نویسنده: اسماعيل باقري
اخيرا دفتر نمايندگي سازمان ملل در کابل با انتشار بيانيهاي اعلام کرد که «تادامچي ياماموتو» نماينده ويژه اين سازمان در امور افغانستان در گزارش خود به شوراي امنيت سازمان ملل متحد، آورده است که طالبان بايد بخشي از آينده افغانستان باشد، زيرا جنگ راهحل افغانستان نبوده و پيوستن طالبان به روند سياسي، تنها راه پايان جنگ طولاني افغانستان است. به گفته ياماموتو، براي ايجاد صلح، امنيت و ثبات در افغانستان هم جامعه جهاني بايد کمک كند و هم بايد تنشها بين دو کشور افغانستان و پاکستان كاهش يابد.
هرچند پيوستن طالبان به پروسه همواره مطرح بوده، اما نتيجه مشخصي نداشته است. چرايي اين وضعيت را بايد در اهداف و منافع متفاوت بازيگران خارجي و سپس داخلي جستوجو كرد. واقعيت اين است كه دو ديدگاه متفاوت در خصوص مذاكره صلح با طالبان وجود دارد. ديدگاه اول اين است كه صلح با طالبان كليد حل مشكلات و ايجاد صلح در افغانستان است. به همين جهت نيز مذاكره با طالبان و شريك ساختن آنان در ساختار قدرت افغانستان بايد در دستوركار قرار گيرد. ارائهكنندگان اين ديدگاه هرچند جامعه غربي است، اما بازيگراني نظير روسيه، چين و ايران از اين ايده استقبال و حمايت ميكنند.
اما ديدگاه دوم بر اين باور است كه حتي در صورت صلح با طالبان، ناامنيها همچنان در اين كشور تداوم خواهد يافت، چراكه سرويسهاي اطلاعاتي و جاسوسي غربيها و برخي از كشورهاي منطقه، خواهان برچيده شده طالبان و فعال شدن گروه تروريستي داعش در افغانستان هستند. حاميان اين ايده امريكا و حاميان غربي و عربي آنها در منطقه هستند كه هر چند در ظاهر از مذاكره با طالبان سخن ميگويند، اما در پشت پرده اهداف ديگري را دنبال ميكنند. از ديد امريكا طالبان بايد جاي خودش را به داعش دهد و پس از صلح با طالبان، دوباره بدنه پايين طالبان در ذيل داعش در افغانستان فعال شوند. موضوعي كه عملاً پيگيري ميشود و در چنين ديدگاهي سازمان ملل نيز از پيوستن طالبان به پروسه صلح سخن ميگويد.
گذشته از اين دو ديدگاه كه بهطور كلي مطرح شد، پيوستن طالبان به پروسه صلح موضوع تازهاي نيست و اين سؤال اساسي همچنان وجود دارد كه چرا بهرغم مذاكرات متعدد با طالبان، نتيجه مشخصي حاصل نشده است؟ در پاسخ به اين سؤال بايد به چند نكته مهم اشاره كرد:
- اساساً بازيگران اصلي صلح با طالبان در افغانستان، چه در داخل و چه در خارج متعدد و متنوع است. در خصوص مذاكره با طالبان در جناحهاي حاكم به ويژه جناح اشرفغني و جناح دكتر عبدالله از يكسو و ساير جريانهاي سياسي و قومي پشتون، تاجيك، ازبك و هزاره از سوي ديگر رويكرد هماهنگ و يكساني وجود ندارد و همين امر موجب شده است تا نحوه برخورد با طالبان از سوي جريانهاي سياسي، رويكردهاي متفاوتي داشته باشد، البته جناح حاكم يعني اشرف غني و دكتر عبدالله موافق مذاكره با طالبان هستند، اما نسبت به كم و كيف و چگونگي مذاكره رويكرد متفاوتي دارند.
- وجود بازيگران متعدد خارجي كه هر يك به دنبال اهداف و منافع خاصي در افغانستان حضور دارند، روند مذاكرات با صلح را با پيچيدگي و دشواري خاصي روبهرو ساخته است. امريكا، انگليس، پاكستان، روسيه، چين، عربستان سعودي، هند، تركيه و ايران از جمله بازيگران مؤثر افغانستان محسوب ميشوند كه هر يك داراي اهداف و منافع خاصي در افغانستان هستند. بدون شك تضاد منافع به ويژه ميان هند و پاكستان، روسيه و امريكا، عربستان و چين، روند و نتيجه مذاكرات را با مشكل روبهرو خواهد كرد.
- موضوع مهم ديگر اينكه اساساً اراده جدي براي مذاكره صلح با طالبان به ويژه در ميان بازيگراني چون امريكا و انگليس وجود ندارد. امريكاييها براي تداوم اشغال افغانستان بر اساس قرارداد امنيتي كابل- واشنگتن، به درجهاي از ناامني كنترل شده نيازمندند. در واقع مذاكره ابزاري براي پيشبرد اهداف غربيهاست و به همين جهت تلاش ميكنند تا با مديريت جنگ، به اهداف خاص خود در منطقه دست يابند كه ايجاد فشار و مديريت قدرتهايي نظير چين و روسيه و ايران، يكي از محورهاي سياست خارجي امريكاييهاست. دقيقاً اسفند سال گذشته بود كه جان كربي سخنگوي وزارت خارجه امريکا اعلام كرد طالبان ميتوانند از راه مصالحه، بخشي از آينده سياسي افغانستان باشند، در غير آن توسط نظاميان افغان سرکوب خواهند شد. چنين اظهاراتي بارها از سوي مقامات امريكايي و ناتو بيان شده است، اما واقعيت اين است كه صلح و ثبات در افغانستان اولويت امريكاييها نيست و مبارزه با تروريسم يك دروغ بزرگ بود و حضور نيروهاي خارجي تنها به افزايش ناامنيها و گسترش دامنه جنگ در افغانستان منجر شد.
- تضعيف و فروكش شدن داعش در سوريه و عراق، به شدت بر تحولات افغانستان تأثيرگذار خواهد بود. بدون شك جغرافياي افغانستان از جمله بسترهايي است كه ظرفيت ميزباني بقاياي داعش را داراست و حاميان داعش در عراق و سوريه، براي جبران شكستهايشان، از داعش در افغانستان حمايت همهجانبه خواهند كرد. در پايان بايد عنوان كرد كه هرچند جنگ راهحل درستي نيست، اما بدون شك صرف انجام مذاكراتي كه بازيگران درگير در آن همچنان رويكرد تقابلي با هم داشته باشند، به ايجاد صلح، ثبات و امنيت در افغانستان نخواهد انجاميد. اينكه گفته شود صلح تنها از طريق مذاکرات امکانپذير است، يك گزاره كلي و بسيط است و اين اميدواري كه پس از مذاكراتي، طالبان به پروسه صلح خواهد پيوست يا طالبان بخشي از آينده افغانستان خواهد شد، به نوعي ايدهآل به نظر ميرسد و با واقعيتهاي ميداني اين كشور و منطقه فاصله دارد، به اين دليل كه كشورهاي غربي همچنان براي رسيدن به اهداف شوم خود نيازمند گروههاي تكفيري و تروريستي در منطقه هستند.