ياسين سرميلي
در حال سپري كردن روزهاي آخر سال 95 هستيم. سالي كه گذشت سال پرفراز و نشيبي براي سينماي ايران بود. در اوايل سال 95 انتظار و اميد ميرفت كه سالي باشد كه فيلمهاي پرمحتوا و فاخري در سينما ساخته شود اما در چند مورد محدود اين انتظار برآورده نشد. در اين چند روز اخير خبرها و آمارهايي از فروش گيشههاي سينماي ايران به خصوص در فضاي مجازي منتشر شده و هدف از انتشار آن در توصيف و وصف حال سينماي ايران بوده است. طبق اين آمارها، فروش امسال فيلمها در سينماي ايران تا قبل از بهمن ماه امسال 150 ميليارد برآورد شده و اين در حالي است كه فروش فيلمهاي سينمايي در سال قبل تنها 73 ميليارد تومان بوده و پيشبيني ميشود كه اين آمار در روزهاي انتهايي اسفند به 180 ميليارد تومان برسد.
كساني كه خوشبين و دلبسته به اين سينما هستند با شور و اشتياقي وصف ناشدني و لبخندي بر لب حال سينما را خوب و فراتر از خوب توصيف ميكنند و جلوه ميدهند اما با يك رويكردي رئاليستي بايد به اين سؤال توجه كرد: آيا ملاك و ميزان خوب يا بد بودن شرايط و وضعيت سينما تنها ميزان فروش فيلمهاست؟
آيا ميزان مقبوليت و فروش يك فيلم نزد مردم وضعيت يك فيلم را مشخص ميكند يا عوامل ديگري نيز در خوب يا بد بودن شرايط سينما دخيل هستند؟
در اينكه ميزان فروش فيلمها و آثار سينمايي به طور چشمگيري از اوايل سال 95 افزايش پيدا كرده ترديدي وجود ندارد و باعث خوشحالي است اما زماني اين خوشحالي جاي خود را به ترديد و شك ميدهد كه فيلمهايي كه فروش بالايي داشتند را از نظر محتواي كلي كمي مورد بررسي قرار دهيم.
به قول سعيد قطبزاده ژانري در سينماي ايران به وجود آمده به نام ژانر نكبت. ژانري كه بسيار ملموس و محسوس است اما به صورت لغوي و رسمي در ادبيات سينمايي ايران وارد نشده است. اين ژانر فيلمهاي زيادي را در بر ميگيرد؛ فيلمهايي كه محتوا و مضمون آن خانوادههايي در حال فروپاشي، روابط انساني بسيار سرد و قراردادي، هميشه صحبت از ترك كردن وطن مطرح است و ثروت و اموالي كه در پاكيزه و مطهر بودن آنها ترديد وجود دارد. اگر آمار فروش اين نوع فيلمها بالا باشد كه متأسفانه اينگونه است بايد كمي نگران و مضطرب بود چراكه بايد از خود پرسيد اين نوع آثار چه پيام و خوراك فكري به مخاطبان خود ميدهد.
فيلمهايي كه زندگي در وطن را ابلهانه و احمقانه جلوه ميدهند و زندگي در خارج از ايران حتي كشوري مانند افغانستان را مايه سعادت ميداند و حتي در صورت ماندن بايد با يك لودر آن را خراب كرد و دوباره از نو ساخت نميتوانند نويدبخش سينمايي پربار و پرمحتوا را بدهند.
اما در اين بين هستند فيلمهايي كه جوركش اين ژانر نكبت هستند و گاهي مانند ستارهاي در آسمان تيره سينماي كشور ميدرخشند اما موفقيت اين فيلمها موقتي است و به فيلمهاي بعد از خود تعميم پيدا نميكنند. در بحث سينماي كمدي وضع بسيار بدتر است. يكبار ديگر بايد اعتراف كنيم كه متأسفانه بعضي از كارگردانان و فيلمسازان كشورمان كمدي را با ابتذال و لودگي و هرزگي اشتباه گرفتهاند.
واقعاً براي سينماي كشوري كه داعيهدار سينماي ملي و اسلامي است زشت و شرمآور است كه هنوز كه هنوز است يك فيلم در ژانر كمدي با رعايت موازين اخلاقي و شرعي در كشور ساخته نشده. واقعاً بايد به حال اين سينما تأسف خورد كه فيلمي محصول مشترك كه از نظر ساخت و محتوا نسخه دست چندم فيلمفارسيهاي قبل از انقلاب به حساب ميآيد بيشتر از 15 ميليارد تومان فروش داشته باشد.
اگر باز هم بخواهيم واقعگرايانه و رئاليستي به موضوع بنگريم بايد يك رجوع به گذشته داشته باشيم. روزگاري در اين سينما به مفاهيم اعتقادي، ديني و اجتماعي كم و بيش و حداقل بيش از حال حاضر توجه ميشد، اما امروزه در بعضي آثار سينمايي نه تنها هيچ احترام و ارزشي براي اين اعتقادات و مفاهيم ديده نميشود بلكه به طور كاملاً واضح و مستقيم برخي از المانهاي مذهبي و حتي ملي مورد بيحرمتي واقع ميشوند و هيچ كس هم متعرض نميشود.
بايد به اين سؤال پاسخ داد كه چرا در اين سالهاي اخير فيلمي مانند مادر كه سراسر احترام به جايگاه رفيع مادر و والدين است ساخته نميشود.
آيا مردم ما ظرفيت و پذيرش اين نوع فيلمها را ندارند يا فيلمسازان و مديران سينمايي ما چندان رغبتي به اين نوع نگاهها نشان نميدهند؟
سخن آخر و نتيجه آخر اين است كه نبايد موفقيت سينما را به فروش گيشهها پيوند زد. نگارنده به شخصه معتقد است كه سينما مشروعيت و مقبوليت خود را از مخاطب و فروش گيشهها نميگيرد بلكه مخاطبان و فروش بالاي گيشههاي يك اثر سينمايي به آن فيلم و در مجموع سينما رونق ميدهند و نه بيشتر.