شهيد احمد اعطايي بزرگ شده محلهاي بود كه طي دفاع مقدس 4 هزار شهيد داده است. محله فلاح يا همان ابوذر كنوني، جواناني دارد كه غيرت و مردانگيشان سالها پيش در برابر لشكرها و تيپهاي تا بندندان مسلح ارتش بعث به اثبات رسيده بود و اكنون نيز در آوردگاه دفاع از حريم اهل بيت و اسلام و قرآن، نسلهاي بعدي همين جوانان جنوب شهري، باز لباس رزم برتن ميكنند و به جبهه مقاومت اسلامي ميپيوندند. شهيد احمد عطايي يكي از جوانان نسل سوم انقلاب است كه سال 64 در تهران متولد شد و سال 94 در سوريه به شهادت رسيد. او با سيره و منشش نشان داد شهادت ماركي است كه برچسب تقلبي ندارد. آمنه عطايي خواهر بزرگتر شهيد در گفت و گو با ما روايتگر گوشههايي از زندگي اين شهيد بزرگوار شده است.
پدر دو پسرما اصالتا سرابي هستيم كه سالهاست در تهران سكونت داريم. برادرم احمد متولد سال 64 بود. خيلي زود ازدواج كرد و خدا به آنها دو پسر به نامهاي محمد علي شش ساله و محمدحسين دو ساله داده است. خود من احمد را از كودكي با نماز و مسجد آشنا كردم. بعدش خود او بود كه با ذات خوبش بچه مسجدي شد و ارتباطش را با محيط امن مسجد ادامه داد. برادرم به سپاه علاقه داشت و با وجود اينكه در رشته برق مهارت داشت و ميتوانست درآمد كافي كسب كند، به عضويت سپاه هم درآمد و مشغول خدمت شد.
توكل بر خدااحمد توكل بالايي داشت. وقتي ميگوييم «توكل بر خدا» لفظي است. اما او به واقع توكل ميكرد و كارهايش را پيش ميبرد. در 20 سالگي از ما خواست برايش زن بگيريم. گفتيم هنوز زود است تازه سر كار رفتهاي، گفت به خدا توكل كردهام و خودش روزي ميرساند. همين طور هم شد. او ازدواج كرد و موقع خواستگاري به دختر مورد علاقهاش گفته بود اگر روزي جنگ بشود من به ميدان ميروم و احتمال شهادتم است. همسرش هم كه خانم قانعي است، شرط احمد را پذيرفته بود.
احترام به والدينيكي از خصوصيات بارز شهيد عطايي احترام به پدر و مادرمان بود. حتي در وصيتنامهاش به برادرهايمان تأكيد كرده كه هميشه احترام پدر و مادرمان را حفظ كنند. خود احمد خيلي وقتها براي پدر و مادرمان هديه ميخريد و سعي داشت آنها را خوشحال كند. دست پدر و مادرمان را ميبوسيد و احترامشان را در هر حالي رعايت ميكرد.
گلهاي رزاحمد علاوه بر اينكه يك برادر و فرزند خوبي بود، همسر خوبي هم براي خانمش به شمار ميرفت. زن برادرم گل رز خيلي دوست داشت. يكبار احمد براي تولد همسرش 80 هزار تومن داد گل رز خريد. به او گفتم با اين پول ميتوانستي براي ايشان لباس بخري، گفت: خانمم گل رز خيلي دوست دارد. به بهانههاي ديگر هم برايش گل رز ميخريد. الان همسر شهيد گلهاي رز او را نگه داشته و به ديوار خانهشان چسبانده و خشك كرده است. برادرم احترام همسرش را خيلي داشت و به پسر بزرگترش محمد علي ميگفت دست مادرت را ببوس.
بخشنده و دستگيردستگيري و كمك به ديگران از خصوصيات بارز شهيد بود. وقتي پيش او از نداري كسي حرف ميزديم، اولين نفري كه ميگفت كمك ميكنم، خود احمد آقا بود. من ميگفتم اين همه كه كمك ميكني خودت كم نياوري؟ ميگفت شما كاري نداشته باشيد كه از كجا ميآورم. هميشه بايد توكلمان به خدا باشد.
اعزام و شهادتزماني كه احمد ميخواست به سوريه برود ما خبر نداشتيم. فقط به همسرش گفته بود. ما بعدها از همكاران همسرش شنيديم كه او براي دفاع از حرم رفته است. البته احمد به عنوان يك بسيجي اعزام شده بود. همان ايام من خواب ديدم يك خانمي دو جلد كتاب به من داد. ورق كه زدم صفحه اول عكس شهيد سيد مجتبي هاشمي بود. باز ورق زدم ديدم عكس و نام شهيد احمد عطايي هم هست. آن خانم گفت نام احمد در كتاب شهدا ثبت شده است. برادرم از سوريه چند باري تماس گرفت. بار آخر گفتم پسر كوچكت زبان باز كرده. گفت خواهر من را با بچهام هوايي نكن. گفتم اگر شهيد شوي چه؟ گفت: خدا هست و امام حسين(ع) فرموده كه من كفالت فرزندان شهيد را به عهده ميگيرم. گفت دعا كن شهيد بشوم و من خوابم را تعريف كردم. گفت خوابت درست از آب در ميآيد. اين آخرين تماسمان بود و برادرم احمد 21 آبان ماه 1394 به شهادت رسيد.