کد خبر: 841922
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۷
«اعدام انقلابي رزم‌آرا، زمينه‌ساز ملي شدن نفت» در گفت و شنود با علي طهماسبي
سال پيش در چنين روزهايي، صفير گلوله مردي از طايفه حق‌طلبان، مسير...
محمدرضا کائینی
66سال پيش در چنين روزهايي، صفير گلوله مردي از طايفه حقطلبان، مسير استقلال و آزادي ملت ايران را گشود و راه بهرهگيري از «نفت» اين موهبت خدادادي را بر آنان هموار ساخت. اينك در آستانه سالروز اين رويداد تاريخي و در راستاي تبيين بيشتر آن، با جناب علي طهماسبي برادر شهيد گرانمايه استاد خليل طهماسبي گفت و شنودي انجام دادهايم كه نتيجه آن را پيش رو داريد.

  ***

اعدام انقلابي رزمآرا توسط شهيد خليل طهماسبي، يكي از فرازهاي مهم تاريخ معاصر ايران است كه جاده ملي كردن صنعت نفت را هموار كرد، اما در مورد كشته شدن رزمآرا توسط برادرتان، نكات متنوعي مطرح شده است. خود شما درباره اين واقعه از ايشان چه شنيديد؟

بسم الله الرحمن الرحيم. من هم درباره اين شبهات و تشكيكها، چيزهايي شنيدهام. يك بار درباره نحوه كشتن رزمآرا از خليل سؤال كردم و او پاسخي داد كه گمان ميكنم بسياري از شبهات را برطرف ميكند، مگر اينكه قصد و غرضي در كار باشد. شهيد خليل چپ دست بود و با دست چپ به رزمآرا شليك كرد. ميگفت «چند تن از اعضاي فداييان اسلام او را تا مسجد شاه همراهي كرده بودند تا از او مراقبت كنند، اما او با كسي اظهار آشنايي نميكرد تا كسي متوجه حضورش نشود». اسلحهاي كه خليل با آن به رزمآرا شليك كرد، هفتتير بود. در پرونده خليل-  كه در شعبه 3 بازپرسي دادسرا در بايگاني راكد هست-  صراحتاً ذكر شده: اسلحه خليل هفتتير بوده و از آن سه تير هم شليك شده است. سرگرد رأفت كه در كلانتري 13 خدمت ميكرد و در پرونده خليل شهادت داده، گفته است: در لحظهاي كه خليل شليك كرد، حضور داشتم و همه چيز را ديدم.

خليل ميگفت: كاردي را هم در جلدش، به ساق پا بسته بود كه اگر رزمآرا با تير نمرد، او را با كارد بزند و بكشد! همين حرف نشان ميدهد او صد در صد، قصد كشتن رزمآرا را داشته است. ميگفت: سه تير شليك كرده بود و تير چهارم در اسلحه گير ميكند و مأموران از اين فرصت استفاده ميكنند و ميريزند و اسلحه را از او ميگيرند! خليل بلافاصله كاردي را كه به ساق پايش بسته بود، بيرون ميآورد تا به رزمآرا حمله كند كه ميبيند كار او تمام شده است. در اين موقع يك نفر با قنداق تفنگش به سر او ميزند و خون راه ميافتد، اما خليل دست از تلاش برنميدارد و با مأموران محافظ رزمآرا - كه لباس شخصي داشتند و به جان هم افتاده بودند-  درگير ميشود. مردم خليل را بالاي يكي از سكوهاي مسجد ميبرند و او ميايستد و با صداي بلند تكبير ميگويد! بعد مأموران او را دستگير ميكنند.

طبق پرونده قتل رزمآرا كه در شعبه بازپرسي هست و آن را دقيق مطالعه كردهام، خليل قطعاً رزمآرا را زده بود.

به سپهبد رزمآرا به عنوان مانعي بر سر راه ملي شدن صنعت نفت اشاره كرديد. از ديدگاه شما، چه چيزهايي اين انگاره يا اعتقاد را تأييد ميكند؟

رزمآرا اساساً عنصر خائن و پليدي بود. او در مجلس از لايحه گس ـ گلشاييان دفاع كرد و گفت: « ايراني عرضه درست كردن يك لولهنگ را هم ندارد، چه رسد كه بخواهد صنعت عظيمي مثل صنعت نفت را اداره كند». خليل را كه دستگير كردند، در بازجوييهايش در شعبه 3 بازپرسي گفته بود: «نخستوزير از ملت حقوق ميگيرد كه از حقوق ملت دفاع كند، آن وقت اين آدم به عنوان نخستوزير مملكت به مجلس ميرود و آبروي ملت را ميبرد و جلوي مردم ميايستد. سزاي چنين آدمي چه چيزي جز مرگ است؟» چه دليلي براي كشتن رزمآرا مهمتر از اينكه مجلسي كه 91 رأي اعتماد به رزمآرا داد، 93 رأي هم به آزادي خليل داد!

مرحوم آيتالله كاشاني فرياد ميزد: «عليه اين بيغيرتها اقدام كنيد، اين مردك را از سر راه برداريد تا حكومت به دست مسلمانان بيفتد و قوانين اسلام اجرا شوند». شهيد نواب و اطرافيان او از جمله شهيد سيد عبدالحسين واحدي و شهيد محمد واحدي هم، انسانهاي بسيار شريف و مخلصي بودند و با وجود جانفشانيهاي زياد، هدفي جز استقرار يك حكومت اسلامي و اجراي احكام اسلام نداشتند.

پس از اينكه مجلس به آزادي شهيد خليل طهماسبي رأي داد، چه اتفاقي روي داد؟ از آن روز برايمان بگوييد.

يادم هست بعد از ظهر بود كه خليل آزاد شد و همراه با يكي دو نفر، به حرم حضرت عبدالعظيم(ع) رفت. بعد از اينكه از حرم بازگشت، براي عرض تشكر و ديدار با آيتالله كاشاني به ديدن ايشان رفت. آيتالله كاشاني بارها با تعبير «منجي» از خليل ياد ميكردند و بارها به مادرمان ميگفتند: « خوشا به سعادت شما كه چنين شير جوانمردي را در دامان خود پروراندهايد». مرحوم آيتالله كاشاني بسيار به شهيد نواب و خليل علاقه داشتند. اينها هم هيچ هدفي جز اجراي احكام اسلام نداشتند و يكي از دلايل كشتن رزمآرا همين بود.

اعدام رزمآرا در فضاي خانوادگي شما چه انعكاسي داشت؟

مادرم بارها به خليل ايراد ميگرفت كه: «آخر بچهجان! اين چه كاري بود كردي؟» خليل ميگفت: «مادرم مطمئن باش تا از چند مرجع فتوا نداشتم، هرگز اين كار را نميكردم». مرحوم آيتالله كاشاني را بعدها بازداشت كردند و ايشان در بازجويي گفتند: «من مجتهد هستم و فتواي قتل رزمآرا را هم من دادم». همه روزنامهها هم اين حرف مرحوم كاشاني را نوشتند. خليل قبلاً خدمت آيتالله صدر، پدر امام موسي صدر هم رفته و از ايشان اجازه گرفته بود.

آيا شما هم در اين ملاقات حضور داشتيد؟

نه، اما در يك ديدار ديگر آنها بودم. پس از آزادي خليل از زندان، همراه با برادر ديگرمان و چند نفر از بچههاي فداييان اسلام به منزل آيتالله صدر در قم رفتيم. بعضي از فداييان اسلام به شهيد نواب ايراد ميگرفتند كه در مسير درستي حركت نميكند و آيتالله صدر فرمودند: «اشتباه ميكنيد، نواب در مسير صحيحي حركت ميكند» و از خليل هم بسيار تجليل كردند. بعد هم فرمودند: «اگر من هم به اين يقين برسم كه با از ميان بردن كسي وضعيت مسلمانان بهبود پيدا ميكند، قطعاً اين كار را ميكنم!»

با همين صراحت؟

بله، اين دقيقاً حرفي است كه ايشان زدند.

ظاهراً شهيد طهماسبي به ملاقات آيتالله حجت هم رفته بود. اينطور نيست؟

بله، بعد از منزل آيتالله صدر خدمت آيتالله حجت رفتيم. ايشان هم با روي باز از خليل استقبال كردند و بيش از پيش يقين حاصل كردم خليل اين كار را با تأييد مراجع و علما انجام داده بود. آيتالله كاشاني در مصاحبهاي كه با حسنين هيكل ميكند، صراحتاً خليل را نماينده ملت ميداند و كشتن رزمآرا را تأييد ميكند.

نويسنده كتاب «اسرار قتل رزمآرا» ادعا كرده است خليل پس از آنكه مطمئن شد او را اعدام خواهند كرد، از كرده خود پشيمان شد. تحليل شما از اين سخن چيست؟

اگر ايشان در ادعاي خود صادق است بايد شاهد و سند ميآورد كه خليل در فلان جمع و اجتماع يا برمبناي فلان سند، اظهار پشيماني كرده است. در حالي كه درست برعكس اين جريان اتفاق افتاد و خليل پس از آزادي از زندان، هنگامي كه به مشهد رفت، در يك سخنراني عليه شاه حرف زد و باز او را دستگير كردند. من هرگز از او كوچكترين سستي و تزلزلي نديدم. هميشه محكم روي مواضع خود ميايستاد و كوچكترين ترديدي در درستي راهي كه ميرفت، نداشت. او تا آخرين روزهاي عمر، معتقد بود عملي شرعي را انجام داده است. حتي برايش گذرنامه هم تهيه كردند كه بتواند به عراق برود. به قول نويسنده اين كتاب، اگر پشيمان شده بود، بايد خودش را از مهلكه بيرون ميبرد، ولي اين كار را نكرد و ماند و تا آخرين لحظه هم نشاني از پشيماني و ندامت در او نديدم.

