کد خبر: 841464
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
واكاوي مهارت حل مسئله از منظر روانشناسي
وقتي صحبت از مهارت مي‌شود، ديگر بحث از داشتن اطلاعات هر چند نامحدود نيست، بلكه مهارت يعني اينكه چطور بتوانيم از دانش و اطلاعاتي كه...
فرنگيس شريفي باستان*
نويسنده:  فرنگيس شريفي باستان*
 
 
 
وقتي صحبت از مهارت مي‌شود، ديگر بحث از داشتن اطلاعات هر چند نامحدود نيست، بلكه مهارت يعني اينكه چطور بتوانيم از دانش و اطلاعاتي كه كسب كرديم، استفاده ماهرانه و به عبارتي آن را عملياتي كنيم. با توجه به اينكه اين عصر، عصر بمباران اطلاعاتي است، همه ما هر روز، به هزاران اطلاعات به واسطه انواع وسايل ارتباطات جمعي و... دسترسي پيدا مي‌كنيم اما آيا اين همه اطلاعات به ما كمك هم مي‌كند يا خير؟ بايد گفت فقط داشتن اطلاعات كمك چنداني به ما نمي‌كند و صرفاً داشتن اطلاعات نمي‌تواند باعث مهارت در ما انسان‌ها شود و لازمه چنين امري اين است كه اين اطلاعات دروني شده و قابل استفاده شود. اينجاست كه بايد بين سه چيز تفاوت قائل شد: دانش عبارت است از اطلاعاتي كه بر ما وارد مي‌شود. بينش تفكر ما نسبت به آن اطلاعات است (اعمالي كه روي اطلاعات انجام مي‌شود مانند: مقايسات، پيش‌بيني‌ها و شباهت‌ها). مهارت استفاده عملي از اطلاعات است.


بنابراين الزاماً داشتن اطلاعات موجب مهارت در ما انسان‌ها نمي‌شود و اين اطلاعات نياز به نهادينه شدن در ما است. يعني بايد به سطح مهارت در ما برسد، در آن صورت جنبه عملي پيدا مي‌كند و فرد به صورت ماهرانه‌اي در زندگي روزمره خود از آن بهره مي‌برد.  در بحث حل مسئله نيز چنين امري صدق مي‌كند، لزوماً داشتن اطلاعات و دانش پيرامون حل مسئله، نمي‌تواند به كسب مهارت حل مسئله و تبديل آن به يك الگوي رفتاري در افراد شود و اين نياز به تمرين و ممارست در به كارگيري اين اطلاعات در زندگي روزمره و نهايتاً نهادينه‌سازي و تبديل آن به يك الگوي رفتاري دارد.



تعريف و انواع مهارت‌هاي زندگي



مهارت حل مسئله يكي از مهم‌ترين مهارت‌ها در بين انواع مهارت‌هاي زندگي است. به همين خاطر قبل از صحبت در مورد حل مسئله لازم است مروري بر تعريف و انواع مهارت‌هاي زندگي داشته باشيم.


سازمان بهداشت جهاني (WHO)، مهارت‌هاي زندگي را اين گونه تعريف مي‌كند: توانايي انجام رفتارهاي سازگارانه و مثبت به گونه‌اي كه فرد بتواند با چالش‌هاي روزمره، مقابله سازگارانه داشته باشد. انواع مهارت‌هاي ده‌گانه زندگي عبارتند از: خودآگاهي - همدلي - ارتباط مؤثر- روابط بين فردي - تصميم‌گيري - مهارت حل مسئله - تفكر خلاق - تفكر انتقادي - مقابله با هيجان‌هاي ناخوشانيد و مقابله با استرس.


تمام انواع مهارت‌هاي زندگي به يكديگر وابسته‌اند و به يكديگر كمك مي‌كنند. به عبارتي براي اينكه فرد مهارت مديريت استرس را به خوبي به كار گيرد نياز است كه مهارت حل مسئله را آموخته باشد. يعني مهارت حل مسئله مقدم بر مهارت مديريت استرس است. بنابراين انواع مهارت‌هاي زندگي، بدون ارتباط با يكديگر نيستند و در عين اينكه داراي استقلال نسبي از يكديگر هستند اما به يكديگر نيز وابسته‌اند. يكي از مهارت‌هاي مديريت استرس، مهارت حل مسئله است چون در قالب پيشگيري از استرس است و اين نشان‌دهنده اين است كه فردي كه مي‌خواهد به يك مهارتي دست يابد لزوماً بايد با تمام مهارت‌ها نيز آشنا شود و آنها را عملي كند تا بتواند از دانستن آن مهارت مورد نظر استفاده كامل را ببرد.


هر كسي مسئله‌اي دارد


حل مسئله هميشه با انسان همراه بوده و هست، هر چند شكل آن در سنين مختلف زندگي يك فرد متفاوت است. براي مثال مسئله ما در سنين كودكي شايد داشتن يك بستني بوده است، در سنين نوجواني اينكه چگونه به خواسته‌هايمان برسيم؟ در سنين جواني چگونه يك ازدواج مناسب داشته باشيم؟ چگونه بچه‌هاي سالمي تربيت كنيم؟ و... به همين نحو مسائل در سنين مختلف به يك نحو خود را نشان مي‌دهد اما چيزي كه روشن است اين است كه همه ما به طور كلي در زندگي‌مان در تمام سنين با مسائل خاص آن سن مواجه هستيم كه نياز به حل مسئله دارد.


همچنين اينكه ما در زمان‌هاي مختلف با مسائل مختلف مواجه مي‌شويم و هر قدر سن مان بالاتر مي‌رود، فكر مي‌كنيم كه مسائلي كه قبلاً با آن مواجه بوديم سهل‌تر بود و الان با كوهي از مشكلات رو به رو هستيم و كوه قبلي قابل حل‌تر بوده است. براي مثال با خود مي‌گوييم بچه بودم خيلي خوب بود، بي‌خيال بودم، تاب‌بازي مي‌كردم و اين همه مسئوليت نداشتم.


حتي مسئله هر كشور با كشور ديگر، هر فرهنگ با فرهنگ ديگر با هم متفاوت است. مسائل انسان‌هاي اوليه براي مثال يك زماني اين بوده كه چطور غار را گرم كنيم؟ كم كم كه جلوتر رفت و پيشرفت كردند، نسل بشريت با اين مسئله مواجه شد كه چطور جلوي طاعون را بگيرد؟ چطور به ماه سفر كند؟ چطور در ماه خانه‌سازي كند؟ با وجود اين، همواره وجود مسائل مختلف براي بشر غير‌قابل اجتناب است، بنابراين انسان‌ها در زمان‌هاي مختلف، با مسائل متعدد و متناسب با سن خود رو‌به‌رو بوده، هستند و خواهند بود و اين فكر كه مسائل فقط براي من است نادرست است و برگرفته از تصورات و برداشت‌هاي غلط است كه فكر مي‌كنيم همه در صحت و سلامت هستند و من فقط مشكل دارم. اينها برگرفته از خطاهاي شناختي انسان‌ها هستند، پس اگر بپذيريم كه همه انسان‌ها با مسائل مختلفي رو به رو هستند، در نتيجه به دنبال توانمند كردن خود مي‌رويم و كمتر ناكامي و درماندگي را احساس مي‌كنيم.




زندگي بدون مسئله،  زندگي نيست



بنابراين حل مسئله نه تنها اجتناب‌ناپذير است بلكه بقاي ما و بقاي نسل انسان در گرو آن است چون اطلاعات دائماً به‌روز مي‌شوند و ما بايد بتوانيم خودمان را با اين علم روز سازگار كنيم. مسائلي كه يك فرد ممكن است با آن مواجه شود (ازدواج كنم يا ادامه تحصيل دهم؟ كلاس زبان بروم يا كنكور؟ و...) همه اين مسائل با خود مقداري استرس به همراه دارد، بنابراين صرف داشتن اطلاعات به فرد كمك نمي‌كند و وي بايد بتواند مهارت كسب كند.


همه ما انسان‌ها در واقعيت تا حدودي توانسته‌ايم در زندگي مسائل‌مان را حل كنيم و گاهي اوقات هم نتوانسته‌ايم. واقعيت اين است كه همه ما مقداري از علوم فيزيك، شيمي و جدول ضرب و رياضيات را خوانده‌ايم و مباني حل مسئله در اين علوم تقريباً شبيه به مباني حل مسئله در زندگي ما است، بنابراين همه ما در زندگي حل مسئله انجام مي‌دهيم اما كيفيت اين حل مسئله در ما انسان‌ها متفاوت است. يك فرد به دنبال ماهيگيري است و يكي به دنبال آموزش ماهيگيري، به واقع فردي به دنبال حل مسئله و ديگري به دنبال آموزش حل مسئله است، بنابراين آموزش مهارت حل مسئله از ضروريات زندگي هر فردي محسوب مي‌شود.


انواع مسئله و حل آن


حل مسئله يك فرآيند شناختي و رفتاري است كه توسط خود فرد و در جهت يافتن راه‌حل‌هاي سازگارانه براي زندگي خود، هدايت مي‌شود. بنابراين طبق اين تعريف، حل مسئله يك فرآيند آگاهانه، منطقي، هدفمند است كه توسط خود فرد هدايت مي‌شود يعني نياز به تلاش و پشتكار خود فرد دارد، بنابراين مانند يك جدول ضرب كه ابتدا براي كودك سخت است و نياز به تكرار و تمرين و... دارد، حل مسئله هم نياز به تكرار دارد تا نهادينه شود.


مسائل مي‌توانند دروني باشند يا بيروني. مسئله دروني از درون فرد نشئت مي‌گيرد مانند دانشجويي كه با خود مي‌گويد من بايد شاگرد اول باشم. كسي از اين دانشجو انتظار ندارد كه شاگرد اول شود اما خودش براي خودش يك بايد در نظر گرفته و به واسطه اين بايد‌ها دچار استرس شده است و نمي‌تواند به آن بايدها دست يابد. مسئله بيروني از خارج از فرد نشئت مي‌گيرد و ناشي از محيط بيروني است كه فرد با آن مواجه است مانند بيماري فرزند، دعواي خانوادگي و...


مسائل مي‌توانند واقعي باشند يا غير‌واقعي، مسائل واقعي مانند دزدي از منزل، فوت اعضا، سيل و زلزله كه براي همه مردم استرس ايجاد مي‌كنند و ممكن است غير‌واقعي باشند مانند اينكه فردي با خود فكر مي‌كند كه در چند سال آينده مادر خود را از دست مي‌دهد. همچنين مسائل مي‌توانند در حوزه‌هاي گوناگون باشند. مانند مسائل در حيطه اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... براي مثال فرد با خود مي‌گويد كه من بايد تا سال آينده فلان ماشين را بخرم.


هر مسئله از نوع «دروني - بيروني»، «واقعي - غير‌واقعي» در تمام زمينه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... براي افراد استرس به همراه دارد، اما اينكه چطور و چگونه در مقابل اين مسائل برخورد شود يا نحوه مواجهه فرد با اين مسائل چگونه باشد، مقابله (coping)  نام دارد. مقابله مي‌تواند سازگارانه يا ناسازگارانه باشد.


مقابله سازگارانه و بر اساس مهارت‌هاي زندگي مقابله‌اي است كه در آن فرد به دنبال حل مسئله مي‌رود. اطلاعات كسب مي‌كند و مسئله را در مسير حل قرار مي‌دهد. اين مقابله با كمترين آسيب به خود و ديگران همراه است و داراي بالاترين كيفيت ممكن است و به همين خاطر سازگاري فرد را افزايش مي‌د‌هد چراكه فرد توانسته است مسائل مختلف را حل كند، بنابراين احساس رفاه اجتماعي و سلامت روان مي‌كند، به دنبال آن عزت نفس فرد افزايش مي‌يابد و كيفيت زندگي او بالا مي‌رود.




زندگي بدون مسئله،  زندگي نيست



در صورتي كه اين مقابله سازگارانه و مبتني بر حل مسئله انجام نشود، فرد مقابله‌اي ناسازگارانه از خود نشان مي‌دهد يعني فرد بدون داشتن اين توانمندي‌ها، توانايي سازگاري با مسائل را ندارد. اين مقابله ناسازگارانه در خانم‌ها و آقايان ممكن است متفاوت باشد. آقايان ممكن است بيشتر به سمت رفتارهاي پرخطري چون اعتياد، پرخاشگري و... و خانم‌ها به سمت خريد، مد، وزن، اندام و... بروند. تمام اين رفتارها ناسازگارانه محسوب مي‌شوند چراكه در لحظه، استرس فرد را پايين مي‌آورند اما كمكي به حل مسئله نمي‌كنند.



گاهي اوقات نيز فرد به انواع مكانيسم‌هاي دفاعي رواني متوسل مي‌شود و بسته به اينكه از كدام يك از راهبردهاي دفاعي استفاده كند، به سمت انواع اختلالات رواني سوق داده مي‌شود. مثلاً فردي كه كودكش را از دست داده از يك راهبرد مقابله‌اي ناسازگارانه استفاده مي‌كند به نام انكار و به واسطه آن مرگ فرزندش را انكار مي‌كند و اتاقش را همچنان دست نخورده باقي نگه مي‌دارد. استفاده افراطي از اين مكانيسم‌هاي دفاعي افراد را به سمت انواع اختلالات رواني مي‌برد و اينها نشان‌دهنده اين موضوع است كه مهارت‌هاي زندگي و حل مسئله بايد از قبل به افراد آموزش داده و آنها توانمند شوند.


رابطه اضطراب و حل مسئله


رابطه اضطراب و حل مسئله را مي‌توان به اين صورت تشريح كرد، به رغم اينكه افراد ممكن است مهارت حل مسئله را نيز داشته باشند، اگر سطح اضطراب از يك ميزاني بالاتر باشد، ميزان عواطف منفي به قدري بالاست كه فرد نمي‌تواند از مهارتش استفاده كند. مغز را مي‌توان به كامپيوتري تشبيه كرد كه در عين اينكه اطلاعات در كامپيوتر است اما اگر سطح استرس فرد از حدي بالاتر باشد، مانع دستيابي به اطلاعات مي‌شود. به عبارتي احساسات فرد به قدري شديد است كه مانع از حل مسئله مي‌شود. به عنوان مثال فرد واكنش‌هاي هيجاني از قبيل عصبانيت، ترس شديد، قهر و... را از خود نشان مي‌دهد. لذا اين هيجانات و عواطف منفي مانند ابري هستند كه روي مغز شما سايه مي‌اندازند و مانع از تفكر منطقي شما مي‌شوند و گاهي اوقات با وجود داشتن مهارت حل مسئله، اين هيجانات منفي به قدري شديد است كه نمي‌توانيد از مهارت خودتان براي حل استفاده كنيد.


يك راهكار در اين مورد مي‌تواند اين باشد كه فرد در لحظه تصميم‌گيري نكند تا زمان خشم او را فروبنشاند. هم هيجانات مثبت و هم هيجانات منفي هر كدام به نحوي باعث ايجاد وقفه در حل مسئله افراد مي‌شود. در خاتمه بايد تأكيد كرد هيچ فردي در زندگي بدون مسئله نيست و در يك كلام زندگي بدون مسئله اصلاً زندگي نيست. مهم، نحوه مواجهه ما با مسئله است، پس مهارت‌هاي حل مسئله را بياموزيم.


*روانشناس باليني
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر