کد خبر: 842774
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۸:۰۶
بررسي ديدگاه نيچه درباره «زن سالاري» غرب مدرن
فردريش نيچه از بزرگ‌ترين فلاسفه پسامدرنيته و منتقد بزرگ فرهنگي غرب در قرن نوزدهم به حساب مي‌آيد. بررسي افكار و عقايد او به واسطه نگاه ويژه او به غرب در سراسر جهان بسيار مورد توجه قرار گرفته است.
فردريش نيچه از بزرگ‌ترين فلاسفه پسامدرنيته و منتقد بزرگ فرهنگي غرب در قرن نوزدهم به حساب مي‌آيد. بررسي افكار و عقايد اين استاد آلماني به واسطه نگاه ويژه او به غرب در زمان غرق شدن غرب در فضاي ليبراليسم در سراسر جهان بسيار مورد توجه قرار گرفته است. زير سؤال بردن بنيادهاي اخلاقي و ارزشي غرب و اساساً بسياري از ارزش‌هاي سنتي و مدرن توسط نيچه و با زبان ادبيات و شاعرانگي، وي را فردي خاص و متمايز ميان نخستين فلاسفه پست‌مدرن نموده است. يكي از انتقادات اساسي نيچه به كاركرد ليبراليسم مدرن در حوزه اجتماعي، تغيير كاركرد زن و تلاش براي نزديك كردن هويت آن به «مردان» است. نگرش‌هاي فمنيستي پس از ظهور و بروز در غرب، به سرعت در ساير كشورهاي غيرغربي نيز رواج داده شد و اساساً به عنوان يكي از پروژه‌هاي مدرنيزاسيون مورد توجه قرار گرفت. اين درحالي بود كه پس از چند دهه جنبش‌هاي فمنيستي، اين حركت‌ها در ميان بسياري از فلاسفه دگرانديش غرب مورد نقدهاي جدي واقع شد ولي در همين زمان‌ها در كشورهاي ديگر، به فمنيسم به مثابه امري مقدس نگريسته مي‌شد كه مخالفت با آن، تضاد با جنس «زن» و به نوعي اقتدارگرايي مردانه به حساب مي‌آمد. نيچه اما بي‌واهمه از زمره افرادي بود كه فارغ از استيلاي فضاي فمنيستي در غرب، به نقد اين انديشه دست برد. وي در برخي آثار خود جنبه‌هاي مختلف مخرب فمنيسم در غرب را تشريح كرده است كه در ادامه به بازخواني و نقد برخي نگاه‌هاي او به فمنيسم پرداخته خواهد شد.

  اخته‌شده، اخته‌كننده و تأييدگر
 
شايد مهم‌ترين دسته‌بندي نيچه در خصوص نوع نگاه به زنان در جامعه قرن 19 اروپا مبتني بر سه تعريف وي از زن باشد. نيچه زن را در نگرش غرب سه گونه به تصوير مي‌كشد كه عبارت است از: زن اخته‌شده، زن اخته‌كننده و زن تأييدگر.
در ادبيات اين انديشمند آلماني زن اخته‌شده به زني اطلاق مي‌شود كه بعد از سلسله جنبش‌هاي فمنيستي در اروپا خودش را در قالب و هيبت مردان درآورده و مشغول به نفي ارزش‌هاي زنانه خود است. چنين موجودي براي پس گرفتن حقي كه مردان از او گرفته‌اند، يك علم زنانه براي خودش وضع مي‌كند. نيچه زن اخته‌شده را دشمن شور زندگي و جريان زيستن و هيجان آن مي‌داند.
نيچه در دسته‌بندي خود، سپس به زن اخته‌كننده اشاره مي‌كند و آن گونه‌اي از زن است كه علاوه بر اين كه صفات برگرفته از طبيعت ذاتي خود را ندارد، مي‌كوشد به عنوان يك كنشگر، چنان نقش‌آفريني كند كه ديگران نيز اين صفات را نداشته باشند. چنين زني به زعم نيچه مانند بازيگري هنرمند، نقش مردانه بازي مي‌كند و مهم‌تر آن كه با بازي خود توهمي را ترويج مي‌دهد كه حاصلش اخته شدن ساير زنان و گرويدن آنها به اين سمت و سو است. از اين بابت قدرت اجتماعي زن اخته‌كننده، بيشتر از زن اخته‌شده است. نيچه اعتقاد دارد، اين بازيگر زن در واقع در حال بازي كردن در سناريويي است كه مردان برايشان نوشته‌اند و زنان اگر مي‌خواهند فعاليتي داشته باشند بهتر است لااقل خودشان چشم‌اندازهايشان را تعريف كنند. چراكه نياز مرد به جنس زن، آنقدر زياد است كه اساساً بدون وجود اين جنس نخواهد توانست زندگي كند و زن بايد از هنر خود براي تقويت اين جنبه حيات اجتماعي استفاده كند.
نيچه نهايتاً از طبقه ديگري با عنوان «زن تأييدگر» ياد مي‌كند كه به‌زعم او زني كامل، پاك و بي‌آلايش است. زني كه نيچه آن را قبول دارد، حقيقت دو جنس مخالف و تعريف دو هويت زن و مرد را مي‌پذيرد. چنين زني دائماً در حال خلق است و در جهت ساختن زندگي حركت مي‌كند. حتي مي‌تواند شرارت بورزد و به جنسي نابودگر و حيله‌گر تبديل شود و باكي از رفتارهاي زنانه ندارد.
 
 مرد آپولوني، زن ديونيزوسي
 
نيچه در تبيين تفاوت ماهيت زن و مرد، از تمثيل يوناني ديونيزوس و آپولون بهره مي‌گيرد. در اسطوره‌هاي يونان «ديونيزوس» ايزدي است كه نماد احساس و شور، رقص، سرمستي و از خود بي‌خود‌شدگي را نمايش مي‌دهد و در مقابل، «آپولون» ايزدي است كه نماد خرد، خودآگاهي و نظم به حساب مي‌آيد. نيچه پيوند اين دو را در زندگي ضروري مي‌شمارد، همان گونه كه در پيوند فلسفه و هنر است كه انديشه ارزشمند مي‌شود. در يونان، ظهور سقراط آغاز خردگرايي و توسعه رفتار آپولوني در غرب بود. شايد به همين واسطه نگاه ديونيزوسي كم فروغ گرديد و زن كه نماينده «ديونيزوس» بود نيز كوشيد تا جنبه‌هاي خردگرايانه و مردانه آپولوني را در خود چيره سازد. حال آن كه هر يك از اين دو جنس در صورتي كه بخواهد از نقش خود سر باز زند، زندگي به سمت و سوي يكي از اين دو نماد، منحرف شده و از تعادل باز‌مي‌ماند. از قضا در نظر نيچه، به حيث طبيعي، زن از مرد برتر است. چراكه داراي صفت ديونيزوسي «آفرينندگي» است و دائماً در حال شدن است. مرد مي‌داند محدوديتي دارد و آن نياز و وابستگي‌اش براي آفريده شدن به زن است. از همين رو نيچه مي‌گويد چون فمنيست‌ها اين صفت طبيعي را نفي مي‌كنند، مردان نيز سوء‌استفاده كرده و بيشتر زن را تخريب مي‌كنند؛ چراكه زن اخته‌شده، مي‌كوشد خود را از طبيعي‌ترين ماهيتش يعني صفت‌ آفريندگي رها سازد.
از همين رو نيچه، برخلاف فمنيست‌ها، بارداري را براي زن يك ارزش طبيعي و كليدي برمي‌شمرد. از نظر او، دوران بارداري فرايندي در تكامل زن است كه طي كردن چنين دوراني، زنان را ملايم‌تر، صبورتر، نگران‌تر و فرمانبردار مي‌كند. وي اين صفت را آن قدر مقدس مي‌داند كه عارفان و انديشه‌ورزان را با صفت «مادران مذكر» خطاب مي‌كند. چراكه معتقد است بارداري فكري و ذهني سبب رشد روحيه عرفاني و تأمل در جهان مي‌شود كه نسبت نزديكي با روحيه زنان دارد.
نيچه مخالفت سرسختي با جنبش‌هاي فمنيستي اروپاي مدرن ابراز مي‌دارد، چراكه آن را نابودگر فرهنگ تلقي مي‌نمايد. او حتي نسبت «مادينه‌هاي عقيم» را به زنان خواهان برابري كامل و استقلال اقتصادي از مردان مي‌دهد و دنبال‌كنندگان چنين اهدافي را افرادي مي‌داند كه از زناني كه «خوب از آب درآمده‌اند» (يعني توانايي خلق و زايش دارند) بيزار هستند. از نظر او زنان در صورت كنار گذاشتن طبيعت خود كه زايش و بچه‌داري است، به موجوداتي كينه‌جو تبديل خواهند شد. او حتي آموزه‌هاي كليسايي را كه به زعم او از ازدواج و تشكيل بنيادهاي زندگي، نفرت دارد و مسائل جنسي را كثيف مي‌داند به مبارزه مي‌طلبد و بر لذت‌جويي جنسي زنان به عنوان امري پسنديده تأكيد مي‌كند.
او اين سؤال را مطرح مي‌سازد كه چرا بايد زنان بخواهند شبيه مردان شوند، حال آن كه هنر زن در دلربايي، شوخ و شنگي و سبكسري است؟ چرا آنان بايد در پي كشف «حقيقت زن» باشند در حالي كه مهم‌ترين علاقه او سر و وضع زيبا و هنر بزرگش نيرنگ و شيطنت است؟
انديشه مدرن درباره جامعه و سياست، سبب منحط شدن تفكر ما درخصوص وظايف و نقش‌هاي مردان و زنان شده است. زن در حالي به مبارزه براي حقوق برابر تشويق مي‌شود كه نمي‌داند اين مبارزه در صورت پيروزي، به زوال تدريجي قدرت و نفوذ زنان منجر خواهد شد. نيچه ضمن بيان اين گزاره‌ها نهايتاً جنبش زنان را «حماقت مردانه»‌اي توصيف مي‌كند كه تنها در پي تباهي طبيعت زن است. حال آن كه هيچ قرارداد اجتماعي نيست كه بتواند نابرابري بين زنان و مردان را از ميان بردارد.
آمار و اخبار منتشر شده در طول يك سده گذشته نيز، تا حدودي مؤيد پيش‌بيني‌هاي نيچه در خصوص انحطاط زن در صورت اصرار بر تغيير ماهيت خود است. اين مبارزات نه فقط به اعتلاي زنان كمك شاياني نكرده است بلكه باعث شده نقايص آنان به زنان هم منتقل شود. به عنوان مثال در طول يك دهه واپسين قرن بيستم، آمار خيانت مردان به زنان همچنان تغيير چنداني از خود نشان نداده است، در حالي كه درصد زناني كه به مردان خود خيانت مي‌كنند، 50 درصد افزايش داشته است. بي‌توجهي به زنان و احساس كمبود محبت و افسردگي امروزه به وجه غالب ويژگي‌هاي زن غربي تبديل شده‌ است.
 
بعد افراطي و زن‌ستيز نگاه نيچه
 
البته نيچه در كنار گزاره‌هاي ضد فمنيستي برخي مسائل را به ماهيت زن نسبت داده است كه صحت آن را نمي‌توان مورد تأييد قرار داد. نيچه اعتقاد به «حقارت نهفته در طبيعت زن» دارد كه ذاتاً گمراه‌كننده مردان است. وجود چنين صفتي از ديد نيچه سبب ترس مداوم مردان از اين جنس مي‌شود. در نوشته‌هاي نيچه بعضاً نگاه متناقض يا افراطي به طبيعت زن مشاهده مي‌شود، به گونه‌اي كه براي زن به جز خاصيت آفرينندگي و مادر بودن، شأنيتي قائل نيست و نقش اجتماعي زن را اساساً منكر مي‌شود تا حدي كه مي‌گويد: «زني كه از خانه بيرون مي‌آيد و كار مي‌كند، بايد در جنسيتش شك كرد.»
كينه‌توزي، فريبكاري، خود‌بيزاري، دروغگويي و پنهانكاري ديگر نسبت‌هايي است كه نيچه در نوشته‌هاي خود بعضاً به زنان نسبت داده است.
همچنين او در جايي ديگر بر لزوم تفاوت بر حق آموزش ميان زن و مرد نيز تأكيد مي‌كند و مي‌گويد سطح آموزش همگاني براي زنان و مردان نبايد يكسان باشد. نيچه حق آموزش را تا حدودي انحصاري مردان مي‌داند و معتقد است افزايش دانش زن سبب كاهش فرمانبرداري او مي‌شود و لذا بهتر است زنان در جهل باقي بمانند.
طبيعتاً طرح چنين مسائل غيرواقعي و تحريك‌كننده‌اي در كنار انديشه‌هاي بنيادين ضدفمنيستي نيچه سبب شده وي را به عنوان فيلسوفي زن‌ستيز معرفي نموده و نقدهايش بر مسئله فمنيسم را هم ناشي از اين روحيه تلقي كنند.
 
 فرجام سخن
 
نظرات نيچه نسبت به فمنيسم و مسئله زن در غرب، واكنش‌ها و تكمله‌هاي زيادي را در ميان متفكرين غربي بر جاي گذاشت. شايد مهم‌ترين كار نيچه، ايجاد تلنگري جدي در ذهن روشنفكران غرب براي هشدار وضعيت زن امروزي و فاصله او با هويت طبيعي‌اش و به صدا در آوردن ناقوس انحطاط در جامعه غرب با اين ديدگاه‌هاي فمنيستي بود، ولو آن كه در افكار و بيان خود دچار خطاهاي جدي و عميق و شايد زن‌ستيزانه نيز شده باشد.
روزالين ديپروز، استاد فلسفه معاصر معتقد است انتقادهاي نيچه از مساوات‌خواهي شايع در قرن 19 اتفاقاً حاوي جنبه‌هاي آموزنده‌اي است كه مي‌تواند به پختگي بيشتر جنبش فمنيسم كمك كند. اين جنبه‌ها رفته رفته بيشتر مورد توجه و علاقه فمنيست‌ها قرار گرفته و آنان را متوجه اين نكته ساخته كه در راه احقاق حقوق گروه‌هاي ستمديده و تلاش براي استقرار برابري جنسيتي، دچار اين خطاي مهم شده‌اند كه خودشان جامه ستمگران و زورگويان را به تن كرده‌اند.
كلي اليور، استاد فلسفه و مطالعات زنان، گونه‌شناسي زن در نيچه را در سه بعد خواست حقيقت، توهم و قدرت خلاصه كرده است و در توضيح عبارت نيچه از «زن اخته» آن را فمنيستي دانسته است كه هويت زنانه خود را انكار و نفي مي‌كند تا خودش را همچون مردان اثبات كند. زن اخته به جاي آفرينش حقيقت و تكثير اين هويت، مدعي كشف حقيقت و يافتن ماهيتي از زن است كه «در خود و براي خود» زندگي مي‌كند.  ژاك دريدا، فيلسوف پست‌مدرن فرانسوي نيز معتقد است طرح نيچه براي معرفي سه چهره از زن مدرن، در سه عبارت در نسبت‌شناسي زن و مرد قابل خلاصه است:
«مرد بود، مرد از اين زن اخته مي‌هراسيد.مرد بود، مرد از اين زن اخته‌كننده مي‌هراسيد.
مرد بود، او به اين زن تأييدگر عشق مي‌ورزيد.»
از نظر دريدا ايراد نيچه به فمنيسم، حاوي يك پيام «پسافمنيستي» است كه تلاش زن براي تعريف ماهيت زن را دچار همان جنس خطاي ذات‌گرايانه‌اي مي‌داند كه در برداشت سنتي از مرد در فلسفه غرب وجود داشت. از همين رو تساوي طلبي زن را معادل بي‌هنري دانسته و مي‌نويسد: «فمنيسم، چيزي نيست جز عمل زني كه مي‌خواهد مثل مرد باشد... اين جنبش، زن را اخته و بي‌سبك مي‌خواهد.»
* كارشناس ارشد جامعه‌شناسي

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر