مجموعه صهبا در نخستين جلد از اين مجموعه، ضمن پرداختن به گوشههايي از زندگي حاج شيخ عباس پورمحمدي، نگاهي دارد به دوستي و ارتباط وي با رهبر انقلاب كه سابقهاي نزديك به 50 سال دارد. كتاب مشابه كارهاي اخير صهبا، نثري داستانگونه و روايتي ساده و يكخطي دارد كه خواندن را براي مخاطب آسان و شيرين ميكند. نويسنده از ديدار نخستش با شيخ عباس پورمحمدي، در حالي كه دچار بيماري آلزايمر است، آغاز ميكند و سپس در ادامه، همراه روايت علياصغر پورمحمدي، فرزند ارشد شيخ ميشود تا نحوه آشنايي پدر با مقام معظم رهبري را ثبت كند. در بخشهايي از اين فصل ميخوانيم: اولين حضور ايشان در رفسنجان، دقيقاً اولين ماه رمضان بعد از زلزله فردوس است. پدر از فردوس كه به رفسنجان آمد، مهرماه بود. گفت «يك روحاني سيدي را پيدا كردهام كه مانندش را تا به حال نديدهايد! دعوتش كردم كه ماه رمضان به اينجا بيايد؛ او هم قبول كرد». زماني كه پدر اين جمله را به ما گفت، تقريباً چهل روز تا ماه رمضان مانده بود. با شنيدن آن جمله از پدر، روزها و شبها را ميشمرديم كه زودتر ماه مبارك بيايد و ما از نزديك آقا را ببينيم. چون ما در رفسنجان، علماي بزرگ زيادي را ديده بوديم، اما نديده بوديم پدر از كسي اينچنين تعريف كنند. خلاصه انتظارمان به سر رسيد و روز اول ماه مبارك، حضرت آقا به رفسنجان آمدند و تمام ماه رمضان را در رفسنجان ماندند.»
فعاليتهاي خانواده شيخ عباس پورمحمدي در آستانه انقلاب و در كوران مبارزه ملت عليه شاه، سفرهاي رهبر معظم انقلاب به رفسنجان بعد از انقلاب، مسافرت مخفيانه شيخ عباس پورمحمدي و در لباس مبدل به ايرانشهر براي ديدن آيتالله خامنهاي در زماني كه ايشان به اين شهر تبعيد شده بودند، توصيه رهبر انقلاب براي امدادرساني به سيلزدگان ايرانشهر و... از ديگر موضوعات جالب و شيريني است كه در اين كتاب به آن پرداخته شده است. در بخشي از اين اثر، گزارشي كوتاه از كتابخانه مهديه رفسنجان ارائه شده است؛ كتابخانهاي كه رهبر معظم انقلاب عناويني را در سال 48 به اين كتابخانه اهدا كردند و به گفته راوي، در صفحه نخست كتابها، دستخط دست راست مقام معظم رهبري درج شده است.