيار عبداللهزاده، فرزند سردار شهيد طاهر عبداللهزاده و برادرزاده مرحوم حاجعبدالواحد حسنزاده به سابقه مبارزاتي و جهادي خانوادهاش ميپردازد كه در ادامه ميخوانيد.
شروع فعاليتهاي انقلابي پدر و عموهاي شما از چه زماني بود؟حاج طاهر در ارديبهشت ماه سال 1319 شمسي متولد شد. ايشان فرزند آخر خانواده بود و پنج برادر و يك خواهر داشتند و پدرشان از معتمدين و ريشسفيدان منطقه و كدخداي وقت شهر و امين مشورت اهالي منطقه بود. خانواده ما از همان زمان شروع جريانات انقلاب كه در شهرستان پاوه پيش آمد، مبارزاتش را شروع كرد. در اوايل انقلاب و در جريان پاكسازي شهر پاوه، شهيد هدايت اسلامينيا يكي از پسرعموهايم به شهادت ميرسد و ايشان اولين شهيد خانواده لقب ميگيرند. شهيد عبداللهزاده در دوران جواني مستقل و به شغل خريد و فروش اجناس محصولات باغي در بازار و شهر پاوه مشغول بود و گاهي به روستاهاي اطراف شهر پاوه ميرفتند. در سال 1344 با توهين يكي از مأموران ژاندارمري و برخورد فيزيكي با شهروند پاوهاي شهيد عبداللهزاده با مأمور درگير ميشوند، بعد از دستگيري در محل ژاندارمري شهر پاوه با بستن دست و پاي ايشان، الوار بزرگي روي سينه ايشان گذاشته ميشود و شكنجه ميشوند كه با مداخله و پا درمياني بزرگان شهر و شيخ نصرالدين خالصي، رئيس طريقه دراويش خالصي در منطقه و مداخله فرماندار وقت ايشان را آزاد ميكنند.
بعد از انقلاب فعاليتهاي خانواده شما به چه شكلي ادامه پيدا ميكند؟ انقلاب اسلامي كه به پيروزي رسيد پدرم در شهر پاوه شغل قصابي داشت. وقتي پاوه توسط منافقين و ضدانقلاب در محاصره قرار ميگيرد، پدرم اسلحه شخصي ميخرد و به دفاع از شهر مشغول ميشود. بقيه افراد خانواده مثل عموها و پسرعموهايم با مشاهده پدرم اسلحه به دست ميگيرند و در مدت كوتاهي كل طايفه مشغول دفاع از شهر ميشوند. پدرم با خريد اسلحه و با جوانان شهر پاوه به دفاع از شهر و مردم شهر پرداختند. با پيروزي انقلاب و فعاليت گروهكهاي ضد انقلاب در منطقه از جمله دموكرات، كومله و ساير احزاب وابسته به اجانب و جبههگيري در مقابل انقلاب نوپاي ايران درگيريها در شهرستان پاوه به اوج خود ميرسد كه شهيد عبداللهزاده در ارتفاعات روبهروي شهر پاوه از ناحيه بازوي راست زخمي ميشوند. در26مرداد 1358 مردم پاوه درسي فراموشنشدني به احزاب دادند كه با فرمان تاريخي حضرت امام (ره) براي آزادسازي پاوه نيز در تاريخ زرين انقلاب ثبت شد. در عمليات آزادسازي پاوه و روستاي خانقاه برادرزاده ايشان هدايت اسلامينيا شهيد شدند كه با ايجاد كميتههاي انقلاب اسلامي و بعد از آن تشكيل سپاه پاسداران ايشان با توجه به وضعيت منطقه و تهديد ضدانقلاب درسطح منطقه رسماً وارد كميته و بعد از آن سپاه ميشوند. شهيد عبداللهزاده در تمام جنگهاي پارتيزاني منطقه اورامانات و عملياتها حضور فعالانه داشتند و هر جنگي كه ايشان و همرزمانشان حضور داشتند، بدون شك به پيروزي منجر ميگرديد. دشمن با تهديدات مختلف قصد داشت ايشان را از نظام و انقلاب مأيوس كند و چندين بار نامههاي مختلف به ايشان نوشت و وعدههاي زيادي داد كه از نظام و انقلاب دوري گزيند اما ايشان نپذيرفتند و هر بار با حضوري فعالانهتر در عملياتهاي پاكسازي مناطق اورامانات، مشت محكمي بر دهان آنها ميزدند و ساير اعضاي خانواده نيز در ركاب ايشان اسلحه به دست بودند.
شهادت عمو و پسرعموهايتان در كجا و به چه صورتي اتفاق افتاد؟ در همان اوايل انقلاب پسرعمويم حاج توفيق فرمانده بسيج بود كه در سال 60 مجروح ميشود. عموي بزرگترم حاج عبدالمجيد در هليكوپتري كه در شير و خورشيد پاوه و هلال احمر آن زمان سقوط كرد، مجروح ميشود و پسرعمويم شهيد نظيف غالبي به همراه تعدادي پرستار و رزمنده شهيد ميشود.
در سال 61 و در منطقه عملياتي نوسود ضدانقلاب بيسيمي را بمبگذاري و سعي ميكند با ايجاد يك عمليات صوري، توجه پاسداران را به خود جلب كند. چند نفر از پاسداران دنبال نيروهاي ضد انقلاب ميروند و اعضاي گروهكها در منطقه سر و صداي زيادي به راه مياندازند، به طوري كه انگار كسي زخمي يا كشته شده است. آنجا يك بيسيم، گيوه و دستمال جا ميگذارند و ميروند. وقتي وسايل باقيمانده را ميآورند، پدرم همانجا ميگويد به اينها دست نزنيد ممكن است بمبگذاري شده باشند و توصيه ميكند صبر كنند تا گروه تخريب بيايد و وسايل را بررسي كند. متأسفانه بيسيمچي گروه كه فرد جوان و كمتجربهاي بوده است، بيسيم را با خود به داخل سنگر ميبرد و همانجا مشغول براندازي بيسيم ميشود كه ناگهان بيسيم داخل سنگر منفجر ميشود و عمو، دايي و پسرعمويم آنجا شهيد ميشوند. در اين انفجار 13 نفر از همرزمان عمويم شهيد ميشوند و در كل پنج نفر از بستگانمان هم به شهادت ميرسند. اين اتفاق در تاريخ 15/8/61 به وقوع ميپيوندد و شهادت نيروها هم به گونهاي بود كه بدنشان تكه تكه شده بود. در همان حالتي كه مشغول جمعآوري پيكرها بودند و جانبازها را مداوا ميكردند، ضدانقلاب هجوم ميآورد تا نيروهاي پدرم را به شهادت برساند. پدرم آنجا به خوبي نيروها را مديريت ميكند و ميگويد چند نفر به مجروحان برسند و بقيه مشغول دفاع شوند تا نيروهاي كمكي برسند. اين افراد با اين شرايط مقابل ضدانقلاب جنگيدند و از جانشان مايه گذاشتند.
همچنين يكي از پسرعموهايم كه فرزند حاجعبدالواحد بود، در عمليات پاكسازي نوسود و چند شهر مهم ديگر شركت داشت و از نيروهاي اطلاعات سپاه بود كه بعداً در اداره اطلاعات برونمرزي مشغول به كار شد. اگر در شهر نوسود و روستاهاي اطراف نوسود ضدانقلاب پايگاه داشت ايشان وارد خاك عراق ميشد و به جمعآوري اطلاعات ميپرداخت. در اين حد توانايي بالايي داشت. ضد انقلاب با گذاشتن تله انفجاري در شهر نوسود به ظاهر قصد تسليم شدن داشت كه شهيد فيصلحسنزاده در ميدان مين شهيد ميشود. حماسهسازي ايشان و همرزمانشان در آزادسازي شهر نوسود از دست حزب بعث عراق و حزب دموكرات كه با اسلحه سبك و نارنجك به جنگ تانكها ميرفتند، در ذهن تمام مردم منطقه نقش بسته است.
پدرتان در كدام حادثه و عمليات به شهادت ميرسد؟پدرم يك بار در بحث پاكسازي پاوه در اوايل انقلاب مجروح ميشود. 24 مرداد دو روز قبل از سانحه بيمارستان پاوه چون راه زميني پاوه مسدود بوده از طريق هليكوپتر ايشان را به كرمانشاه اعزام ميكنند. پدرم زياد در بيمارستان طاقت نميآورد و به محض مداوا به پاوه برميگردد. حاج عبدالواحد به عنوان بزرگ خاندان در داخل شهر و رابط بنياد و سپاه درون اتفاقات و جريانات بود. او در يكي از عملياتهايي كه مستقر بود، جانباز ميشود. يكي از برادران ايشان به نام حاج حبيبالله نيز در نزديكي پاوه و در جريان پاكسازي هشر جانباز ميشود. تعداد زيادي از بستگانمان در جريان جنگ و دفاع از كشور جانباز و شهيد شدهاند. در28 خرداد ماه سال 1365كه ضدانقلاب هر از چند گاهي عمليات خرابكارانه در سطح منطقه انجام ميدادند، بر اساس اطلاعات واصله، در ارتفاعات پنج كيلومتري شهر پاوه به نام كوه هومان شناسايي شده و ايشان به عنوان فرمانده گروهان ضربت با نيروهاي خود وارد عمل ميشوند كه با محاصره كامل منطقه ضد انقلاب در كمين قرار ميگيرند و به ايشان التماس ميكنند اجازه بدهند كه بروند. ايشان تضمين ميدهد اگر تسليم شوند شفاعت آنها را همچون بسياري از كساني كه اغفال شده بودند، نزد دولت و نظام بنمايند و به آغوش خانواده خود برگردند كه يكي از نيروهاي دموكرات ناگهان از پشت تخته سنگي به ايشان و بيسيمچيشان شليك ميكنند و در نامردانهترين حالت به شهادت ميرسند. همزمان با شهادت ايشان همرزمانشان عرصه را بر ضد انقلاب تنگ ميكنند و تعدادي با مجروحيت، خود را به رودخانه سيروان مياندازند و فرار ميكنند و هفت نفر از ضد انقلابها از جمله قاتل ايشان كشته ميشوند.
در پايان از نقش بزرگمنشانه حاج عبدالواحد در شهر و ميان مردم منطقه بگوييد.ايشان صاحب قدرت بودند، قدرتي كه عقل وراي آن بود. همين مساعي ايشان و ساير نيروهاي مخلص و معتقد بود كه هزينههاي وارده به نظام را در اين خطه به حداقل ممكن رساند و در ادامه زمينهساز امنيت پايدار در منطقه و كشور گرديد.
يكي از دوستان تعريف ميكرد در اوايل انقلاب و در يكي از روزهاي سرد سال، كمبود سوخت در پاوه كاملاً مشهود بود. اما ازدحام جمعيت به نحوي بود كه بسيار پايينتر از تكيه شيخ نصرالدين در صف قرار گرفتيم، طنابي را آورده بودند و از دسته دبهها عبور ميدادند تا نوبت به تمام وكمال مراعات گردد كه در همين حين درگيري صورت ميگيرد و ازدحام به وجود ميآيد.
گويا يكي از پاسبانان كشيك كه از قضا از بوميان منطقه بود، با لگد دبههاي روبهروي جايگاه را پرت ميكند و ميگويد تمام شد و برويد. همكلاسي دوستم در مقام اعتراض برميآيد كه با واكنش مأمور مواجه و باعث ميشود شخص ناخودآگاه سيلياي بر صورت مأمور بزند. اين حركت به يكباره با سوت و كف زدنهاي ممتد حاضرين همراه ميشود و در زمان كوتاهي مأمور مورد نظر به كلانتري برميگردد و با يك پيكان و چند نفر همراه به محل ميآيد و آن فرد را از صف بيرون ميكشد و به كلانتري ميبرد.
مردم كه شاهد صحنه بودند شب هنگام نگران و معترض خدمت حاجي عبدالواحد ميروند و به تشريح ماوقع ميپردازند و چندين نفر نيز به گواه صحت ادعاي مطروحه را تأييد مينمايند. مرحوم نيز در ادامه راهي بازداشتگاه ميشود و مشاهده ميكند در تاريكي شب، قصد انتقال نامبرده با چشمبند، پابند و دستبند به مقصد كرمانشاه را دارند. حاجي عبدالواحد نيز با احترام و جايگاهي كه داشت مانع از اين امر ميشود و صورتجلسه تنظيم شده را پاره ميكند و شب هنگام، فرد بازداشتي را تحويل خانوادهاش ميدهد.
هرچند حركت آن شخص نسنجيده بود ولي آن مأمور در گزارش خود اينگونه مرقوم كرده بود كه حزب توده همزمان با كنگاور قصد انفجار پمپ بنزين پاوه را داشتند كه خوشبختانه با هوشياري مأموران اين توطئه نقش برآب شده و خاطي دستگير و همراهان با يك وسيله نقليه كه از قبل مهيا شده بود موفق به فرار شدند...!
اين حركت ميتوانست در آينده طايفهاي را برضديت با نظام تحريك كند، طايفهاي كه بعدها چندين شهيد را در راه انقلاب تقديم كرد و با درايت و بزرگمنشي حاج عبدالواحد ختم بخير شد.