نويسنده: حسين گل محمدي
بچه كه بوديم تابستانها بساط ربگوجهپزون و مرباپزون در اكثر خانهها پهن بود. خانمهاي همسايه و فاميل دور هم جمع ميشدند و انواع مرباهاي ميوههاي تابستاني را با كمك يكديگر درست ميكردند. اين برنامههاي دورهمي خالهخانباجيها براي ما بچهها هم خالي از لطف نبود و ما هم از فرصت پيش آمده كمال استفاده را ميبرديم. در واقع تابستانهاي قديم براي ما بچههاي قديمي پر از خاطرات دورهميهايي از اين دست است كه بچههاي امروزي از داشتن اين خاطرهها محروم هستند. گويا اين مراسم و دورهميها جزئي از رسم و رسوم قديم بود كه با برپايي آن رنگ و لعاب شيريني به روابط دوستانه و فاميلي ميدادند. دورهميهايي كه خانوادهها را به هم نزديك ميكرد و رابطهها را انسجام بيشتري ميبخشيد.
رابطههاي ساده و سالم آدمهاي قديمي كه هيچ گونه چشمداشتي از يكديگر نداشتند و در تمام مسائل و مشكلات كمكرسان يكديگر بودند. ولي امروزه ديگر كسي حال و حوصله پختن مربا و رب گوجهفرنگي خانگي را ندارد. ديگر همه ترجيح ميدهند مصرفكننده توليدات كارخانهها باشند تا خود توليدكننده اين محصولات! با برچيده شدن اين رسم شيرين، طعم شيرين رابطهها هم در بين آدمها كمتر شده است. در حال حاضر اكثر خانوادهها يك مصرفكننده تمامعيار شدهاند و كسي به فكر توليد نيست. يك نگاهي به قفسههاي فروشگاهها و مغازهها اين حرف را ثابت ميكند و نميدانم اين فرهنگ ناشي از تنبلي است يا زندگي مدرن و ماشيني كه دچارش شدهايم!
دست بر قضا بوي عطر رب گوجهفرنگي خانگي در گذر از يكي از كوچه پس كوچههاي قديمي شهر مرا پرتاب ميكند به دوران كودكي و ياد خاطرات شيرين آن روزها. ديگ سرگشادي كه گوجههاي له شده در آن قل قل ميجوشد و عطر خوش رب گوجهفرنگي كه در فضا پيچيده گويا با كودكيام يكي شده است. ياد خانمهاي همسايه به خير كه همگي در حياط بزرگ خانه جمع ميشدند و به مادرم در پختن رب گوجه كمك ميكردند. چقدر خوش بوديم آن روزها و چقدر دوستيها و ياري رساندنها بيريا بود. همه به نوعي متكي به خود و توليدات خود بوديم و رسم وابستگي به ديگران هنوز در بينمان مرسوم نشده بود. اين رسم شيرين دورهمي توليد محصولات خانگي در گذشته كه همان مشاغل خانگي در اصطلاح امروزي است بزرگترين حسن براي خانوادههاي سنتي و قديمي بود. خانوادهها متكي به كسي نبوده و خود به طور مستقل مايحتاج زندگي را به شكلي سالم و بهدور از هر ماده نگهدارنده و روغن پالم و هزار مواد ناشناخته و ناسالم ديگر تهيه ميكردند. در قديم همه چيز رنگ و بوي خانگي داشت و به اصطلاح همه موادغذايي طبيعي بود. ترشيهاي خانگي، مرباهاي خانگي، رب گوجههاي خانگي.
گويا همگي براي همان دوران قديم هستند و خانمهاي امروزي ديگر حس و حال پختن و درست كردن هيچ كدام از اينها را ندارند. ديگر كار به جايي رسيده است كه ميلياردها تومان مربا از كشورهاي ديگر وارد ميشود و ما مصرفكننده محصولات بيكيفيت خارجي شدهايم. آماري در رسانههاي داخلي منتشر شده است مبني بر واردات 10 ميلياردي «مربا» به كشور در سال گذشته از 12 كشور دنيا همچون چين و يونان و شيلي! با اين اوصاف ديگر بايد مهر مصرفكننده صرف را بر پيشاني جامعه خود بزنيم. جامعه مدرنيته و سبك زندگي غربي و سبقت و پيشي گرفتن از يكديگر، ديگر مجالي براي اين پخت و پزها نميگذارد. ديگر خانمهاي ايراني در شأن و كلاس خود نميدانند كه وقت خود را صرف پختن مربا و ترشي بكنند. اينها همه مربوط به گذشته است و در گذشته هم باقي مانده است پس همان بهتر كه خانمهاي امروزي به سبك جديد زندگي خود مشغول باشند و خانواده خود را از خوردن مربا و ترشي خانگي و طبيعي محروم كنند! چقدر جاي مرباي خانگي در سفرههاي صبحانه خالي است. چقدر در سفره رنگارنگي كه براي اعضاي خانواده مهيا ميكنيم بوي غريبي ميآيد. سفره با موادي كه در آن جاي گرفته است حس و حال خوبي را برايمان تداعي نميكند كه هيچ، ما را به مهماني ناسالمها نيز دعوت ميكند.
به يمن حضور فناوريهاي پيشرفته در زندگي امروزي، نه تنها سبك زندگي ما ايرانيها دچار دگرگوني، بلكه سبك تغذيه و سبك مصرف ما نيز دستخوش تغييراتي شده است. در واقع محصولات و تكنولوژيهاي وارداتي سبك زندگي ايراني اسلامي حاكم بر كشور را به سمت سبك زندگي غربي و مصرفكننده صرف محصولات غربي سوق داده است. تقليد و الگو قرار دادن زندگي غربي، جامعه را به سمت ركود اقتصادي كشانده است. چند سالي است كه شاهد اين ركود اقتصادي در كشور هستيم و بسياري از توليديهاي كوچك و بزرگ و كارخانههاي توليد كالاهاي مصارف خانگي به علت عدم استقبال مصرفكننده داخلي دچار ورشكستگي شده و تعطيل شدهاند. همراه و همگام با دنيا بودن اصلاً بد نيست ولي اين همراهي قرار است به چه قيمتي باشد؟ قرار است به قيمت وابستگي و مصرفكننده صرف كالاهاي ديگران بودن باشد؟ بعضيها معتقدند بالاخره عدهاي بايد با واردات محصولات خارجي به كشور چرخ زندگيشان را بچرخانند ولي اين افراد با اين كار خود چرخ اقتصاد كشور را از كار انداختهاند.
هنگاميكه استفاده از پوشاك و وسايل خارجي نماد پيشرفت و تشخص افراد ميشود، وقتي استفاده از مواد غذايي خارجي نشانه باكلاس بودن ميشود ديگر نبايد از واردات مربا و ژله و غيره تعجب كنيم، هنگامي كه زندگي غربي الگوي خانوادههاي امروزي ميشود پس وجود محصولات خارجي و استقبال از آنها امري عادي به نظر ميرسد. ما فقط براي اينكه خود را امروزي و متجدد نشان دهيم به اجبار محكوم به استفاده از محصولات غذايي بيكيفيت خارجي هستيم. محصولات بيكيفيتي كه طعم و مزه خوبي ندارد و اصلاً به پاي طعم و مزه و كيفيت توليد وطني نميرسد. با استقبال از محصولات غذايي بيكيفيت خارجي داريم كام توليدكننده داخلي را تلخ ميكنيم و با واردات بيرويه مواد غذايي فاتحه خودكفايي را ميخوانيم. ايكاش، كاممان را با مرباي خوش طعم و عطر وطني شيرين كنيم. دلم واقعاً براي مرباهاي پخت مادرم تنگ شده است.