در هر حال با كمي انصاف ميشود اين نتيجه را گرفت كه با از بين رفتن رزمآرا بود كه صنعت نفت ملي شد، يعني در واقع تير خليل بود كه نفت را ملي كرد. اين را به عنوان برادرش نميگويم، بلكه به عنوان يك ايراني منصف ميگويم.

آيا ايشان قبل از اينكه رزمآرا را ترور كند، در فضاي خانوادگي اشارهاي به اين موضوع كرده بود؟

ابداً! من از هر كسي به خليل نزديكتر بودم، با اين همه حتي يك اشاره كوچك هم به تصميم خود نكرد و همه ما، روز بعد از حادثه در جريان موضوع قرار گرفتيم. برادرم در زندان دادگستري بود و ظهرها برايش غذا ميبردم. آن روزها «لياقت عليخان» را در پاكستان ترور كرده بودند و برادر بهجاي اينكه اظهار پشيماني و ندامت كند، يادداشتي براي روزنامه كيهان نوشت و فرستاد: «رزمآرا به جهنم رفت و ملتي آزاد شد! لياقت عليخان به بهشت رفت و ملتي را عزادار كرد! من از گوشه زندان، اين مصيبت را به ملت پاكستان تسليت ميگويم.»

يكي از كارهاي عجيب خليل اين بود كه بعد از آزادي از زندان، ازدواج كرد. هرگز سابقه نداشت فردي، كسي از سران اين مملكت را ترور كند و با آن شرايط از زندان آزاد شود و اينقدر آسوده خاطر باشد كه برود و ازدواج كند! خليل در مرداد يا شهريور سال 1332، با خواهر مرحوم آقاي شيخ محمدرضا نيكنام-  كه ايشان هم عضو فداييان اسلام بود-  ازدواج كرد و در 27 دي سال 1334 هنگامي كه اعدام شد، پسرش مرحوم مهدي، چند ماه بيشتر نداشت و در واقع پدر به خود نديد! همه اعضاي خانواده خيلي به خليل علاقه داشتند، مخصوصاً برادر مياني ما، خيلي با او انس داشت و اغلب با هم همه جا ميرفتند، ولي كمكم فضا طوري شد كه خليل بهناچار از خانواده فاصله گرفت، چون در مسير اعتقاداتش خيلي تند ميرفت و غالباً در زندان بود و نميخواست موجب دردسر بقيه شود.

اشاره كرديد شما با برادرتان بسيار مأنوس بوديد. بيشتر درباره چه مسائلي با شما حرف ميزد؟

هميشه به من ميگفت: «سعي كن به خاطر خدا سيلي بخوري، تهمت بشنوي و به زندان بروي. اگر نيت تو رضاي خدا باشد، مطمئن باش اين رنجها برايت در جايي حساب ميشود». فداييان اسلام عادت داشتند هميشه در موقع اذان، هر جا كه بودند، با صداي بلند اذان بگويند و اين كار را حتي در خيابان و سر چهارراهها هم ميكردند. من عضو فداييان اسلام نبودم، ولي وقتي همراه خليل بودم به تبع او اذان ميگفتم. اغلب در جلسات فداييان اسلام شركت ميكردم و موقعي كه براي گردش به بيرون شهر ميرفتند، خليل مرا هم با خود ميبرد. ما اغلب براي كوهپيمايي به فشم ميرفتيم و خليل در طول مسير، با من حرف ميزد و ميگفت: « علي! هيچوقت اين دو ركعت نمازي كه ميخواني، تو را گول نزند. مثل دستفروشي نباش كه فقط براي سير كردن شكمش، از صبح تا شب داد ميزند! گاهي هم براي خدا فرياد بزن.»

ارزيابي شما از شخصيت شهيد نواب صفوي رهبر فداييان اسلام چيست؟

هميشه به او علاقه داشتم و دارم، چون بسيار انسان مخلص و معتقدي بود و هميشه به حرفي كه ميزد عمل ميكرد. تا وقتي زنده هستم رفتار و گفتار او را به عنوان يك انسان معتقد واقعي از ياد نخواهم برد.

از روزهاي پاياني زندگي برادرتان چه خاطرهاي داريد؟

در سال 1334، براي بار دوم دستگير شد و در روزهاي آخر عمرش به دو برادر بزرگم خبر دادند به ملاقاتش بروند، ولي مرا در جريان قرار ندادند. در روزهاي بعد از ترور نافرجام علا كه فداييان اسلام ناچار بودند مخفي شوند، همراه خليل بودم و همراه با آقاي عبدخدايي، او را از اين خانه به آن خانه ميبرديم! يك روز نزديك عصر برادرم همراه با آقاي عبدخدايي به كوچهاي به نام سرتيپ مهدوي ميروند و در آنجا از هم جدا ميشوند. خليل چند روزي را در خانه خواهرهايم به سر ميبرد تا بالاخره يك روز به خانه خواهر وسطي ما ميريزند و او را دستگير ميكنند. از آن پس ديگر موفق به ملاقات با او نشدم تا خبر شهادتش را شنيدم. خدايش رحمت كند.

با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد. 

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار