کد خبر: 844788
تاریخ انتشار: ۱۸ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۱:۰۰
فراز و نشيب‌ها و چالش‌هاي «قيام شيخ محمد خياباني» در آئينه 2 روايت
در هفدهمين روز از فروردين ماه 1299 شمسي، قيامي آغازيدن گرفت كه بعدها به «نهضت آزاديستان» شهرت يافت...
محمدرضا کائینی
در هفدهمين روز از فروردين ماه 1299 شمسي، قيامي آغازيدن گرفت كه بعدها به «نهضت آزاديستان» شهرت يافت. رهبري اين حركت در اختيار روحاني جواني به نام «شيخ محمد خياباني» بود كه افكاري از جنس آزادي‌خواهي و تجدد را تبليغ مي‌نمود. حركت اصلاحي خياباني فراز و فرودهاي فراواني را از سر گذراند و بعدها در تحليل‌هاي تاريخي نيز، گرايشاتي گوناگون را رقم زد. با اين همه نمي‌توان از نظر دور داشت كه تحليل نهضت آزاديستان از تحليل شخصيت خياباني جدا نيست و بدون «اين»، سخن گفتن درباره «آن» ناتمام است. در بازشناسي بيشتر اين رويداد تاريخي، دو روايت از تحليلگران اين نهضت را برگزيده‌ايم كه در شناخت اين رويداد تاريخي مؤثر تواند بود. اميد آنكه تاريخ‌پژوهان و علاقه‌مندان را مقبول آيد.
      
 
 
روايت اول
 
 
صادق رضازاده شفق:سخنراني‌هاي او، مدرسه‌هاي عقل و كياست بوده است
راوي نخست اين گزارش، صادق رضا‌زاده شفق از جمله شاهدان و فعالان نهضت مشروطيت ايران است. او به رغم آنكه هيچگاه در التزام ركاب خياباني نبوده، اما به فاصله‌اي اندك پس از كشته شدن او به تبريز رفته وآثار حركت سياسي و اجتماعي وي را به چشم ديده است. او بعدها بخشي از مشاهدات و تحليل‌هاي خويش از نهضت آزاديستان را بدين شرح روايت نمود:
«شيخ محمد خياباني يكي از آزادي‌خواهان اين مرزوبوم بود و قدرش از اين نقطه نظر، بلند است و گمان مي‌كنم قيمت او را جوانان ايران، تازه بهتر خواهند دانست. شيخ از آن اشخاص نادر انقلاب ايران بود كه تمام توجهش معطوف به تنوير افكار مردم بود. نگارنده در دوره «قيام» شيخ در خارج ايران بودم. اصلاً شيخ را شخصاً نمي‌شناختم. يك سال از كشته شدن شيخ مي‌گذشت كه به آذربايجان آمدم. نشانه ذكاوت، نور صفا و صميميتي كه شيخ در چهره‌هاي بعضي از جوانان تبريز از خود به يادگار گذاشته و گذشته بود، بزرگي او را در يك نظر در چشمم مجسم كرد. مجالس نطق روزانه شيخ كه قسمتي از آنها به قلم جوان پرشور ايراني، مرحوم ميرزا تقي خان رفعت در اوراق «تجدد» ثبت است، بي‌مبالغه مدرسه‌هاي عقل و كياست بوده است.
 
 
 
اين شخص معني آزادي و حقايق اجتماعي و تكاليف ملي را، چندين ماه متعاقب در بيانات مسلسل‌وار و مؤثر هر روز ساعت‌ها به مردم تلقين مي‌كرد. شور و نوري كه تأثير اين بيانات در ذهن عده‌اي از اهالي آذربايجان به حصول آورده است، زوال‌بردار نخواهد بود. با اينكه شيخ را كشته و خانه يارانش را يغما كردند، جوش خون او را در چشم‌هاي خشمگين جوانان آذربايجان به چشم خويش ديدم و برق افكار او را در بيانات آنها مشاهده كردم. بعد از اين تجربه، ديگر براي تحقيق جريان حيات شيخ يا خواندن صحايف «تجدد» يا پيدا كردن هنرها يا خطاهاي سياسي يا اداري او، وظيفه‌اي بر خود معطوف نمي‌بينم كه اينها را تاريخ خواهد كرد.
 
 
 
تاريخ هر چه بگويد يا نگويد، تنها حقيقت آنكه شيخ از معدودترين مجاهدين معنوي و جنگاوران فكري بوده است كه او را در نظر آيندگان بزرگ خواهد كرد. شيخ فقر معنوي و استيصال فكري عوام بدبخت را خوب ديده و فهميده بود. «قيام» او را نبايد حركتي بر ضد فلان وزير يا امير دانست. او مقصودي عالي‌تر داشت. قيام آذربايجان مقدمه يك نهضت فكري بود. آذربايجاني‌ اين‌چنين فكرهاي تازه را بدين طرز بيان، در عمرش نشنيده بود و تصور نكنند كه شيخ گفت و او هم شنيد! گوينده رفت و شنونده نيز خاموش شد! حقيقت شراره‌اي دارد كه هر چه در ظاهر خاموش شود و زير خاك و خاكستر پنهان شود، باز وقتي شعله مي‌زند، چشم‌ها را خيره مي‌كند.  شيخ محمد خياباني مرد و به زير خاك سياه رفت و قاتلين او، حتي آن رجاله‌هايي كه نسبت به نعشش نيز بي‌احترامي كردند، زنده‌اند.
 
 
 
حتي بعضي از آنها هنوز شئون و حرمت دارند، ولي در حقيقت شيخ زنده است و آنها مرده‌اند! اينها عده‌اي عجزه، بيچاره، بندگان شكم و پايبندان دينار و درمند. اينها ابناي زمانند كه كار را موافق مذاق حاكم وقت انجام مي‌دهند، خواه معاويه باشد و خواه علي و راه به حكم زور و زر مي‌پيمايند، خواه فاني و خواه ازلي!آنچه از اينها مي‌بينيد شكمي است و چند ذرع روده كه از گردنشان آويخته و حلقه به گوششان كرده است. اينها در مقام آدميت ارزشي ندارند و در بازار حقيقت به پشيزي نمي‌ارزند! آن جاه و جلال آنها، نبايد چشم‌ها را بفريبد.
 
 
 
قارون هلاك شد كه چهل خانه گنج داشت! شكم‌پروري و شهوتراني را خوكان نيز توانند و خران نيز دانند!دنيا زنده كساني است كه فكري و مسلكي داشته‌اند. آنان كه نه براي خود، بلكه براي حق و حقيقت زندگاني كرده‌اند. آن روز كه شيخ در زيرزمين خانه همسايه‌اش، به دست قزاق‌هاي آزموده روسي كشته شد، همان روز نيز او را سروش آزادي، تاج شاهي به سر نهاد و زمام حكومت در عالم افكار را به دستش داد. سلطنت اشرار كجا و سلطنت افكار كجا؟! شيخ براي اصلاح افكار كوشيد و در آن راه نيز مرد.»
 
 
روايت دوم
 
 
محمدعلي بادامچي: پيكرشيخ را با هلهله
به دربار مخبر‌السلطنه بردند!
 
 
حاج محمد علي بادامچي- همانگونه كه اسناد و تصاوير مي‌گويند- از فعالان مشروطيت در اصفهان و ياران و مصاحبان نزديك شهيد شيخ محمدخياباني بود. او در فراز و نشيب‌هاي «نهضت آزاديستان»، به جان او را همكاري و معاونت نمود و از روزهاي پرفراز و نشيب آن، خاطراتي شنيدني داشت. بادامچي بعدها و در نوشتاري كه براي يكي از يادمان‌هاي شيخ قلمي كرد، بخشي از خاطرات خود از دوست ديرين بازنوشت.  در بخشي از مسوده بادامچي، دوران فرود نهضت و شهادت شيخ، اينگونه روايت شده است:
 
 
«وقتي اين نهضت با نزاكت و قيام اخلاقي- ملي، شش ماه طول كشيد، هر روز مرحوم خياباني مرام مليون را به آواز بلند و بيانات كافي، به صورت نغز و بديع، به عنوان نطق به اهالي مي‌گفت. مرام دموكرات‌ها از قيام و علو مرتبه و بلندي مقام آن يگانه قائد آزادي و شهيد راه حريت را، به‌طوري كه گفته شد صفحات جريده تجدد- كه روزانه نطق‌هاي آن رادمرد را ضبط مي‌كرد- شاهدي صادق است.
 
 
 
 سلطنت اشرار كجا و سلطنت افكار كجا؟!
 
 
 
مقصد قياميون در اصلاحات داخلي، تشكيل يك قشون منظم و با ديسيپليني تحت سرپرستي صاحب‌منصبان ايران و اصلاحات اقتصادي و تأسيس مؤسسه‌هاي ملي و روي كار آوردن يك كابينه صالح و مقتدري بود كه اقلاً دو سال روي كار بماند و به هرج و مرج ايران و حكومت‌هاي دره‌بگي خاتمه بدهد و آوردن مستشارهاي فني و متخصص از دول بي‌طرف براي اصلاح ماليه، استخراج معادن، تسطيح طرق و به كار انداختن چرخ‌هاي مملكت به طرف ترقي و تمدن، از ديگر اهداف اين نهضت محسوب مي‌شد. آنچه گفته شد، اجمال مرام قياميون بود. اين نهضت از تبريز طلوع كرد و اميد داشتند تمام نقاط ايران بدان تأسي كنند و ايران را از گرداب فلاكت و پرتگاه هلاكت نجات دهند. نزديك شش ماه قياميون با كمال متانت اين مقصد را تعقيب مي‌كردند و جلوي هر گونه آنتريك، تفتين و افساد را مي‌گرفتند. به شهادت اشخاص بي‌طرف از تجار، كسبه و اعيان، اگر قيام مليون تبريز نبود يا آنكه اين نهضت در دست ديگري بود، حتماً مملكت به طرف آنارشي‌گري و هرج و مرج مي‌رفت و بالاخره نظير همسايه شمالي خود مي‌شد و زمينه هم كاملاً مهيا و آماده بود. تنها وطن‌پرستي و فداكاري فرقه دموكرات، درايت، عقل، كفايت و تدبير فقيد شهيد خياباني بود كه جلوي اين سيل بلا را گرفت و مملكت را از بدبختي غير قابل تحمل نجات داد و استقلال ايران را حفظ كرد و اموال و اعراض اهالي را از تعدي و تجاوز اشرار خلاصي داد.
 
 
 
تنها اين خدمت بزرگ - كه فقيد شهيد به اين مملكت كرد و تمام دوست و دشمن مقر و معترفند- كفايت مي‌كند و شهادت مي‌دهد كه دموكرات‌ها و قائد و ليدر محبوبشان، غير از وطن‌پرستي و حفظ عظمت ايران و تأمين آزادي و تحكيم قانون اساسي، نظر ديگري نداشته است و لعنت مي‌فرستند به كساني كه يا از راه اغراض فاسد يا به دليل عدم بصيرت و اطلاع، دموكرات‌ها را آشوب‌طلب مي‌ناميدند يا به اينها تهمت تجزيه آذربايجان از ايران را مي‌زنند، چطور مي‌توان تصور كرد دموكرات‌ها قائل به تجزيه آذربايجان شوند، در حالي كه اصل مهم مرام آنها و شالوده تشكيلات فرقه دموكرات، روي مركزيت ريخته شده است و دموكرات‌ها هستند كه با جمعيت اتفاق و ترقي - كه قائل به عدم مركزيت بودند- هميشه در زد و خورد و معارضه بودند. شعار فرقه دموكرات كه با خطوط برجسته در تمام نشريات و جرايد خود درج و به عموم اعلام كرده اين است: «آذربايجان جزء لاينفك ايران است» مبارزه دموكرات‌ها با ترك‌ها و آن همه حبس و فشار، سر همين مسئله بود كه ترك‌ها مي‌خواستند آذربايجان را- كه فعلاً ترك‌زبان است- به خودشان ملحق كنند و دموكرات‌ها قبول نكردند و مخالفت كردند.
 
 
خلاصه در اثناي اين قيام، كابينه وثوق‌الدوله سقوط كرد و آقاي مشيرالدوله روي كار آمد. به تصور اينكه علت اين قيام، فقط ضديت با كابينه وثوق‌الدوله بوده است، خواست قيام و نهضت ملي را ساكت كند و با مرحوم خياباني وارد مذاكره شد. خياباني مرام و مقصود اصلي مليون را به آقاي مشيرالدوله اظهار كردند و ضمناً گفتند: صلاح دولت و وطن‌پرستان در اين است كه اين قيام ادامه يابد و به خود آقاي مشيرالدوله و ساير زمامداران و هيئت دولت وقت به صراحت، مكرر گفتند: كابينه حاضر بدون استظهار به تكيه‌گاه قواي ملي، محال است چند ماهي دوام بياورد و لابد مشيرالدوله محلل كابينه ديگري است كه خلف وثوق‌الدوله خواهد شد! با اين ملاحظه ادامه قيام را صلاح دانستند. آقاي مشيرالدوله قبول نكرد. آقاي مخبرالسلطنه را كه وكيل تهران و در آزادي‌خواهي و وطن‌پرستي معروف بود، به سمت حكومت آذربايجان به تبريز فرستاد.
 
 
با وجودي كه مليون با نظريه فوق و دلايل متقن، لزوم و وجوب ادامه قيام را ثابت كردند كه: در غياب مجلس بدون استظهار به قواي ملي، اين كابينه بيش از سه ماه عمر ندارد و اتصالاً كابينه‌هاي سياه و سفيد روي كار آمده و در نتيجه كشمكش‌هاي كابينه، مملكت زياده از سابق دچار هرج و مرج شده است و به پرتگاه فنا و زوال خواهد رفت، باز قبول نشد و آقاي مخبرالسلطنه دو اسبه براي خفه كردن قيام و آزادي، از تهران به تبريز تاخت و اواسط ذيحجه سال 1338 وارد تبريز شد. با بياناتي كه مخصوص مشاراليه است، پيغام‌هايي بي‌موجه به مرحوم خياباني مي‌داد و باطناً مشغول تهيه قوا بود تا قيام را خفه و نور آزادي و نهضت ملي را يكباره خاموش كند! مليون كه هميشه اتكالشان به صحت عمل و نيت پاك خود بود، حاضر نشده بودند قوه مسلحه حاضر و در موقع ضرورت دفاع كنند.
 
 
علاوه بر آن از مخبرالسلطنه انتظار نداشتند و تصور نمي‌كردند براي خفه ساختن آزادي، از اسلحه و زور استفاده كند و مي‌دانستند مخبرالسلطنه شنيده و دريافته است كه دولت وقت و كابينه وثوق‌الدوله، تكليف خفه كردن آزادي با استعمال اسلحه را به شاهزاده عين‌الدوله ـ كه به اصطلاح فاميل مخبرالسلطنه مستبد و فرتوت بود ـ كردند و حتي آترياد اردبيل را براي اين منظور به تبريز اعزام ساختند.
 
 
شاهزاده مزبور زير بار اين ننگ تاريخي نرفته و صراحتاً گفته بود: ببخشيد اين كلاه را به سر ديگري بگذاريد، نمي‌توانم در آخر عمرم دست خود را به خون ملت آغشته كنم! ولي آقاي مخبرالسلطنه، آن مؤسس آزادي! معلم حريت! و نماينده ملت عصر روز 28 ماه ذيحجه‌الحرام، پس از آنكه تمام وسايل كودتا را مهيا كرده بود، به قزاق‌خانه رفت و شبانه با رئيس روسي قزاق - علي روايه- پاره‌اي از مأموران ديگر كه در اين مذاكره شركت داشتند نقشه حمله به آزادي‌خواهان و آزادي را كشيد و همان شبانه شروع به عمليات و طلوع آفتاب مركز قياميون و آزادي‌خواهان را بمباران كرد و به عقيده خود مخبرالسلطنه، چند تن آزادي‌خواه را كشت و به خون آغشته ساخت! پس از اين فتح به عالي‌قاپو آمد و مستبدان و دشمنان آزادي را به دربار احضار كرد و ايشان هم به والي آزادي‌خواه! تهنيت گفتند، در حالي كه فرمان‌فرماي آزادي‌خواه بر صندلي حكومت با كمال عظمت مستقر بود، قوه غالب قريب 300 خانه آزادي‌خواهان را يغما و تاراج كرد! در مقابل بعضي‌ها شكايت از وحشي‌گري قزاق‌ها كرده بودند كه خود مخبرالسلطنه گفته بود: قوه غالب بايد اين كارها را بكند و تا سه روز مجاز است! پس از استقرار در حكومت، به قزاق و نظميه امر كرد: به هر وسيله ممكن، مرحوم خياباني را زنده يا مرده پيدا كنند.
 
 
 
بنابراين روز بيست و نهم ذيحجه پس از آنكه خانه فقيد مرحوم را غارت و خراب كردند، دو نفر قزاق با راهنمايي يك سگ بچه، محل اختفاي فقيد شهيد را ـ كه در منزل آقا شيخ حسن ميانجي بود ـ كشف كردند و آن مرحوم را با چند تير تفنگ كشتند و بدان هم قناعت نكردند و بازويش را قطع كردند! سپس جنازه‌اش را در نهايت بي‌احترامي بيرون كشيدند و روي نردبام كوچكي گذاشتند و به هلهله و شادي مثل اينكه مملكتي را از اجنبي فتح كرده‌اند، به دربار آقاي مخبرالسلطنه بردند! حكمران آزادي‌خواه! كه با كمال كبر و غرور بر مسند حكومت نشسته بود و متملقين دورش را گرفته بودند، يكمرتبه صداي هلهله و دست زدن‌ها را شنيد، پيشخدمت را فرستاد كه تحقيق كند! پيشخدمت جواب آورد كه جنازه شيخ محمد را آورده‌اند.
 
 
 
آن نماينده مجلس، آن آزادي‌خواه وطن‌پرست - كه حب رياست چشم و گوشش را كور و كر كرده بود- با بي‌اعتنايي تمام با كمال تحقير گفت: ببرند يك جايي دفن كنند! اگر تمام سيئات مخبرالسلطنه قابل عفو بوده باشد، تنها اين بي‌رحمي و بي‌وجداني مخبرالسطنه، ابداً قابل اغماض نيست كه پيكر فقيد شهيد را- كه او هم نماينده مجلس و قائد يك جمعيت وطن‌پرست بود- به پيش چشمش بياورند و متأثر نمي‌شود و وظايف انسانيت را به‌جا نمي‌آورد به جاي خود، بلكه تا آن اندازه تحقير و بي‌اعتنايي مي‌كند! يا العجب! آيا ممكن نبود به شكلي رفتار و برائت خود را ظاهراً از خون شهيد سعيد ثابت كند و جنازه را با احترام تجهيز و تدفين كنند، ولي خدا خواست ماهيت مخبرالسلطنه بر همه كس معلوم شود و جاي بهانه و عذري نگذارد و اين آخرين جنايت را در حق جنازه آن مرحوم معمول دارد!
 
 
بلي خياباني را كشتند و قاتلش را در همان روز، دو درجه ترفيع رتبه دادند! ولي قاتل حقيقي هزار درجه از رتبه و مقام خود تنزل كرد و تا آخر عمر در حيات و زندگاني معذب خواهد بود و تاريخ هم اسم او را به لعنت ضبط خواهد كرد!
 
 
از مرحوم فقيد، شش اولاد صغير، چهار پسر و دو دختر به يادگار مانده است. سه پسر و دو دخترش، مشغول تحصيل و تدريسند. دولت با تصويب مجلس، ماهي 150 تومان براي مصارف فاميل و مخارج تحصيل اولادش حقوق معين و پرداخت كرد.» (1)
 
 
پی نوشت:
 
 
1) این گزارش به فاصله‌ای تقریباً کوتاه  از شهادت شیخ به رشته تحریر درآمده است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر