نویسنده: حسن روانشيد
باخبر شديم به همت تني چند از فرهيختگان پيشکسوت تماشاخانه در اصفهان، نمايشنامه پرابهت تخت جمشيد در آتش پس از نيمقرن بار ديگر و با استفاده از امکانات فني و تکنيکي موجود روي صحنه خواهد رفت. نمايشنامه تخت جمشيد در آتش در سالهاي دهه 40 به همت مرحوم ناصر فرهمند، بنيانگذار اولين تماشاخانه مدرن در اصفهان و در ميدان دروازه دولت اين شهر پس از يکسال تلاش شبانهروزي توسط نجاران و دکورسازان با امکانات اوليه و تمرين گروههاي متعدد بازيگران با عظمتي قابلتأمل روي سن اين تماشاخانه رفت و با استقبال فراوان روبهرو شد.
در اين پيس جاويدان که نزديک شش ماه روي صحنه بود تاريخ مستندي از داستان تاراج خزانه و سوختن کاخهاي تخت جمشيد در نوشتههاي مورخان مشهوري چون پلوتارک، ديودروس، ژوستن، استرابو و آريان نقلشده که خلاصه مطالب آن چنين است: هنگاميکه اسکندر به نزديکي شهر رسيد، تيرداد خزانهدار به وي پيغام داد که شهر بيدفاع است و او بايد بيايد و خزانه را پيش از آنکه اوباش غارت کنند، تحويل بگيرد. اين شهر، توانگرترين و شکوهمندترين شهرهاي جهان به شمار ميرفت. 200 سال آبادي و فرمانروايي مايه آن شده بود که حتي خانههاي مردم عادي نيز از دارايي و مالومنال پر باشد همهجا زروزيور و خواسته انبار بوده، در اوايل فوريه 330 ق. م. اين شکوه به سرآمد، اسکندر شهر را به سربازان خود سپرد تا هرچه ميخواهند با آن و مردمش بکنند، تمام مردان آن از پير و جوان از دم تيغ گذشتند و زنان و دختران به بردگي درآمدند و فروخته شدند و آز و ولع مقدونيان در ربودن اموال تاراجي چنان بود که به جان همديگر ميافتادند و يکديگر را ميدريدند. اسکندر ارگ شاهي را براي خود نگه داشت و پس از ورود به کوشک داريوش، خزانه 200 ساله آن را ربود و از انبوه آن زر و سيم به دست آورد که 120 هزار تالان نقره بالغ ميشد (هر تالان نقره برابر بود با ۳۳ هزار و 660 گرم، بنابراين تاراج اسکندر به حدود 4 هزار و 400 کيلوگرم نقره سر ميزده است). براي اينکه اين مالومنال را بهجايي ديگر و ايمنتر حمل کنند، 3هزار شتر و تعداد زيادي قاطر از شوش آوردند و گنجينه داريوش و جانشينانش را از جاي کنده و بردند.
اسکندر دو ماه در تخت جمشيد ماند و سپس بهرغم اندرز مشاور پيرش «پارمينيون» ارگ شاهي يعني تخت جمشيد را به آتش کشيد و آن را منهدم کرد.
علت اين کار نه مستي و از خود بيخودي بود چنانکه برخي از نويسندگان متأخر براي تبرئه او ادعا کردهاند و نه لذت انتقامکشي از خشايارشا که آتن را آتش زده بود آنگونه که بسياري از مورخان پنداشتند زيرا اسکندر هنوز برده مي و زنان خودفروش نشده بود تا به خاطر تائيس (روسپي آتني) ارگ باشکوهي را که اکنون ديگر به خودش متعلق بود تباه کند، فرهيختگي يوناني او هم بهاندازهاي نبود که بشود وي را «قهرمان آتن» خواند. برعکس، يونانيان روشنفکر، به رهبري دموستنس خطيب، دشمن وي بودند، اما اين خيالي باطل بود و فرمانروايي وي هفت سالي بيش نپاييد و آمالش نيز با خود وي بر باد رفت که اين نمايش تماشاخانهاي را براي نسلهاي بعد زنده کرد، آتشسوزي با استفاده از کاغذهاي رنگي، انعکاس نور و باد پنکههاي قديمي ايجاد ميشد که از انجمن ايران و امريکا امانت گرفته شده بود و دکورسازان سنتي اصفهان توانسته بودند بامهارت و استادي کمنظير اين پديده نادر را در آن زمان ابداع نمايند. ميتوان به جرئت ادعا کرد کليه هنرمندان و دستاندرکاران سينما و تئاتر کشور و تعدادي نيز از اروپا و بهخصوص فرانسه و يونان توانستند اين نمايش پرهزينه و افتخارآميز را روي صحنه تماشاخانه اصفهان مشاهده کنند.
در دهههاي 40 و 50، چهار تماشاخانه با نامهاي اصفهان، فردوسي، سپاهان و مولن روژ در اصفهان مشغول به کار بودند که متأسفانه نوستالژيهاي آن يعني اصفهان، فردوسي و سپاهان تخريب شد و تنها مولن روژ با نام تالار انديشه فعاليت اندکي دارد. تئاترهاي موجود در اصفهان در حال حاضر بسيار محدود بوده و هنوز هيچيک از شهرداران اين شهر بهرغم ادعاهاي فراواني که در تبليغات انتخاب خود داشتهاند نتوانستهاند يا نخواستهاند در مرکز شهر و درست بهجاي تماشاخانه اصفهان تئاتري درخور شأن اين شهر فرهنگ و هنر بنا نمايند.